••
#استادپناهیان مےفرمودند:
اگربیقرارِ "امامزمان" هستیداین
نشانھۍسلامتیروحۍشماست! :)
•••بوی پلاک•••
panahian_ir+CPXlyIUlWsS+2582699083950287634.mp3
2.99M
وقتی انگیزهام برای حرکت به سمت خدا کم میشه، چیکار کنم؟
#استاراتدوباره
⇦•○●بوے پلاڪ●○•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چه بسـا یہ نفࢪ بودھ
ولی در مقابل گروهی پیروز شدھ
خـدا پشتت باشه همینھ دیگھ
♥️
🔉 :سیدامیرحسیـن ساجدے
⇦•○●بوے پلاڪ●○•
- کوچهیِظھورِتورا
چہکسےغیرِمنبنبستکرد(:؟💔
⇦•○●بوے پلاڪ●○•
||•••📞
ـ ـ ـ ــہـ۸ــہـ(📞📻)ـہـ۸ــہــ ـ ـ ـ
مراقب باشید
درفضاےمجازے
غرق نشوید✖
درفضاےمجازےاگرآدم
درست واردشودخوب است.
امااگربرودغرق بشود
نہ،خوب نیست.
جاےخطرناڪےاست؛خیلے آدم
بایدمراقب باشد.
•••بوی پلاک•••
test.mp3
5.55M
#کربلاییحمیدعلیمی
" چشمم به راه
تا کی چشم انتظار باشد؛
...♡
#خادم_الشهدا_59
با اهل هوای نفس مجالست نکن.mp3
2.07M
#آیتاللهحقشناس
"با اهل هوای نفس مجالست نکن؛
...♡
#خادم_الشهدا_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید از #زیباییهای_عصر_ظهور😍
👌واقعاً حیف نیست که عموم مردم برای رسیدن چنین دنیایی تلاش نمیکنن!!!
چرا دلها رو متوجه منجی عالم نمیکنیم!؟💔
#اللهمالرزقنا🙏🏼
﮼
#خادم_الشهدا_59
#قسمت_هفدهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
تصمیمم رو گرفتم..
.
من باید چادری بشم
.
حالا مونده راضی کردن پدر و مادر
.
هرکاری میشد کردم تا قبول کنن..ازگریه و زاری تا نخوردن غذا ولی فایده نداشت .
و این بحث ها تا چند هفته تو خونه ما ادامه داشت.. اوایلش چادرمو میزاشتم توی یه پلاستیک و وقتی از خونه بیرون میرفتم میزاشتم تا اینکه بابا و مامان اصرار من رو دیدن یه مقدار دست کشیدن و گفتن یه مدت میزاره خسته میشه...فعلا سرش باد داره و از این حرفها.
.
خلاصه امروز اولین روزیه که با چادر وارد دانشگاه میشم
.
از حراست جلوی در گرفته تا بچه ها همه با تعجب نگاه میکنن
.
نمیدونم ولی یه حس خوبی توش داشتم و به خاطر همین هم سریع رفتم سمت دفتر بسیج خواهران.
.
وقتی وارد شدم سمانه که از صبح منتظرم بود سمتم اومد:
.
-وای چه قدر ماه شدی گلم
.
ممنون
.
بابا و مامانو چطوری راضی کردی؟!
.
خلاصه ما هم ترفندهایی داریم دیگه خب حالا بهمون میگی کارمون اینجا دقیقا چیه
.
اره..با کمال میل
.
در همین حین بودیم که زهرا خانم وارد دفتر شد و:
.
-به به ریحانه جان...چه قدر چادر بهت میاد عزیزم
.
-ممنونم زهرا جان
.
-امیدوارم همیشه قدرشو بدونی
.
-منم امیدوارم..ای کاش همه قدرشو بدونن و حرمتشو نگه دارن
.
زهرا رو کرد به سمانه و گفت :
.
سمانه جان آقا سید امروز داره میره مرکز و یه سر میاد پرونده ی اعضای جدید رو بگیره..من الان امتحان دارم وقتی اومد پرونده ها رو بهش تحویل بده
.
-چشم زهرایی..برو خیالت راحت
.
زهرا رفت و من و سمانه تنها شدیم و سمانه گفت خوب جناب خانم مسئول انسانی.. این کار شماست که پرونده ها رو تحویل بدین به اقا سید
.
یهو چشمام یه برقی زد و انگار قند تو دلم اب شد
. .
اقا سید اومد و در رو زد و صدا زد:
.
زهرا خانم؟
اقا سید اومد و در رو زد و صدا زد:
.
-زهرا خانم؟!
.
سریع پرونده هارو برداشتم و رفتم بیرون:
.
-سلام
.
سرش پایین بود و تا صدامو شنید و فهمید که صدای زهرا نیست چند قدم عقب رفت وهمونطوری که سرش پایین بود گفت:
.
-علیکم السلام...زهرا خانم تشریف ندارن؟!
.
-نه...زهرا امتحان داشت پرونده ها رو داد به من که تحویل بدم بهتون
.
یه مقدار سرشو بالا آورد و زیر چشمی یه نگاهی بهم کرد و گفت:
اااا...خواهرم شمایید
نشناختمتون اصلا...
خوشحالم که تصمیمتون رو گرفتین و چادر رو انتخاب کردین
ان شا الله واقعا ارزششو بدونید چون هم با چادر خیلی فرق کردید و اینکه هم با چادر...
هیچی..
.
حرفشو خورد و نفهمیدم چی میخواست بگه و منم گفتم:
-ان شا الله..ولی من یه تشکر به شما بدهکارم بابت راهنماییتون
.
-خواهش میکنم... نفرمایید این حرفو
.
دستشو آورد بالا و پرونده ها رو گرفت و همچنان همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستش بود .
پرونده ها رو تحویل دادم و رفت ولی من همچنان تو فکرش بودم
.
#ادامه دارد ...
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#قسمت_هجدهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
.پرونده ها رو بهش تحویل دادم و رفت ولی من همچنان تو فکرش بودم با دیدن انگشترش سرم درد گرفته بود و بدنم سرد شده بود و همچنان خیره با چشمهام که الان کم کم داشت بارونی میشد بهش زل میردم و رفتنشو نگاه میکردم
.
با صدا زدن سمانه به خودم اومدم که گفت ریحانه؟ چی شدی یهو؟!
.
-ها؟! هیچی هیچی
.
-آقا سید چیزی گفت بهت؟!
.
-نه.بنده خدا حرفی نزد
.
-خب پس چی؟!
.
-هیچی..گیر نده سمی
.
-تو هم که خلی به خدا
.
.
خلاصه یکم تو بسیج موندم و بهتر که شدم اروم اروم سمت کلاسم رفتم و وقتی پامو گذاشتم تو میشنیدم که همه دارن زمزمه هایی میکنن فهمیدم درباره منه ولی به روی خودم نیاوردم پسرا که اصلا همه دهن باز مونده بودن
.
اما امروز واقعا همه پسرها هم با احترام کنارم حرف میزدن و هر چیزی رو نمیگفتن و شوخی هاشون کمتر شده بود .
نمیدونم شایدم میترسیدن ازم
.
.ولی برای من حس خوبی بود
.
خلاصه ولی زمزمه هاشونم میشنیدم.
.
-یکی میگفت حتما میخواد جایی استخدام بشه
.
-یکی میگفت حتما باباش زورش کرده چادری بشه
.
-و خلاصه هرکی یه چی میگفت
.
-ولی من اصلا به روی خودم نمیاوردم
.
.
یه مدت به همین روال گذشت و من بیشتر به چادر و نماز خوندن و مدل جدیدم داشتم عادت میکردم
.
تو این مدت خیلی از دوستانو از دست داده بودم. و فقط مینا کنارم مونده بود.ولی اونم همیشه نیش و کنایه هاشو میزد
.
توی خونه هم که بابا ومامان
.
همچنین توی همین مدت احسان چند بار خواست باهام مستقیم حرف بزنه و نزدیک شد ولی من همش میزدم تو ذوقش و بهش اجازه نمیدادم زیاد دور و برم بیاد..راستیتش اصلا ازش خوشم نمیومد..یه پسر از خود راضی که حالمو بهم میزد کارهاش..و فقط اقا سید تو ذهنم بود شاید چون اونو دیده بودم نمیتونستم احسان رو درک کنم
.
تا اینکه یه روز صبح مامانم گفت:
.
-دخترم...
عروس خانم.
پاشو که بختت وا شد
.
با خواب الودگی یه چشممو باز کردم و گفتم باز چیه اول صبحی؟
.
-پاشو..پاشو که برات خواستگار میخواد بیاد
.
-خواستگار؟!امشب؟؟؟
.
-چه قدرم هوله دخترم نه اخر هفته میان
.
-من که گفتم قصد ازدواج ندارم
.
-اگه به حرف باشه که هیچ دختری قصد ازدواج نداره
.
-نه مامان اگه میشه بگین نیان
.
-نمیشه باباش از رفیقای باباته
.
-عههههه...شما هم که هیچوقت نظر من براتون مهم نیست
.
-دختر خواستگاره دیگه.هیولا نیست که بخورتت تموم شی
خوشت نیومد فوقش رد میکنیش
.
.
#ادامه....
#سید_مهدی_بنی_هاشمی .
#مدیر_نوشت🖊
#سلام_دوست_عزیز🌸
شرمنده...به دلیل امتحانات و اینجور چیزا فعالیتمون کمتر شده.ان شاءالله این روزها جبران خواهیم کرد🙏😇
#منتظر_نظرات_شما_هستیم🙏
هدایت شده از مَجْمَع مُدِیرٰانِ اِیتٰا (اِیرٰان قَوِیٖ)
⚠️⚠️
تشکر عجیب همتی از روحانی بابت برجام‼️
#همتی
#بانیان_وضع_موجود
#ارزش_پول_ملی
#اشتباه_92_96_را_تکرار_نمیکنیم
⚠️⚠️
هدایت شده از مَجْمَع مُدِیرٰانِ اِیتٰا (اِیرٰان قَوِیٖ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامارباب •°💛
•○ میان این هَیاهو، بِه یادِ تو آرامَم "حسیــݩ"♥️🌱
" السلامعلیڪیابنامیرالمؤمنیݩ "✋🏻
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @BOYE_PELAK』∞♡
•°
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
❤️❤️کانال بوی پلاک❤️❤️
دعا میکنم:
از همین لحظہاے کہ
دوباره براے زندگی چشم گشودے
خداوند گره از کارت بگشاید
و بہ تو قلبۍ آرام ارزانــے دارد
❣روزتون بخیر و شادے
#خادم_الشهدا_59
°{من براے دفاع ازحرمۍ رفتم ڪه اسارت ڪشید ولۍ حجاب خودشو رهـا نڪرد}°🌿♥️
#شھید_عباسعلۍ علیزاده🌱
•••بوی پلاک•••