. جایِبوسه .
[ مجنونم، مرا وعده دیداری بده در یک صبح
به بوسیدن دستهات .. ]
مرا بوسید، زمانی که خودش پر از زخم بود زخمهایش را نادیده گرفت و بر زخمهای من بوسه زد. زخمها و دردهای من جوانه زدند و حالا من او را بوسیدم ..
نمیتوانست دوستش نداشته باشد، پس برای خودش چای ریخت و سپس به نقطهای خیره ماند ..
هدایت شده از . جایِبوسه .
یک آغوش، تعدادی بوسه و مقداری نوازش تمام آنچیزیست که اکنون میخواهم ..