به بوسه میخکوبم کن، مرا بگیر و خوبم کن.
که خستهام از این کابوس،که خستهام از این گریه ..
چگونه میسپری تن به بوسههای رقیبم؟
نشان بوسهی من در کدام سوی تنت نیست؟ ..
سلام بر کسانی که تنشان میرود، درحالی که جانشان در یک بوسه، آغوش و لبخند جا مانده ..
چشمانت حصار محدود زمان را قیچی میکند،
تنها من میمانم و هوسِ بوسیدن چشمانت ..
تو اما عزیزم همیشه در میان صبر جا میمانی، تو تکههای شکستهات را نبوسیده کنار گذاشتی، تو فکر ها را سکوت کردی، بودن را بردی، حرف ها را خوردی چون تو همیشه در میان صبر جا میمانی ..
. جایِبوسه .
تو اما عزیزم همیشه در میان صبر جا میمانی، تو تکههای شکستهات را نبوسیده کنار گذاشتی، تو فکر ها را
نامهای به خودم، تولدت مبارک.
میل داشتم مرا ببوسی، من به اُمید بوسههایت و همین نامههای گاه و بیگاهی که مینویسی زندهام ..