#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیستم_و_پنجم
°•○●﷽●○•°
واسه اینکه واسش سخت نشه ب حرف زدن ادامه دادم
نگاه تحسین آمیز آقا کمیل و خانومش رو ریحانه مشهود بود
روح الله هم وقتی متوجه سکوت جمع شده بود
برگشت و به ریحانه نگاه کرد
بعدشم که به حرف گرفتمش و مشغول صحبت شدیم
ریحانه سینی چایی و جلوی آقا کمیل نگه داشت که گفت
+بح بح دست شما درد نکنه
چایی و پخش کرد و هرکی یه چیزی گفت
با اشاره زن داداش نشست کنارش .
ظرف شیرینی و شکلات و از رومیز ورداشتم و تعارف کردم بهشون
دوباره جو مثه قبل شده بود
که بابا نگاهش و به روح الله دوخت
به نظر میرسید روح الله هم خودشو برای رگبار سوالای بابا آماده کرد بود
از تحصیلش پرسید
که جواب داد میخواد درسش و تو حوزه ادامه بده
از دارایی و شغلش پرسید
که خیلی صادقانه و با اعتماد ب نفسی ک نشان از یه پشتیبان قوی تو زندگیش میداد جواب داد
و اینم ب حرفاش اضافه کرد که ان شالله اگه خدا بخواد کار میکنه تا خونه بگیره و خلاصه تمام تلاشش و میکنه تا رفاه و برای ریحانه فراهم کنه .
وضع مالیِ باباش خوب بود ولی روح الله دوست داشت رو پاهای خودش وایسته و مطمئن بودم این ویژگی برای پدر من میتونه خیلی جذاب باشه.
با لبخندی ک روی لبای بابا نشست از حدسی ک زدم مطمئن شدم .
خلاصه یه سری حرفای دیگه زدن و ریحانه و روح الله و فرستادن تا حرف بزنن
ریحانه خجالت زده روح الله و به سمت اتاقش راهنمایی کرد
سعی کردم حس کنجکاویم و سرکوب کنم و آروم بشینم سر جام با اینکه خیلی سخت بود
۲۰ دقیقه بعد روح الله در و باز کرد و کنار وایستاد تا اول ریحانه خارج شه
با دیدن قیافه شاد و خندون ریحانه تو دلم گفتم که حتما روح الله مخشو زده...
و با شناختی که ازش داشتم میدونستم میتونه قلبشو تسخیر کنه...
از لبخند ریحانه یه لبخند عمیق رو لبم نشست و خیالم راحت شد
با تمام وجود ارزو کردم خوشبخت شه و همیشه لبخند رو لباش باشه
وقتی ک متوجه نگاهای ما رو خودشون شدن
دوباره سر ب زیر شدن و لبخنداشون جمع شد ک باعث خنده ی جمع شد
بیشتر خجالت کشیدن...
بابا گفت
+ریحانه جان مبارکه؟
ریحانه سکوت کرد که آقا کمیل پرسید
دخترم
+سکوتت و چی تعبیر کنیم ؟
قبول میکنی دخترِ ما شی ؟
ریحانه لبخندی زد و بازم چیزی نگفت
لبخندم و جمع کردم و اخم کردم
منتظر بودم مهمونا برن حالش و بگیرم دیگه زیادی داشت میخندید و این روح الله سر ب زیرم پررو شده بود و هی نگاش میکرد
متوجه اخمم که شد لبخندش خشک و شد و خوشبختانه دیگه نیشش تا بنا گوش وا نشد
مادر روح الله گفت
+اذیتت نمیکنیم عزیزم میتونی بعد جوابمونو بدی
ریحانه که با این حرف معصومه خانوم خیالش راحت شده بود نفس عمیق کشید
نشستن سر جاشون دوباره .
همش داشتم حرص میخوردم
عه عه عه تا الان نگاه نمیکردن به هماا
الان چرا چش ور نمیدارن از هم
معلوم نی چی گفتن ک...
اصن باید با ریحانه میرفتم تو اتاق .
خوشبختانه خُلَم شده بودم .
درگیر افکارم بودم که از جاشون بلند شدن و بعد خداحافظی باهامون از خونه خارج شدن
تا رفتن بیرون با اخم زل زدم ب ریحانه که باترس نگاشو ازم گرفت و رفت آشپزخونه
دنبالش رفتم
داشت آب میخورد و متوجه حضور من نبود
به چارچوب در تکیه دادم و دست ب سینه شدم
وقتی برگشت گفت
+عهههه داداش ترسیدم
چیزی نگفتم که گفت
+چیه ؟
جعبه دستمال کاغذی و گرفتم و پرت کردم براش و
_چیه و بلااا
خجالت نمیکشی؟؟رفتی تو اتاق جادو شدیااااا ؟چرا هی میخندیدی هااا؟
دستپاچه گفت
+عه داداش اذیت نکن دیگه
_یه اذیتی نشونت بدم من
دوییدم سمتش
دور میز میچرخید
+داداشششش
_داداش و بلااا حرف نزن بزا دستم بت برسههه
علی اومد آشپزخونه و گفت
+ عه محمد گناه داره ولش کن .بچمون ذوق زده شد
تا علی اومد داخل ریحانه پرید بیرون ک دنبالش رفتم
با پام محکم لگد زدم به پشتِ زانوش
صدا زن داداشم بلند شد
+ولش کن آقا محمد کشتی عروس خانوممونو
با این حرف زن داداش گفتم
_عه عه عه دختره ی هل نزدیک بود همونجا بله رو بگههه
یدونه آروم زدم تو گوشش و گفتم
_خب واسه امروز کافیه دیگه دلم خنک شد
همه خندیدن
بابا هم با خنده نگاهمون میکرد و سرش و تکون میداد
ریحانه دیگه نگام نکرد و هی چش غره میداد
رفت تو اتاقش
درو بست
بابا گفت شام بریم بیرون
رفتم تو اتاق ریحانه
با خشم گفت
+اون درو و واس چی گذاشیم ؟
باهام قهر بود
نشستم کنارش
هلم داد و گفت
+محمد برو بیرون میخوام بخوابم
دستشو گرفتمو بلندش کردم
یه خورده بد قلقی کرد ولی بعدِ کلی ناز کشیدن راضی شد باهامون بیاد.
چادرشو سرکردو رفتیم بیرون!
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل 💚
#منبرانه|📿|
✍ #آیت_الله_بهجت (ره):
هروقت نیمه شب بی اختیار بیدارشدید،
سریع نخوابید😴 چون ملکی به اذن خدا شما را بیدارکرده
تا با " #خـدا" هم صحبت بشی، اگه سخته بیدار شدن،🍃
لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب😊
{تعجیل در فرج آقا امام زمان صـلوات🌹}
@montazer_shahadat313
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
سلام رفقـــــا.... لطفا بزنین روی لینـک زیر..🤔 خوش حال میشیم نظرتون رو درباره کانال بگین..👌 راستی ح
#مدیر_نوشت🖊
-سلام☺️
-خوشحالم که خوشتون اومده😍
- انرژی میدین🤩
#منتطر_نظرات_شما_هستیم
🔴🔶قهرمان علم و جهاد
خدایا می خواهم فقیر بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند، خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا دردمندم و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته شده ام، پیر شده ام، دل شکسته ام.
ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم که در این دنیا دیگر جای من نیست با همه وداع می کنم و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا به سوی تو می آیم از عالم و عالمیان می گریزم تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
(بخشی از نیایش شهید دکتر مصطفی چمران)
@montazer_shahadat313
📄#خاطرات_شهدا
🌸سال دوم يك استاد داشتيم کہ گير دادھ بود همہ بايد کراوات بزنند. سر امتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمرھ ازش کم کرد. شد هجدھ ، بالاترين نمرھ.
🌹#شهید_چمران
@montazer_shahadat313
ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم 🌱🌱
#حاج_احمد_متوسلیان❤️
@montazer_shahadat313
اگرچه حقیرم لیاقت ندارم
پناهی جزاین در به جانت ندارم
شکستم دلت را دلم را شکستند
من از کار دنیا شکایت ندارم
بدون اجازه به این سو دویدم
تو ردم نکن برگ دعوت ندارم
ز چشمت بیوفتم به خاری میوفتم
نگاهم بکن گرچه قیمت ندارم
سرم هرچه آمد گناه خودم بود
که گوشی برای نصیحت ندارم
اگر تو کنارم نباشی قیامت
امیدی برای شفاعت ندارم
دلم لک زده کربلا قسمتم کن
نیازی بغیر از زیارت ندارم
دوچشمم شده وقف غمهای جدت
به جز گریه کردن عبادت ندارم
ازآن دم که بر نیزه زد تکیه اش را
ز تنهایی اش جز خجالت ندارم
سید پوریا هاشمی
#مناجات
╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝
@montazer_shahadat313
#دلنوشته💔
شهدا ما جز گناه چیزی دیگری در کوله باریمان نداریم😔شهدا ما شرمنده امام زمانیم😔از قول ما به آقا بگید ما دوستت داریم ❤️به مولایمان بگید جنگی که با شیطان داریم جنگی سختی است شما ما را کمک کنید💣شهدا دلم گرفته از زمينيان🏢کاش شهادت هم قسمت مابشود🥀 خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت
@montazer_shahadat313
وقتی عقل ،
عاشــــق شود ....
عـــشـــق ،
عاقــــــل می شود
و ...
شـــهـــید میشوی ❤️
#شهید_چمران
✍ ️
@montazer_shahadat313
صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج ✳
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان...
@montazer_shahadat313
#شهیدانه ♥️
نشسته بودم و تماشایش می کردم.
لبهاش بدجوری از تشنگی ترک خورده بود...
سهم آبش رو گرفت و اومد توی سایه نشست...
متوجه شد یه اسیر عراقی داره نگاش میکنه.
بلند شد و سهم آب خودش رو داد به اسیر عراقی.
@montazer_shahadat313
[ خدایا مرا بخاطر گناهانی کھ در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان میکنم !
ببخش :)🌿
#شهید_چمـران
@montazer_shahadat313
🌸🌸ذکر روز یک شنبه 🌸🌸
یا ذَالجلال و الاکرام🌵
ای صاحب جلالت وکرامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادم الحسین:
|🧔🏻°.•
•
حرفهایِ #شہید_احمد_مشلب پیرامونِ حجاب :)🌱
.
+ توصیھ بھ خواهران !
•
@montazer_shahadat313
📸طريقه خواندن نماز آیات؛ مطابق با فتوای حضرت آیتالله خامنهای
🌗آخرین خورشید گرفتگي قرن چهاردهم شمسی، از دقایقی پیش در بیشتر مناطق دنیا، از جمله ايران آغاز شده است.
@montazer_shahadat313
#بیو 🍃🌙
خدا وسط غم هات یه گل می کاره مطمئن باش ...♡
@montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_الحُب
🖇
#Story
🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
@montazer_shahadat313
وضو گرفتن قبل از وقت نماز...
نظر آیت الله مکارم☝️
@montazer_shahadat313
🌹يا صاحب زمان (عج)🌹
❓کجا به نماز مي ايستي ؟؟؟
💚کنار تربت مادرت زهـــــــرا...
💚يا در حرم عـــمه ات زينــــــــــــــب ...
💚يا که در کربــــــــ و بلا مي خواني...
شايد هم ...
💚در حرم شير خــــــــدا مي خواني ...
🍀هر کجا نماز سبزت را خواندي...
ما گناه کاران را از ياد مبــــــــر...
??که به دعــــــــاي تو...
همچون نفس براي زنده ماندن محتاجيم...
🕊اللهم
🕊عجل
🕊لوليک
🕊الفرج
@montazer_shahadat313