💠 به زیارت شهیدی بروید ڪه درخواب، #امام_زمان(عج) به او بشارت دفاع ازحریم اهل بیت رامیدهد
🌹✨حسین کاری را در قم گرفته بود که با يكي از بچه هاي آنجا آشنا مي شود. با هم صحبت مي کنند که در آخر حرف شان به رفتن به سوریه ختم می شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می کند.
🌹✨بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین براي رفتن را جزمتر کرد.
🌹✨يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که می خواسته به حسین بدهد، ولي هر کاري کرده قبول نمی کند. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتما آنها را بر می دارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. يك دفعهاي پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد.
🌹✨حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی می کرد و بالاخره خواب امام زمان (عج) را می بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند: "ما اسم تو را در گروه طيار نوشته ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طيار ثبت نام شده است.
🌹✨روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود...
🌹✨این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد.
#شهید_مدافع_حرم حسین امیدواری🕊
@montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحالله عاشق حضرت عباس(ع) بود.❤️
این عشق و علاقهاش در زندگی و شهادت او خیلی تاثیرگذار بود.👌
با غیرت علوی در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) که به شهادت رسید، رنگ و بوی «عباس» به خود گرفته بود، وقتی که دست راستش به زمین افتاد...💔
#شهید_مدافع_حرم
روح_الله قربانی
@montazer_shahadat313
خاکریز یا دکل .mp3
2.31M
'خاکـریز یا دکل
"انقلاب اسلامی را باید از بالای دکل دید نه پشت خاکریز...
روایتگرے: حاج حسین یکتا
#انقلاب از زبان حضرت زهرا(سلام الله)
#پیشنهاد_دانلود
@montazer_shahadat313
کپی نکنی نامرد روزگاری.
خدا
خداا
خدااا
خداااا
خدااااا
خداااااا
خدااااااا
خداااااااا
خدااااااااا
خداااااااااا
خدااااااااااا
خداااااااااااا
خدااااااااااااا
خداااااااااااااا
خدااااااااااااااا
خداااااااااااااااا
خدااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااا
خدا
خداا
خدااا
خداااا
خدااااا
خداااااا
خدااااااا
خداااااااا
خدااااااااا
خداااااااااا
خدااااااااااا
خداااااااااااا
خدااااااااااااا
خداااااااااااااا
خدااااااااااااااا
خداااااااااااااااا
خدااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااا
خدا
خداا
خدااا
خداااا
خدااااا
خداااااا
خدااااااا
خداااااااا
خدااااااااا
خداااااااااا
خدااااااااااا
خداااااااااااا
خدااااااااااااا
خداااااااااااااا
خدااااااااااااااا
خداااااااااااااااا
خدااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااا
خدا
خداا
خدااا
خداااا
خدااااا
خداااااا
خدااااااا
خداااااااا
خدااااااااا
خداااااااااا
خدااااااااااا
خداااااااااااا
خدااااااااااااا
خداااااااااااااا
خدااااااااااااااا
خداااااااااااااااا
خدااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا ااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
دوســـــــــــــــــت داررررررررررررررررررررررم
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
اینوبه اشتراک بزار وبدون قرار نیست پولی بهت برسه یا خبرخو شی
فقط ادمهایی رو الان تواین لحظه یادخداشون میندازی تا یادشون باشه خداهست!!!
قول میدی اگه خوندی تو کانالت یا هر گروه هستی پخش کن
❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹😘😘😘😘
@montazer_shahadat313
هر وقت که می خواست برگردد سوریه خیلی خوشحال بود. می رفت برای بچه ها خرید میکرد و تک تکشان را زمان خداحافظی میبوسید😘. معمولا دوستانش میآمدند دم در دنبالش و خودم از زیر قرآن ردش میکردم. او می رفت من هم می رفتم داخل خانه.🏠ولی دفعه آخر مثل همیشه که خداحافظی کرد و رفت من لای در را باز گذاشتم که رفتنش را ببینم، دلم نمی گذاشت بروم داخل، از لای در که یواشکی نگاهش کردم متوجه شدم شهید فدایی هم برگشته از ماشین خانه را نگاه می کند و اشکش را پاک می کند.😢اگر کسی به اعتقادتش توهین می کرد به شدت ناراحت می شد. حتی یکبار در یکی از فیلم هایش دیدم زمانی که سر صبح گاه داشتند درود می فرستادند احساس کرده بود به یکی از بزرگان نه بی احترامی حتی، یکی با لحن بد صحبت کرده. حسین آقا با ناراحتی و برافروختگی میرود سمت آن طرف که متوجه میشود قضیه را اشتباه متوجه شده.🙁بسیار مقید به هدیه خریدن بود. هر وقت از سوریه می خواست برگردد زنگ می زد می پرسید خانم چی می خواهی برایت بخرم؟ اینجا مانتوهای قشنگی داره. روز زن هم امکان نداشت دست خالی بیاید.😌اول محرم با شهید حجت که در یه ماشین بودند مورد اصابت موشک قرار می گیرند. آقای خاوری همانجا شهید میشود و حسین آقا هم زخمی شد💔. من خبر نداشتم اما عمویم زودتر خبر دار شده بود و میسپارد که کسی به زهرا یعنی من خبر ندهد تا نگران نشوم. بعد از عاشورا یک شب زنگ زد گفت: خانم یک خبر خوش برایت دارم. گفتم: چه شده؟ گفت: قراره شما بیایید چند روز اینجا پیش من.
خیلی خوشحال شدم گفتم: یعنی ما واقعا لیاقت زیارت بیبی زینب(س) را داریم؟! دلم شکست و زدم زیر گریه.😭 ایشان هم گفت: وسایلت را آماده کن ایشالا تا ده روز دیگه نهایتا همدیگر را می بینیم. من هم رفتم اجازه بچه ها را از مدرسه گرفتم و وسایلم را جمع کردم. منتظر بودم تا خبر بدهند برویم. بعد هم گفت هر وقت آمدید دمشق زنگ بزنید من از حلب بیایم پیش شما. ازشان پرسیدم چطور شده ما بیاییم سوریه؟! هزینه اش را چکار کنیم؟ آن وقت بود که ماجرای مجروحیتش را به من گفت.😞 و تعریف کرد که: چون مجروح شدم فرمانده لطف کرده تا من خانواده ام را ببینم. این را که گفت نگران شدم و گفتم نکنه خیلی مجروحیتت شدیده و می خواهی ما را سورپرایز کنی؟ گفت: نه می بینی که راحت دارم باهات حرف می زنم. گفتم: به زبان نیست که شاید دست و پات قطع شده. خندید گفت: به همین بیبی زینب(س) قسم حالم خوب است.☺️همیشه بهش می گفتم سالم می ری سالم بر میگردی. من نمی توانم از مجروح نگهداری کنم. می خندید می گفت: خانم جان بادمجان بم آفت ندارد من هیچ طوریم نمیشه. وقتی دیدم سرحاله باور شد و پیگیر نشدم. همچنان منتظر بودم که خبر بدهند برویم اما خبری نمی شد.بچه ها هم بی تابی می کردند که پس کی می رویم پیش بابا؟😢 هر وقت هم پدرشان تماس می گرفت دائم می پرسیدن بابا پس چرا نمیاییم؟ او هم می گفت: صبر کنید.
تا اینکه یک روز از طرف دوستانش تماس گرفتند گفتند خانم فدایی با بچه هایتان آماده باشید فردا شب پرواز میکنید. آماده شدیم که باز خبر دادند هوا خوب نیست و نمی شود رفت. یک نوبت دیگر هم گفتند هواپیمایی را زدند فعلا امکان پرواز نیست، بعد گفتند انشاء الله بعد از ماه صفر. خیلی ناراحت و عصبانی شدم. حسین آقا که زنگ زد با ناراحتی گفتم مسخره بازی نکنید دیگه، به فرمانده تون بگید اگر نمیشه درست حرفشان را بزنند بچه ها از انتظار آب شدند😞. گفت باشه من صحبت می کنم خبر می دهم.☝️
راوی:همسرشهیدمدافعحرم
#حسین_فدایی (ذوالفقار)🌹
@montazer_shahadat313
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
ای بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من، #سلام✋
#آقاجانم...
بیا و اذان عشـ♥️ـق بخوان
تا جهان سراسر #مسلمان شود🌱
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن...
چشم #انتظار ماندهام...
من سر خوشم💖 از لذت این
چشم به راهی
و #چشم_انتظار میمانم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
@montazer_shahadat313
#دلنـــوشتـــــه 📝
💢 دیشب حال خوشی نداشتم😞
گذرم افتاد به خیابان شهدا...
🌾 اولین کوچه، به نام #شهید_همت
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین، نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام اخلاص بود!
چه کردی⁉️⁉️
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم😔
🌾 دومین کوچه شهید #عبدالحسین_برونسی
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد👤
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا...
چه کردی⁉️
جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم😔
🌾 چهارمین کوچه!
شهید #عبدالحمید_دیالمه
آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها ! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم مطالعه کردی⁉️
برای بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت⁉️
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم💕 و حرفی برای گفتن نداشتم.
🌾 به سومین کوچه رسیدم!
شهید #محمدحسین_علم_الهدی
به صدایی ملایم اما محکم مرا خواند!
گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد⁉️
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد
سر به گریبان؛ گذشتم.
🌾 ششمین کوچه و
شهید #عباس_بابایی
هیبت خاصی داشت. مشغول تدریس بود!
مبارزه با هوای نفس، نگهبانی دل❤️
کم آوردم...گذشتم...
🌾 پنجمین کوچه
و شهید #مصطفی_چمران
صدای نجوا و مناجات شهید می آمد!
صدای اشک و ناله😭 در درگاه پروردگار
حضورم را متوجه اش نکردم🚫
شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
🌾 هشتمین کوچه؛
رسیدم به #شهید_محمودوند
انگار شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوستداران شهدا را تفحص میکردند!
آنها که اهل عمل به وصیت شهدا📜 بودند
شهید محمودوند پرونده شان را به #شهید_پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب
🌾 هفتمین کوچه
انگار کانال بود! بله
شهید #ابراهیم_هادی
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد!
ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم😔
🌾 پرونده های باقیمانده روی زمین🗞
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند، برایشان
اسم من هم بود!😭
وساطت فایده نداشت❌
⇜از حرف ⇜تا عمل! فاصله زیاد بود.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!😭😭
تمام شد...تمام⛔️
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدانمی توان گذشت❌
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
#صوت_شهدایی حاج صادق آهنگران هویزه... @montazer_shahadat313
#اولین پست کانال
سلام دوستان که وارد کانال میشن لفت ندین برید از اولین پیام کانال ببینید پشیمون نمیشید 🙏😍