امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود
نمونه مداحی های شهید مهدی خندان
#شهید_مهدی_خندان
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید محمد اسلامی نسب، علاقه زائد الوصفی به #حضرت_زهرا (س) داشت.
چشمش آسیب جدی دیده بود. دکترها، حتی با عمل جراحی از سلامت چشمش قطع امید کرده بودند. اصرار داشت که عملش کنند. بالاخره راضی شان کرد عمل را شروع کنند و کاری به نتیجه نداشته باشند. شرط کرده بود که عمل را با ذکر #یا_زهرا (س) شروع کنند.
بعد از عمل دکترها متعجب از نتیجه بودند. ذکر یا زهرا (س) کار خودش را کرده بود.
عملیات #کربلای_چهار هم، وقتی بانی روضه حضرت زهرا (س) شد، با نگاهی به حال و روزش می توانستی آخر کارش را حدس بزنی. خودش هم می گفت: محال است این خانم شرمنده ام کنند.
بعد از روضه سفارش هایش را کرد و شد آخرین خدا حافظی اش.
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: صادق دهقان و حاج کاظم محمدی
#کتاب_خط_عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۱۱ و ۳۵ .
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شب_جمعه بود و آخرین شب #ماه_رجب. بعد از نماز مغرب به سعید گفتم: نمی خواهی دعایی بخوانی؟ گفت: چرا دعای #یستشیر را آماده کردم برای آخر شب که فقط خودمان باشیم.
وقتی دعا را شروع کرد و افتاد روی ریل، رفت تو حال خودش. مثل اینکه کسی را نمی دید و شروع کرد به درد دل با خدا. در ناله هایش می گفت: خدایا بسه دیگه. هر چی گناه و معصیت کردم هر چی ثواب کردم دیگه بسه. منم ببر. دلم واسه دوستام تنگ شده…
صبح روز جمعه سعید گفت: «ماه رجب آمد و رفت و ما #روزه نبودیم». خیلی تأسف خورد و آن روز را روزه گرفت و رفتیم طرف ارتفاع ۱۱۲ فکه.
منطقه را کاملا توجیه شان کردم. حدود ساعت ۹:۳۰ دقیقه بود که صدای انفجار بلند شد. وقتی به منطقه رسیدیم بدن سعید شاهدی و محمود غلامی بر اثر انفجار مین والمری پر از ترکش بود.
سعید با گلوی سوراخ شده و زبان روزه به ملاقات خدا رفته بود. سفره ماه رجب برای شان چه پر روزی بود.
#شهید_سعید_شاهدی
#سیره_عبادی_شهدا
#مراقبات_ماه_رجب
راوی: مهدی رفیعی و مرتضی شادکام
#کتاب_تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۸۹؛ صفحات ۷۵-۷۴ و ۸۸-۸۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
تا نشستیم روی موتور، گفت: #روضه بخوان.
هر چه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد.
می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام. پشت ماشین، سنگر، حسینیه. فقط مانده پشت موتور.
با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد. رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب، هنوز گزیه می کرد.
چند شب بعد عازم مهمانی شد.
#شهید_حسین_نیکو_صحبت
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: حاج حسین کاجی
#کتاب_خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۳.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
حسن به شدت اهل کار بود و معنی #خستگی را نمی فهمید.
برش اول:
به من می گفت: اگر اینجا کار نیست، بفرستم جای دیگر. باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم. روزهای اول در هور العظیم #شنا کردن بلد نبود. دو روزه یاد گرفت. یک روز مسیر پاسگاه ترابه تا قرار گاه را به طول سه کیلومتر شنا کرد.
برش دوم:
وقتی هم می خواست بیاید خط مقدم، کوله اش را پر از آر پی جی می کرد. می گفتم: با این حال خسته اینها را نمی آوردی. می گفت: دست خالی خوب نبود بیایم. بچه ها #مهمات لازم دارند. می رفت و تحویلشان می داد.
برش سوم:
حسن با شنا کردن داخل خطوط عراقی ها نفوذ می کرد و بعد از برگشت، نمازش را می خواند و ظرف بچه های مخابرات را می شست و چادرشان را تمیز می کرد. چند بار هم برای تمیز کردن چادر من آمد دعوایش کردم. بعد از این کارها چراغ دستی را بر می داشت و تا 12 شب داخل قایق #درس_عربی می خواند.
برش چهارم:
یک روز آمد اجازه بگیرد برای رفتن به خطوط دشمن. گفتم: کی می آیی؟ گفت: موقع اذان ظهر یا خودم می آیم یا خبرم. گفتم : خودت را می خواهم نه خبرت را. گفت: نه این طوری نمی شود. موقع نماز ظهر همین که مشغول نماز شدم، خبر شهادتش را برایم آوردند.
#شهید_حسن_سلطانی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#خستگی_ناپذیری
راوی: حاج حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه 130-129.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
وسط هفته، سر ظهر وارد گلزار شهدا شدم و مشغول فاتحه خوانی به شهدایی بودم که عکس های شان را می دیدم. وقتی نزدیک پرچم وسط گلزار رسیدم، صدای حاج اکبر را شنیدم که با همان لحن شوخش می گفت: ای بی وفا! نمی آیی یک فاتحه هم برای ما بخوانی؟!
فکر کردم یکی از بچه هاست که سر به سرم می گذارد. اعتنا نکردم به حرکتم ادامه دادم. دوباره و سه باره همان صدا را شنیدم. با خودم گفتم: چقدر قشنگ صدای حاج اکبر را تقلید می کند. یک دفعه شهید در من تصرف کرد و مرا کشاند سر قبر خودش. به خودم که آمدم سر مزارش بودم.
وحشت کرده بودم و مثل بید می لرزیدم. یک دفعه دیدم #قبر باز شد.
شهید به من گفت: می خواهی آن طرف را نشانت دهم؟
گفتم: نه اصلا توانش را ندارم. بدنم دارد از شدت فشار از هم می پاشد.
ازش خواهش کردم که دیگر ادامه ندهد. سر قبر دوباره بسته شد و کم کم حالم سر جایش آمد.
از آن به بعد هر وقت گذرم به گلزار شهدا بیفتد اول می روم سر قبر حاج اکبر.
#شهید_اکبر_خرد_پیشه_شیرازی
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#حضور_و_تصرف_بعد_از_شهادت
راوی: سید عبد الحسین یثربی به نقل از راوی محفوظ
#کتاب_امیر_دریا_دل؛ خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی. نوشته: علی رضا صداقت. ناشر: یاقوت؛ نوبت چاپ: اول-1393. صفحه 164.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
بدانید ملت عزیز! اگر دنیا ما را در تنگنای #محاصره_اقتصادی قرار دهد فرزند رمضانیم و پیشوای مان حضرت علی (ع) می باشد و هیچ ضعفی به خود راه نخواهیم داد و اگر دنیا ما را در #محاصره_نظامی قرار دهد ما فرزند محرمیم و پیشوای مان امام حسین (ع) .
#شهید_امروز
#شهید_خلیل_زال_پولی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به #عملیات_کربلای_چهار . خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پرسوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته».
در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد.
پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. #عمامه اش را روی رمل ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه.
گفتم: امشب چه شده این طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم.
در چشم هایم "نه" ای گفت و با قدم های بلند حرکت کرد.
صدایش کردم "نادر". فقط یک جمله گفت: #امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم».
داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه های چادر بدون اینکه نادر روضه ای برایشان خوانده باشد به گوش می رسید.
بعد از عملیات کربلای 4، وقتی اسیر عراقی ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد.
#شهید_نادر_عبادی_نیا
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_می_دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر شهید کاظمی؛ جاپ اول ناشر-بهار 1398 ؛ صفحه 48-47 و 85.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عبد المهدی انس عجیبی با #روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد.
هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: همسر شهید
#کتاب_خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۲۱٫ به نقل از (کوچه پروانه ها، اصغر فکوری، ص ۴۹ و ۵۰).
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قطعه_صوتی
#خاطره_گویا
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
عبد المهدی انس عجیبی با #روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد.
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت
@khateshahadat
قال رسول الله (ص):
أفضَلُ الشُهَداءِ الذِینَ یُقاتِلونَ فی الصَّفِ الاوَّلِ فَلا يَلْتفِتُونَ وُجُوهَهُمْ حَتَّى يُقْتَلُوا , أُولَئِكَ يَتَلَبَّطُونَ فِي الْغُرَفِ الْعُلَا مِنَ الْجَنَّةِ ، يَضْحَكُ إِلَيْهِمْ رَبُّكَ , فإِذَا ضَحِكَ ربُّکَ إِلَى عَبدٍ فی مَوطِنٍ فَلا حِسَابَ عَلَيْهِ
رسول خدا (ص) فرمودند:
برترین #شهدا کسانی هستند که در #خط_مقدم می جنگند و از دشمن روی بر نمی گردانند تا آنکه کشته شوند. اینان در بالا خانه های بهشت می آرمند. پروردگارشان به روی آنان می خندد و هر گاه پروردگارت در جایی به بنده ای بخندد، از #حساب_رسی معاف خواهد بود.
میزان الحمه مترجم؛ محمد محمدی ری شهری جلد 6، روایت شماره 2122؛ صفحه 2887-2884. به نقل از کنز العمال: 11120.
#روایات_جهاد_و_شهادت
#فضیلت_شهادت
#برترین_شهدا
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/