May 11
تقدیرنامه برندگان مسابقه یادداشت نویسی محرم که فردا در کارگاه یادداشت نویسی اهدا می شود
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
تقدیرنامه برندگان مسابقه پادکست محرم که فردا در کارگاه اهدا می شود
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
.
✅ آیا می دانید پست های مسابقه محرم سازمان بسیج رسانه قم بیش از 88 هزار ویو خورده است !!
برای مرور یادداشت های ارسالی به بخش مسابقه یادداشت
روی تگ زیر بزنید :
#یادداشترسیدهویژهمسابقه
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
⭕️ قصهی امسال فرق میکند!
🔺دندان زهر رسانه ای تان را کشیدهایم!
اینترنشنال و سایر رسانه هایتان پاشیده!
عربستان و امارات دیگر روی شما خرج نخواهند کرد!
🔺عمده امکانات آلبانی ازبین رفته!
کومله و دموکرات در حد زرع و کشاورزی شخم خوردهاند!
🔺اتحاد پوشالی اپوزیسیون به دلیل قدرتطلبی و شهوت پول و مقام به خاکستر تبدیل شده!
🔺نیروهای کف میدان به تمامی شناسایی شدهاند!
پروژه های اسرائیل جهت آشوب، به دلیل سوراخ امنیتی لو رفته است!
🔺کسی پشت شما نیست، خدا به کنار، اتفاقات دنیا هم به ضرر شماست!
⛔️خودتان را هلاک نکنید، چراکه هیچ غلطی نمیتوانید بکنید ....
ــــــــــــــــــ
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
"بِسْمِ رَبِ شَفیعْ"
بی پناه که شدی ؛صدایش کن
او حسین ع وتر الموتور است
می داند تنهاشدن یعنی چه،درآغوش
می گیرد.
او نقطه روی کلمات بی معناست.
حسین ع حرکتی دردنیای ساکن و راکد.
حسین ع درس اخلاص و توحید.
حسین ع بیداری وعشق و حماسه .
حسین ع نوری در دل تاریکی.
این حسین کیست که همه ی طیف ها وقوم هاو لهجه ها و لغت ها می گوییند حسین ع ؟!
اوتجلی اِلله برروی کره خاکی است مهم ترین درس عمل حسین ع توحید اخلاص برای اوست
محرم...
محرم یعنی نزدیک شدن به نوای ای اهل حرم سیر پدر را ببینید،یعنی تنهایی زینب،یعنی سوختن خیمه ها،یعنی لیلا برای که لالایی بگه؟
یعنی نزدیک شدن به عاشورای حسینی که شکی شد بر پیکرهٔ بی جان و بی رمق اسلام،یعنی احیای سنت جدش رسول الله.
نمی دانم ازکجا بگوییم
ازچه چیز بگوییم
ازکدام هِله بیل زوار
ازکدام تَفَضَلوا شای ابو علی
از کدام طریق کربلا مَجٰانی
از کدام پیرمردی که سایه شده برای زوارت.
فقط میدانم بی حسین ع نمی شود.
✍ مریم محمودی فرحانی
#وارده
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
.
با وضو موقع نماز تشریف بیاریید
نماز جماعت در مجموعه برپاست
بلافاصله بعدش شروع کارگاه
شروع جلسه سوم کارگاه یادداشت نویسی
و تقدیر از برندگان
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
"محال است، محال"
شب عاشوراست...
بعد از اتمام مراسم عزاداری و یک دل سیر گریه برای ارباب بی کفن به خانه برگشته و گوشی به دست می شوم و چرخی در فضای ایتا می زنم و به پیام های از صبح جواب ندادهء مخاطبینم پاسخ می دهم.
سخت مشغول جواب دادنم که یکی از دوستان پیام می دهد : "سلام، خوبی؟"
پیامی عادی و تکراری !
ولی من
با پیامش ناگهان حس می کنم ضربه ای مانند پتک، محکم بر سرم می خورد !
به پیامش دقت می کنم؛
"خوبی؟"
ناگاه به خود می آیم !
من !؟
خوب باشم !؟
امشب !؟
شب عاشورا !؟
مگر می شود !؟
شب عزا و ماتم...
شب بی پناه شدن عالم و آدم...
شب نوحه و گریه و ضجه...
شب فقدان "حسین"...
مگر می شود !؟
چگونه در این شب جانسوز و دردناک، می توان خوب بود !؟
شب عاشورا و خوب بودن حال !؟
محال است، محال
تا دنیا دنیاست، مدیون حسین و خانواده اش هستیم...
مدیون مهربانی ها و دلسوزی های امام نازنین مان
مدیون خون پاکش که مظلومانه و به ناحق ریخته شد
تا ما بمانیم
تا دین بماند
تا عالم و آدم بهانه ای برای گریستن حقیقی بیابد...
آری
امشب و فردا در عالم، غوغائی ست نگفتنی و وصف نشدنی...
پس من
خوب نیستم
دلم دارد در دریای اشک هایم بر مصیبت جانکاه مولایم غرق می شود...
آتش گرفته ام...
کاش خاکستر شوم و بر باد روم...
دنیای بدون "حسین" را نمی خواهم...
نعیمه وافی(باران)
#وارده
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
جلسه سوم کارگاه یادداشت نویسی
و تحلیل و بررسی یادداشت های مسابقه و ارسالی
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
تقدیر از سرکار خانم فاطمه زهرا پورجعفری
نفر سوم مسابقه یادداشت نویسی محرم
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
تقدیر از سرکار خانم فاطمه تقی نژاد
نفر دوم مسابقه یادداشت نویسی محرم
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
تقدیر از سرکار خانم محبوبه حقیقت
نفر اول مسابقه پادکست محرم
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
بسم رب القلم
با تشکر ویژه از استاد سید محمد مهدی موسوی
که مبحث یادداشت نویسی رو در سه جلسه بصورت کارگاهی ، برشمردن اصول ، ارائه نکات ، تحلیل محتوایی ویرایشی ادبی بصورت کامل برشمردند.
ان شاالله تلاشمان بقدر قوه برای رشد مولف بودن بسیجیان عزیز مقبول بوده باشد.
این شروع کار بود ، ادامه راه تلاش و تمرین نوشتن که شامل نوشتن ، نوشتن و نوشتن توسط شخص شماست.
ما را شامل دعای خیراتان قرار دهید .
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
.
هنوز هم و هر وقت آثار خودتون در قالب های یادداشت ، پادکست و .....
رو برای ما ارسال کنید
در کانال بسیج رسانه قم منتشر خواهد شد.
@seyed_dost
ایجاد کانالی ویژه خواهران بسیج رسانه
کانال خصوصی می باشد
ان شاالله برنامه های ویژه ای برای خواهران اعم از آموزشی ، اردوهای فرهنگی و ورزشی و .... داریم.
مسئول خواهران بسیج رسانه خانم غفوری منش با آی دی @JanFada1364 می باشند.
خواهران خبرنگار و اهالی رسانه ابتدا از ایشون استعلام کنند که در سازمان بسیج رسانه قم پرونده دارند یا نه ، بعد ازشون بخواهند که شما رو عضو کنند .
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔴 مجتمع صنعتی هاشارون کارخانه تولید اسلحه، مهمات و مواد منفجره است که مساحت مجتمع حدود ۷۵۰ هکتار است و جزیره ای مستطیل شکل را تشکیل می دهد که جز کارمندان هیچکس نمی تواند به آن نزدیک شود
⚠️شب گذشته به تیر غیب در ساعت 1:20 با خاک یکسان شد.
ـــــــــــــــــــــــ
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
دُردانه
📌از کودکی هرگاه پدرم به سفر میرفت، غروبها چشمانم را به امتداد راه تا آنجا که با افق تلاقی میکرد میدوختم و گوشهایم را به موسیقی باد میسپردم تا خبری از بازگشت او به من برسانند.
📌اما اینجا در این شهر، چند روزی است که در خرابه جایمان دادهاند. نمیدانم کجاست اما هر جا هست، نفسم در هوایش تنگی میکند. نگاه مردمان این شهر جور خاصی است و من از نگاهشان هراسناکم.
📌چند روزی است که از پدرم بیخبرم. هربار از عمه سراغش را میگیرم، با صدایی شکسته و ضعیف میگوید: بابایت به سفر رفته و بعد از من رو میگیرد و در خود فرو میرود.
📌خود را از دیوار خرابه بالا میکشم و به افق خیره میشوم. اما نمیدانم چرا آسمان بهنظرم تیره و تار میرسد. شاید سوی چشمانم کم شده.
📌 گوشهایم را برای شنیدن دَرای کاروان که مژده بازگشت پدر را میدهد، تیز میکنم اما چیزی جز ناله شوم جغدی که بر روی دیواری فروریخته نشسته و چون مردمان آن شهر نفرین شده، نگاهش را به خرابه دوخته است، نمیشنوم.
پاهایم زخمی شده است. اگر پدر با ما همراه بود مرا در آغوش میگرفت و از میان سنگ و خارها عبور میداد و نمیگذاشت خارها پایم را آزار دهند.
حالا دیگر شب چادر سیاهش را بر همه جا گسترده و ما را تا حدی از تلخی نگاه نامحرمان بدچشم پوشیده داشته است.
تاریکی برای کودک خردسالی چون من خوفناک است. از ترس به خودم میلرزم. سرم درد میکند.
عمه تکه پارچه ای به سر من بسته و سر خود را هم میان دستانش گرفته است.
درست است که اینجا خرابه بی سقف و سایبانی است، اما حضور عمه چون سایبانی است بر سرمان.
همچنان بازگشت پدر را انتظار میکشیدم. خواب دیدم پدر بازگشته و من خودم را در آغوشش افکنده ام. مرتب دست به موهایم میکشد و از گل گونه هایم، بوسه میچیند.
ناگاه از خواب پریدم و بی اختیار از عمق جان ناله سر دادم و پدرم را صدا زدم و با ناله سوزناک خود گویا در آتش آرام گرفته شیون زنان دوباره دمیدم.
همه سراسیمه دوروبرم جمع شدند و هر یک تلاش میکرد آبی بر آتش دلم بریزد و مرا آرام کند. اما مگر عده ای زنان همسر و فرزند از دست داده که شعله های غم از درونشان شراره میکشد، میتوانند آتش گُر گرفته دیگری را فرونشانند؟
دیگربار به دامن عمه پناه بردم. وجود عمه اقیانوس صبر و آرامش بود و چون خود را در او می افکندم، تمام وجودم آرام میگرفت.
✍ علیرضا مکتب دار
#وارده
بسیج رسانه قم
@brqom_ir