❞وتو؛
مۍآیۍ
شهیداننیزمۍآیند . .
وآوینۍ
روایتمۍڪند
فتحنھایۍرا . .!🌿.'❝
--
#یآبݧَیآس(:🌱 . . .
╔═.🍃.═══════╗
@BOYE_PELAK
╚═══════.🍃.═╝
انتظار فرج یعنی؛
تلاش برایِ ایجاد جامعه مهدوی...!
#حضرت_آقا🌱
╔═.🍃.═══════╗
@BOYE_PELAK
╚═══════.🍃.═╝
~🌱| منگناهڪنم..
تـو دعا ڪنۍ!
بہ شما جفا کنم؛
تو بـہ من،نگاهڪنۍ💔
[ مولاجان؛ببخشڪهاینھمہ نـآمردیم! ]💔(:
کپی باذکر صلوات ♡
@BOYE_PELAK
دُنـیـآ
مَحَلّ اسـتراحتــ
بَسیــجیـ هـا نیستـ🚫
استراحت بماند
برای بعد از شَهـادت
@BOYE_PELAK
#یارسولالله 🌺🍃
قسم به اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله؛
تو آمدی که بگویی علیولیالله
.
@BOYE_PELAK
✅ چگونه امام زمانی شویم ⁉️
🍂قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان (عج)
🌱قدم اول: نماز اول وقت
🌱قدم دوم: احترام به پدرومادر
🌱قدم سوم: قرائت دعای عهد
🌱قدم چهارم: صبر در تمام امور
🌱قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان(عج)
🌱قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
🌱قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
🌱قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
🌱قدم نهم: غیبت نکردن
🌱قدم دهم: فرو بردن خشم
🌱قدم یازدهم: ترک حسادت
🌱قدم دوازدهم: ترک دروغ
🌱قدم سیزدهم: ڪنترل چشم
🌱قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
#التماس_دعا
اینارو بنویسید تو کاݟذو بهشون عمل کنید اینا زندگیتونو روبه راه میکنه🌺❤️
⊰❖⊱┈┈┅┅✾✿✾┅─┈┈⊰❖⊱
@BOYE_PELAK
#حسینجانم✨♥️
◇بِدان نیّت که یابم فرصتِ
یک سجده بر خاکش
◇هزاران بوسه بر لب
نذر دارم آستانش را
#یااباعبدالله
@BOYE_PELAK
[][]💍💍[][]
🔺 #مقتلالشهداۍشلمچه
داشتیمدستنوشتہهاۍ
ضریحشیشهاۍشلمچهرو
دونهدونهمۍخوندیم،رسیدیم
بهیهدستنوشتهازیهخواهر
ڪهنوشتهبود:
#سلامشهیدگُمنام
امسالباشوهرماومدممقتلالشهدا
آوردمشتاازنزدیڪجاییروببینه
ڪهدوسالقبلدعاڪردم💕
وشهداحاجتمودادند
وعشقموبهمدادند؛
نوشتهبود،بابامتصادفڪرده
مادرمهممریضهونیازبهمراقبٺداره
وقتازدواجخودمهمرسیده
#خاستگارزیاددارم💗
امادنبالخاستگارۍهستم
ڪهعاشقاماموشهداباشه؛
ڪسۍکهمراقبخودمومادرمریضم
همباشه...؛💕
ازمیونخاستگارایۍڪهاومدنورفتند
یکۍاومدڪهاولبسماللهگفت
#دنبالڪسیهستمڪهعاشق
#اماموشهداباشه،
مَنمیخامنوڪرچنینهمسرۍباشم
ـــــــــــاصلاباورشبرامسخٺبود
بااینڪهحرفدلمونزدهبودم💖
وشرطمونگفتهبودم
اماانگارشهدابهمنظرڪَردهبودند،
مابههمرسیدیم؛
باڪمترینهزینهعروسیگرفتیم
حالابعددوسالاینجام؛💕
راستیشوهرممداحهیئتشهداۍ
گمنامشهرمونه..؛
ممنونمڪهجوابمودادین...؛❣
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عشقشهدایی
#اللهم_ارزقناشَهادة_فےسَبیلِڪــــ
@BOYE_PELAK
#قسمت۱۷ بخش سوم
با یه لبخند زورکی رو بهش گفتم خوشبختم و بعدش خیلی سریع با همه سلام و احوالپرسی کردم و رفتم تو اتاق. اصلا حوصله نداشتم. بعد از چند دقیقه عمو اومد تو اتاق و دست به سینه دم در وایساد و به منی که رو تخت نشسته بودم خیره شد.
_ چیزی شده؟
عمو_ چرا اومدی اینجا؟ چرا انقدر سرد برخورد کردی با طناز؟ عمو جون عزیزم گفتم که نمیتونم بمونم میرم ولی قول میدم تورو هم ببرم پیش خودم چند وقت دیگه….. _عمو سرم درد میکنه.
هدیه ای که گرفته بودم یه عطر و دفتر خاطرات بود از تو کیفم در اوردم و دادم بهش.
_ قابلی نداره. یادگاری. اگه اجازه بدید من برم دیگه حالم خوب نیس.
واقعا حالم از صحنه هایی که دیده بودم و بوی دود و اون آهنگ سرسام اور بد شده بود. تو خیلی از مهمونیاشون شرکت کرده بودم ولی این یکی زیاده زیاده روی شده بود.
عمو_ دیگه…..
_ عمو خواهش میکنم. حالم خوب نیست.
عمو _ باشه برو. ولی فردا ساعت ۹ پرواز دارم حداقل بیا فرودگاه.
بغض کردم ولی حرفی نزدم. وسایلامو برداشتم و رفتم بیرون. یکم بیرون وایسادم هوای آزاد حالمو بهتر کرد
.
.
.
.ساعت تقریبا ۱۰ بود که رسیدم خونه.امیرعلی نگران تو حیاط نشسته بود رو تاب. تا درو باز کردم بلند شد.
امیرعلی_ سلام. کجا بودی آبجی؟ گفتی شب نمیمونی نگران شدم که دیر کردی. گوشیتم که خاموش بود.
_ اخ ببخشید داداشی. مامان اینا خوابن ؟
امیرعلی_ اره. مامان فکر میکرد قراره شب بمونی. حالا بیا بریم تو .
_ راستی امیر بابا بهت گفت عمو داره برمیگرده ؟
امیرعلی_ اره. بیا بریم بخوابیم فردا در موردش حرف میزنیم .
_ ok
.
.
.
.
چشمامو چند بار باز و بسته کردم دلم نمیخواست بیدار بشم. یه دفعه با یاداوری عمو سریع ار جام پریدم و رفتم سراغ ساعت. ای وای ساعت ۱۲/۵ بود…..
سریع گوشیمو روشن کردم. ۱۱ تا پیام. ۱۴ تا تماس بی پاسخ. همش از عمو بود . اخرین پیامش: ( تانیا جان. نمیدونم چرا ولی این وقت خیلی سرد شده بودی ولی بدون عمو همیشه دوست داره نامرد حداقل برای خداحافظی میومدی. ما رفتیم دیگه)
ای وای. دیگه فقط اشکام بود که میبارید……
هرچی به عمو زنگ زدم جواب نداد…
#قسمت۱۸
ساعت ۵ بعد از ظهر بود. بابا که مغازه بود ، مامانم که طبق معمول پاتوق همیشگی آشپزخونه. دلم حسابی گرفته بود دلم میخواست برم با امیرعلی حرف بزنم ولی داشت تو اتاقش درس میخوند دل رو زدم به دریا در زدم و بعد از اینکه اجازه ورود داد رفتم تو.
امیرعلی_ سلام بر خواهر شیطون خودم. میگم خوب شد عمو رفتا دلیلی شد که به ماهم سر بزنی تازه الان فهمیدم یه خواهری هم دارم.
_ سلام.
امیرعلی_خانم دکتر چرا ناراحتی؟
_ اولا که جوجه مهندس کیو دیدی با یه ترم درس خوندن دکتر بشه که من دومیش باشم. بعدشم دلم گرفته.
امیرعلی_ اونوقت جوجه مهندسو با من بودی؟
_ کمی تا حدودی. امیر تو وقتی دلت میگیره چیکار میکنی ؟
امیرعلی_ موقعیت جور باشه امامزاده صالح، شاه عبدالعظیم ، و و و مزار شهدا
_ پروفسور تو هم چه پیشنهادایی میدیا . اونم به من.
امیرعلی_ خواهر پروفسور پیشنهاد نبود. در ضمن بعضی وقتا هم دردودل میکنم.
_ با کی؟
امیرعلی_ همون پسر خوشگل و خوشتیپه.
_ داداش خل شدی رفت . پاشو پاشو ببرمت دکتر. با مرده حرف میزنی. نکنه رفتی تو کار احضار ارواح؟
_ اولا که شهید شده دوما شهدا زندن . بعدشم میتونی یه بار امتحان کنی.
_ مثله تو خل بشم؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_ این خل شدنه به آرامشش می ارزه.
آرامش ! یاد مشهد افتادم؛ چه آرامشی داشت اون جا. کلا حسابش با زمین جدا بود. ولی نمیتونستم با یه شهید درد ودل کنم. از کجا میخواست بشنوه.
_ امیر.
امیرعلی_ جونم ؟
_ خانواده ما و خاله اینا و مامان بزرگ اینا و بقیه فامیل همه مذهبین ، درسته؟
امیرعلی_ خب؟
_ پس علت این همه تفاوت چیه ؟ چرا مامان بزرگ اینا انقدر سخت میگیرن ؟ یا بهتره بگم چرا اسلام انقدر سختگیرانس؟
#قسمت۱۹
امیرعلی_ قبلا هم بهت گفتم که مامان بزرگ اینا یه سوی تعصبات خاص دارن.
_ یعنی چی؟ واضح برام توضیح میدی؟
امیرعلی_ ببین مامان بزرگ اینا یه کم فراتر از عرف و حد لازم پیش میرن. مثلا اینکه تو مهمونیا یه پرده اون وسط میکشن و میشینن قرآن میخونن یکم افراطه ، یا اینکه همه چی رو با اجبار تحمیل میکنن. اجبار همیشه عکس جواب میده . دین اسلام قوانینی که تو فکر میکنی رو نداره. یعنی قوانین تصویب شده توسط خاله خانم ( خاله مادربزرگم ، بزرگترین عضو خانواده) اکثرشون رنگ تعصب به خودشون دارن.
یعنی اسلامی که من همش باهاش مشکل داشتم به خاطر سختگیری هاش چیزی نبوده که فکر میکردم. البته خوب من تو این مدت هم مسلمون بودم ولی همش میگفتم چرا باید مسلمون بهودنیا بیام آخه. با صدای امیرعلی از فکر اومدم بیرون .
امیرعلی_ خانم دکتر الان جواب سوالتون رو گرفتید.
_ یجورایی . ولی خب امیر داداشی خداییش اعتقادات مسلمونا خنده داره دیگه. هوم؟
امیرعلی_ اولا که هرکدوم بحث جدا جدا داره خواهری. اگه الان حوصلشو داری بشین برات بگم. بعدش هم تو الان مثلا دلت گرفته بود یا اومدی به بهونه ناراحتی کل سوالای این ۱۹ سال عمرتو از من بپرسی؟
_ حالا یه سوال جواب دادیا. نمیخوام اصلا
بعدهم به حالت قهر سرمو برگردوندم.
امیرعلی_ من قبلنا یه ابجی داشتم جنبه شوخی داشت .
_ الانم داره.
امیرعلی_ خواهر گلم من نگفتم نمیگم که گفتم زیاده الان چون گفتی حوصله نداری ازت پرسیدم بگم یا نه ؟
_ نه الان حسش نیست بعدا میام یه بحث مفصل باهم بکنیم ببینم کی کم میاره پروفسور.
امیرعلی_ درخدمتم خانم دکتر. الان هم فکر کنم یکم کار دارم.
_ اییییش بعد میگه من بهش سر نمیزنم. پروووووو. بابای
امیرعلی_ خب بد موقع سر زدی فدات شم. ههههه. بعدا حرف میزنیم.
حوصله قهر کردن نداشتم ، یه چشمک زدم و از اتاقش رفتم بیرون. به لطف برادر گرامم یکم از بی حوصلگی و کلافگیم کم شد ولی هنوز هم…….
#سلام_به_ارباب🧡✋🏻
♡|•°از واجبات ماست
سلامٌ علی الحسـين..
♡|•°و صلی الله علیک
یا اباعبدالله •°|♡
@BOYE_PELAK
#انگیزشے
ناشنوآ بآش وقتےکھ به آࢪزوها قشنگت میگن محالھ..🌿✨
@BOYE_PELAK
هر که دلارام دید😍
آز دلش آرام رفت🍃
باز نیاید خلاص❤️
هر که در این دام رفت✌🏻
سربازتیم آقا😚
@BOYE_PELAK
❤️رفقـا بپریم بغل خـداجان😊حی علے الصلاة❤️ التمـاس دعــاے فــرج❤️🤲
مسافرین محترم دنیا 😁
به مقصد خُــدا😍
خدا داره صدا میکنه شمارو😊
میگه حی علی الصلاة😍
حی علی خیر العمل😍
پاشو بهترین کارو انجام بده😁
نبینم بیدار باشی سمت خدا نری هاااااا😒
نبینم آنلاین باشی سر سجاده آفلاین باشی😒
نبینم با دوستت چت کنی با خدانه😒
پاشو الله اکبر گفتن ❤️
یه یاعلی
@BOYE_PELAK
#تلنگر💥
این روز ها
چادرم را محکمتر میگیرم
تا یادم نرود
آخرین نگاه حسین
ب زنان و خیمه ها بود💔
#واحد_انصار_المهدی
#پایگاه_مهدویت_مجازی
#قائم_منتظر
╔═~^-^~═ೋೋ
@BOYE_PELAK
ೋೋ═~^-^~═╝
#حرفحق🌱
این #باحجابه این #بیحجابه؛
این #اینجوریه اون #اونجوریه؛
این #چپِ این #راستِ ..
این #اصلاح_طلبه اون #اصولگراست ..
خب کی رو میخواین حفظ کنید⁉️
کی رو داریم حفظ میکنیم⁉️
آقا اینها #مردمِ مآ هستند بچههایِ ما هستند🌱
+شهیدحاجقاسمسلیمانے ♥️
╔═~^-^~═ೋೋ
@BOYE_PELAK
ೋೋ═~^-^~═╝