📝 #کلام_بزرگان :
💠 از شیخ انصاری پرسیدند:
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن، برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند:فکری مانند فکر جناب حر در روز عاشورا.
https://eitaa.com/bshmk33
💠 حدیث مهدوی:
🔻وقتی از امام حسین علیه السلام در مورد حضرت صاحب الزمان علیه السلام پرسیدند، آن حضرت فرمود:
🔹السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ ابْنی مُحَمَّدِ بْنِ عَلی وَهُوَ الْحُجَّةُ بنُ الْحَسَنَ بْنِ عَلی بْنِ مُحَمِدِ بْنِ عَلی بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَدِ بْنِ عَلی ابْنی وَ هُوَ الَّذی یغیبُ مُدَّةً طَویلَةٍ ثُمَّ یظْهَرُ وَ یمْلَأُ الْارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً
🔸او هفتمین پسر از نسل پسرم محمد بن علی است. او حجت خداوند و فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی پسرم می باشد. او همان پیشوایی است که زمان طولانی غائب خواهد بود آنگاه ظاهر شده و زمین را بعد از گسترش ظلم و جور با عدالت پر خواهد کرد.
📚اثبات الهداة، ج 3، ص 569
#حضرت_مهدی
#امام_زمان
#محرم
https://eitaa.com/bshmk33
#مـهـدی_جان💗
🔸توصیفقشنگیست دراین عالمهستی
🔹تـو عرش بَرینی ومن از فـرش زمینم
🔸آواره نہ! درحسرت دیـدار تـو بیشک
🔹ویـرانہ ی ویـرانہ ی ویـرانہ تریـنم
https://eitaa.com/bshmk33
•💜•
•
ڪورمنمڪهچشمانمراغبارگناه،
تاریڪڪردهاست!
ڪورمنمڪهدردندینت،دلمرا
نمیلرزاند..
ڪورمنمڪهتنهاییاترانمیبینم
مااینهمهایماماتوهنوزتنهایی..💔
اللهم عجل لولیک الفرج💚
https://eitaa.com/bshmk33
#سلام_امام_زمانم 💚
با هر نفسے سلام ڪردن عشق است
آقا بہ تو احترام ڪردن عشق است
اسم قشنگت بہ میان چون آید
از روے ادب قیام ڪردن عشق است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🍃 تعجیل در #ظهور مولا پنج صلوات 🍃
https://eitaa.com/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا عالی
💠موضوع: ثواب عجیب خواندن آیتالکرسی
https://eitaa.com/bshmk33
🍁آیت الله حاجآقا مجتبی تهرانے(ره):
پدرماز عبدالکریمکفاش پرسیده
بود چرا امام زمان(عج) به دیدن
تو مےآید؟
سیدعبدالکریم گفت: حضرت به
من فرمود: چون تو #نفــسـت را
کنارزدهای منبه دیدارت مےآیم.
https://eitaa.com/bshmk33
📚ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری
(علیه السلام) به روش عجیب
یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره اندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه ای طلا داخل خاک ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی های منزل و خانواده ام را تهیه و تأمین کردم.
📚منبع : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)
https://eitaa.com/bshmk33