گفتم.
ل
بخند زد و گفت :برم به ریحانه بگم بیاد تا بیشتراز این آبرومون نرفت.
نگام چرخید به طرف ریحانه.نشسته بود روی تاب وآروم تکون میخورد و باخنده به ما نگاه میکرد.یه گوشی هم دستش بود وسمت ما گرفته بود.
با دیدنش تواون وضعیت بلند زدم زیر خنده که محمد لبخندش جمع شد و به اطراف، نگاه کرد.پارک خیلی شلوغ نبود و کسی متوجه من نشد.متوجه سوتیم شدم وتو دلم به خودم فحش دادم.بی اراده گفتم :ببخشید و سرم و پایین گرفتم.
چیزی نگفت وبه طرف ریحانه رفت.
اه فاطمه لعنت بهت آخرش بدبخت و پشیمون میکنی.با ریحانه در حالی که میخندیدن اومدن
ریحانه نشست کنارمو روبه محمد که ایستاده بودگفت :شکارتون کردم داداش. الان رسانه ای میشین.
محمد خندید و گفت :باشه
گوشیش و از دست ریحانه گرفت.
یخورده که گذشت ریحانه گفت :اه حوصله ام سر رفت.محمد برو یچیزی بخر بخوریم.
محمد همونطور که ایستاده بود و نگاهش به گوشیش بود گفت :چی بخرم؟
ریحانه مثل بچه ها با ذوق گفت: بستنییی
محمد خندید و رفت
ریحانه:عه پسره خل نپرسید چه بستنی میخواین .همینطوریی رفت
ناخوداگاه گفتم :بی ادب خودت باید میگفتی
ریحانه اول با تعجب نگام کرد و بعد زد زیر خنده و گفت :اوه اوه من واقعا از شما معذرت میخوام .هیچی دیگه کارم در اومد .از این به بعد (تو)به این داداشم بگم منو میکشی .
حرفش حس خوبی بهم داد.منم خندیدم.
گوشیم زنگ خورد.با دیدن اسم آقای رسولی از جام بلند شدم.یکی از همکلاسی های دانشگاه بود.ترسیدممحمد بیاد .از ریحانه عذر خواهی کردم و ازش به اندازه ای که دیده نشم دور شدم به یه درخت تکیه دادم و جواب دادم
ازم چندتا سوال پرسید که بهشون جواب دادم
اظطراب داشتم ومیخواستم قطع کنم ولی هی ادامه میداد وحرفش و تموم نمیکرد.
کلافه چشمم و بستم و منتظر موندم حرفش تموم شه.q
+راستی خانوم موحد،دیروز کارتون عالی بود
دکتر گفت فقط شما نمره کامل وگرفتید
تبریک میگم.
دوباره با یادآوریش خوشحال شدم و با لبخند گفتم : ممنونم آقای رسولی .ببخشید من باید برم .
+چشم ببخشید مزاحم شدم. بازم دستتون درد نکنه خداحافظ.
_خواهش میکنم،خدانگهدار
سرم تو گوشی بود.به سرعت برگشتم عقب و دوقدم برداشتم که رسیدم به محمد .رفت عقب تا باهاش برخورد نکنم .با ترس نگاهم افتادبه بستنی قیفی تو دستش.گرفتش سمتم
استرسم باعث شد یه سوال احمقانه بپرسم :از کی اینجایید ؟
با تعجب نگام کرد و چند ثانیه بعد یه پوزخند زد.تازه متوجه زشتی سوالی که پرسیده بودم شدم.به بستنی نگاه کرد و گفت :آب شد بگیرید لطفا.
با دست های لرزون بستنی وارزش گرفتم
برگشت که بره.نمیخواستم بخاطر یه سوال احمقانه سرنوشتم خراب شه و کلی تصورات اشتباه راجبم داشته باشه.
واس همین پشت سرش رفتم.قدم هاش و بلند برمیداشت،منم واسه اینکه بهش برسم تند تر رفتم .از ترس دستپاچه شده بودم وهی به علیرضا(رسولی) لعنت می فرستادم
صداش زدم :آقا محمد
خیال نمیکردم انقدر سریع برگرده ولی برگشت سمتم واتفاقی که نبایدمیافتاد افتاد.
🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شهیدی در قلب ما
🔻مصاحبه علیرضا پناهیان درباره بازگشت پیکر شهید «نسیم افغانی»
@montazer_shahadat313
•﷽•
سه کار است که شیعه باید هر روز
آنها را انجام دهد: خواندن دعای
عهد، دعای فرج و سه بار قرائت
سوره توحید و هدیه آنها به
محضر امام زمان(عج)!
#میرزا_جواد_آقا_ملکی(ره)🌱
🌙| @montazer_shahadat313
آرزو یعنی داشتن یک جفت پای خسته،هشتاد کیلومتری کربلا،
اربعین حسینی...💔
#کربلا
#اربعین_حسینی
💔|| @montazer_shahadat313
#کمک_رساندن_در_وضو
1⃣برخی از مردم فکر می کنند،اگر در حال اختیار فردی با ظرفی داخل مشت وضو گیرنده آب بریزد،وضوی او را باطل می سازد؛بلکه فقط چنین کاری برای وضو گیرنده مکروه است.
2⃣مسئله: یکی از شرایط وضو این است که شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد؛و اگر دیگری او را وضو دهد و یا در رساندن آب به صورت و دست ها و مسح سر و پا ها به او کمک نماید وضویش باطل است.
1⃣ .توضیح المسائل مراجع ج 1 ص 185
2⃣ .همان و ص 167
@montazer_shahadat313
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آرامش نسیم جانفزا در حریم رضوی
🌷پیکر مطهر شهید نسیم افغانی در حرم منور امام رضا(ع) آرام گرفت.
🌺 @montazer_shahadat313
#نمازاول_وقت 🌸🌱
📌بندگان مؤمن هنگامى كه نماز مى خوانند ساييدن گونه ها به خاك نشانه تواضع و گزاردن اعضاى شريف بر زمين، دليل كوچكى و اظهار حقارت آنهاست.
📚نهجالبلاغه خطبه ۲۳۴
/ʝסíꪀ➘
@montazer_shahadat313