eitaa logo
اخبار بسیج
225 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
74 فایل
اخبار محلی و اطلاعیه ها و رخدادها و گزارشات خود را جهت انعکاس عمومی برایمان ارسال کنید: ارتباط باما : عضویت در کانال: https://eitaa.com/bsjtakestan
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢⚪️🔴جنون؛ عاقبت انتخابات‌گریزی چپ‌های تحریمی مرتضی مبلغ، از فعالان اصلاح‌طلب در یک مصاحبه گفته است:‌ حاکمیت اگر بخواهد امید واعتماد را به جامعه بازگرداند و دستگاههای حاکمیتی را کارامد کند و گشایش در مشکلات جانفرسای مردم ایجاد کند باید دست به یک سلسله اقدامهای اساسی در راستای رفع عوامل اصلی بحرانها بزند. به عنوان مثال من فکر می کنم یک اقدام برای شروع می‌تواند تغییر اعضای شورای نگهبان و جایگزینی انها با افراد شناخته شده و مورد وثوق جامعه وبا سابقه بی طرفی سیاسی و جناحی و با اعتقاد عمیق به رای و حق مردم در تعیین سرنوشت خود باشد که به هیچ وجه این نحوه نظارت را در انتخاباتها دنبال نکنند. به گزارش کانال تلگرامی امتداد، او می‌افزاید: اقدام دیگر پایان دادن به نهادهای موازی وغیر رسمی است. همچنین تغییر در رویکردها وسیاستهای اقتصادی و عمل کردن به پیشنهادهای افراد توانمند وصاحب نظر واقعی و امثال اینهاست. مبلغ گفته است: در یک کلام اگر به پیشنهادهای پانزده گانه اقای خاتمی به عنوان رییس جمهوری که بهترین دستاورد وعملکرد را در عرصه‌های مختلف اقتصادی سیاسی فرهنگی اجتماعی سیاست خارجی داشته و در بیانیه اخیر ایشان امده است عمل شود، می تواند به گشایشهای واقعی وتحولات سازنده واعتماد بخش وامیدساز وکارامدی گسترده در دستگاههای حاکمیتی منجرشود. + *بخشی از نیروهای اصلاح‌طلب مدت‌هاست که دچار تغییر ژنتیکی شده‌اند و عملا نه تنها سودی به حال نظام و مردم ندارند بلکه تبدیل به عامل مضرّ برای سلامت سیاست ایران شده‌اند. یک نگاه گذرا به اظهارات افرادی نظیر مبلغ نشان می‌دهد که آنها دچار ساختارگریزی شده‌اند و گویا نمی‌دانند که در پس ذبح قانون، انتخابات و بروکراسی هیچ چیز جز حمام خون وجود ندارد! که البته بعید است چپ‌های امنیتی دهه 60 و اعضای وزارت کشور دولت خاتمی چنین حقیقتی را ندانند. (مبلغ معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات بوده است) در صحبت‌های مبلغ می‌بینیم و می‌خوانیم که او عملا خواستار انحلال شورای نگهبان است، خواستار تعطیل کردن نهادهای برآمده از قانون در کشور می‌شود و دست آخر نیز بر گوش سپردن به پیشنهادات کسی تأکید می‌ورزد که هنرش فراخواندن مردم به مقاومت خیابانی در سال 88 بود. ما این قضاوت را به مردم و مخاطبان محترم واگذار می‌کنیم که گزینه‌هایی مثل عقلانیت، قانون، خیر عمومی و درس گرفتن از عبرت‌ها در کدام بخش از اظهارات جنون‌آمیز مبلغ به چشم می‌خورد!؟ لازم به تأکید است که بر خلاف ادعای مبلغ هیچ نشانه‌ای از بی‌اعتماد شدن اکثریت مردم ایران نسبت به نظام اسلامی وجود ندارد و بلکه نشانه‌هایی از قبیل تشییع میلیونی حاج‌قاسم، حضور مردم در راهپیمایی روز قدس، بیشتر شدن فعالیت‌های خیریه مردم تحت نظارت نهادهای امین حکومت و... نشان از اعتماد مردم به حاکمیت نظام اسلامی دارد. رمز گشایش مشکلات نیز بر عکس آنچه که مبلغ معتقد است در ذبح قانون، ساختارگریزی و پا گذاشتن بر گلوی پیشرفت‌های حکمرانی نیست بلکه رمز آن در "رأی خوب مردم در انتخابات‌ها" است. در این بین البته شاید جالب باشد که مردم و مخاطبان محترم بدانند برخی اصلاح‌طلبان ستادی و ایضا حزب متبوع آقای مبلغ(اتحاد ملت) در پی تحریم انتخابات هستند.
🟢⚪️🔴کنایه رئیس سازمان اطلاعات سپاه به برخی رجال سیاسی سردار محمد کاظمی، رئیس سازمان اطلاعات سپاه اخیراً در بخشی از یک مصاحبه پیرامون اغتشاشات سال گذشته و درگذشت تصادفی مرحومه مهسا امینی گفته است: "در حالی که در همان ساعات اولیه، نهادهای مسئول در بخش‌های مختلف در حال رسیدگی به ماجرای فوت ایشان بودند، متأسفانه برخی افراد در داخل به جای روشنگری، مطالبه‌گری به حق و تزریق آرامش به جامعه، صرفا بر اساس برخی شنیده‌ها و بدون تحقیق در اصل ماجرا، همزمان با جنگ روانی پرحجم رسانه‌های معاند؛ با مواضع دوپهلو یا مهیّج نظام را محکوم کردند و در واقع موجب تشدید ابهام و در نتیجه خشم جامعه شدند. این افراد بی‌آنکه بتوانند تحلیل کنند که این اغتشاشات در بستر جنگ ترکیبی رخ داده است، صرفا سبب تهییج و تحریک برخی جوانان و نوجوانان فریب‌خورده شدند. "[1] *از مصادیق سخنان این مقام بلندپایه امنیتی کشورمان؛ آقای مسعود پزشکیان، نماینده مجلس و فعال اصلاح‌طلب است که سال گذشته و در بحبوحه اغتشاشات به صداوسیما آمد و در یک برنامه تلویزیونی ابراز داشت: از نظر علمی نمی شود که کسی همین جوری بیفتد...همه باید بیایند پاسخ بدهند! [2] این اظهارات در حالی بود که اتفاقا از نظر علمی ممکن بود کسی دچار فوت ناگهانی شود و البته مدارک بیماری زمینه‌ای خانم مهسا امینی هم در دسترس بود. پزشکیان نه تنها بابت این اظهارات غلط که در بحبوحه اغتشاشات همانند بنزین عمل کرد، عذرخواهی نکرد بلکه چند هفته بعد که مقام معظم رهبری در بیانات خود صراحتا خواستار تصحیح اشتباه از سوی برخی خواص شدند نیز به روی خود نیاورد و همچنان لام تا کام در این باره چیزی نگفته است. آقای پزشکیان، این روزها در مصاحبه‌های خود از لزوم پرداختن به حقوق مردم محروم و گام برداشتن در خط امام(ره) سخن می‌گوید و البته گویا بیان حقیقت و پذیرش اشتباه نه جزو حقوق مردم است و نه از مصادیق خط امام(ره)!
🟢⚪️🔴در پاریس و آلبانی چه خبر است؟ وقتی کشوری جایگاهش را پس گرفت و به اقتدار منطقه‌ای‌اش افزود، شنیدن یورش به لانه تروریست‌ها در آلبانی از سوی نظامیان آلبانی یا مفتضح شدن همین تروریست‌ها در پاریس، نباید تعجب‌برانگیز باشد. به گزارش مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: دوست تاریخ‌دانی می‌گفت، برای تبیین یک تحول مهم مثل انقلاب بزرگ اسلامی در ایران یا انقلاب کبیر فرانسه، نمی‌شود از همان روز یا بعضا حتی سالی شروع کرد که تحول در آن رخ داده است. به عبارتی وقتی می‌خواهیم انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه را تبیین و چگونگی وقوعش را به تحلیل بنشینیم، نباید سراغ همان چند روز آخر منتهی به انقلاب یا حتی تحولات سال ۱۷۸۹ برویم بلکه باید به تحولات داخلی و حتی خارجی پیرامون این انقلاب از ۱۰ سال قبل رجوع کنیم. می‌خواست بگوید، وقوع برخی تحولات به ویژه وقتی آن تحول «مهم» است، نتیجه فعل و انفعالات و تحولاتی است که از مدت‌ها قبل رخ داده‌اند و چه بسا در نگاه اول، ارتباطی با آن واقعه هم نداشته باشند. امروز تحولات بسیار مهمی در منطقه و حتی در دنیا رخ داده و در حال رخ دادن هستند که نتیجه اتفاقات مهمی مثل جنگ بزرگ روسیه و آمریکا در اوکراین است. امروز اتفاقی به بزرگی چرخش کشورهای عربی منطقه به سمت ایران رخ داده که بخشی از آن نتیجه اتفاق مهمی است که در ۲۳ شهریور ۹۸ در شرق عربستان بین این کشور و انصارالله یمن رخ داد! کمی ریزتر هم می‌شود شد و می‌توان ریشه‌های تحولاتی را که امروز در پاریس یا آلبانی در جریان است را، در برخی تحولات مربوط به ۲۲ ماه اخیر دید. یعنی زمانی که آقای رئیسی به قدرت رسید و سکان هدایت این کشور را از دستان کسانی خارج کرد که در دوران مسئولیت‌شان، روابط ایران و کشورهای همسایه، به تیره‌ترین نقطه رسید. آن‌قدر تیره که صحبت از تاسیس ناتوی عربی-با هدف مقابل هم قرار دادن اعراب و ایران- به میان آمد. با این مقدمه برویم سراغ برخی تحولات طی ماه‌ها یا سال‌های اخیر. این اخبار را که در ظاهر هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند را کنار هم ببینید: الف- همان‌طور که ‌اشاره شد، یکی از این تحولات مهم، جنگ اوکراین است که ‌شانزده‌ ماهه شده و از قرار معلوم و به گفته صدر اعظم آلمان، قرار نیست حالا حالاها تمام شود. درباره خسارات این جنگ به دو طرف، گزارش‌های متعددی منتشر شده است و تقریبا کسی نیست که از تبعات اقتصادی و اجتماعی این جنگ به‌ویژه برای غرب آگاهی نداشته باشد. شاید هیچ استراتژیست غربی یا روسی تصور نمی‌کرد، جنگ این قدر طولانی شود و این‌همه خسارت در همه حوزه‌ها وارد کند. به عنوان مثال حدود ۴ ماه پیش اعلام شد، غرب در حوزه انرژی مجبور شده چیزی بالغ بر یک تریلیون دلار- فقط یارانه- به مردم بدهد و شرکت‌های اروپایی نیز همین میزان خسارت را متحمل شده‌اند. اوکراین نیز حدود یک‌تریلیون دلار نیاز دارد تا بتواند ویرانی‌ها را جبران کند. این آمار و ارقام که تا کنون به ۳ تریلیون دلار رسیده، مربوط به ۴ ماه گذشته است! یک بار دیگر به اعداد نگاه کنید! به اظهارات پریروز دبیرکل ناتو هم دقت کنید: «انبار مهماتمان خالی شده است.» یا گزارش ‌اشپیگل که نوشته، فقط و فقط ۲۰هزار گلوله توپ برایمان باقیمانده است. یا گزارش اخیر نشریه معتبر اکونومیست درباره مرگ دست‌کم ۶۸ نفر در اروپا در زمستانی که گذشت، زمستانی که نسبت به زمستان‌های قبل اروپا، گرم بود! همین‌طور گزارش‌هایی از رواج خوردن غذای حیوانات یا غذاهای تاریخ مصرف گذشته در کشورهایی مثل انگلیس و یا به گزارش‌های متعددی که از تاثیر بحران‌های اقتصادی بر سبک زندگی اروپایی‌ها منتشر شده است. حالا کمی به سفر برخی رهبران اروپایی به چین بیندیشید. تحلیل‌هایی مثل تحلیلِ سفر فروردین‌ماه ماکرون به پکن که باعث خشم آمریکایی‌ها شد. همین‌طور سفر مقامات آلمانی به این کشور و این اواخر سفر وزیر خارجه آمریکا به پکن که به گفته ژنرال مک مستر «از سر ضعف بود.» همه این تحولات و سفرها حول یک چیز می‌چرخیدند: «اوضاع اقتصادی نابسامان غرب». یعنی غربی‌ها برای عبور از بحران اقتصادی حاصل از جنگ طولانی اوکراین، وارد فاز تازه‌ای شده‌اند. برخی از آنها مثل رئیس‌جمهور فرانسه حتی از لزوم استقلال اروپا از آمریکا در حوزه‌های امنیتی و نظامی می‌گویند. ب- خبرهای متعدد و غیررسمی نیز درباره مذاکرات ایران و آمریکا منتشر شده که به تعداد انتشار، تکذیب شده‌اند. این خبرها هم قابل تامل هستند. به رغم تکذیب‌ها اما این‌گونه اخبار همچنان در سطح وسیعی - چه در داخل و چه در خارج- در حال انتشار است. ما هم میزان صحت این اخبار را نمی‌دانیم اما چکیده این اخبار می‌گوید، ایران و غرب به توافقاتی دست یافته‌اند-یا در حال دست یافتن هستند- و حوزه این توافقات را نیز، مسئله هسته‌ای، تبادل زندانیان، پول‌های بلوکه شده ایران و.....می‌گویند.
همین‌جا به خبر مربوط به گفت‌وگوی تلفنی آقای رئیسی و ماکرون، رؤسای جمهور ایران و فرانسه هم باید توجه داشت. طبق اخباری که از این گفت‌وگو منتشر شده، طرفین چیزی بالغ بر ۹۰ دقیقه با یکدیگر صحبت کرده و بحث‌های مهم و جدی بینشان رد و بدل شده است. همین‌جا کمی مکث کنیم. حالا شما بفرمایید: «آیا آنچه دیروز در پاریس برای گروه‌های تروریستی رخ داد نمی‌تواند به این گفت‌وگوی تلفنی مرتبط باشد؟ آنچه در آلبانی برای این گروه تروریستی رخ داد چطور؟» داریم تلاش می‌کنیم، ارتباط به تحولات با یکدیگر را پیدا کنیم. ج- گزارش‌های رسمی که هر از چندگاهی از منابع معتبر غربی یا داخلی در حوزه اقتصاد ایران منتشر می‌شود را هم باید کنار این تحلیل‌ها دید. گزارش‌هایی که از افزایش تولید نفت ایران، رشد اقتصادی کشورمان، آزاد شدن دارایی‌های بلوکه شده، احیاء پروژه‌های مُرده و نیمه مُرده، تک‌رقمی شدن نرخ بیکاری در برخی استان‌ها، عضویت کشورمان در سازمان ‌شانگ‌های، عضویت دائم ایران در اتحادیه برن و همین روزها، عضویت در گروه بریکس، سیاست در حال جهانی شدن دلارزدایی و....خبر می‌دهند. د- شاید یکی از مؤثرترین این تحولات، احیاء روابط ایران با کشورهای همسایه است. بنا به دلایلی از ذکر منابع جملات بعدی معذوریم. اطلاعات دقیقی که به دست ما رسیده نشان می‌دهد، تحولات یمن، ناامیدی از حمایت‌های غرب، هزینه‌های سنگین سرشاخ شدن با ایران قوی در کنار برخی میانجیگری‌ها، در احیاء این روابط نقش مهمی داشته‌اند و یکی از سران کشورهای مهم عربی اعلام کرده از ۴۰ سال تنش پرهزینه خسته شده‌ایم و به ما اثبات شده، اگر غرب بین منافع ما و منافع خود در مواجهه با قدرتی مثل ایران مجبور به انتخاب باشد، منافع خود را برخواهد گزید. از دل این آشتی و تحولاتی که به گوشه‌ای از آنها ‌اشاره کردیم، آشتی اعراب با سوریه، چرخش مصر و به تبع آن چرخش سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس به سمت ایران هم زاییده شده است. موضوعی که غرب، بیش از ۴۰ سال برایش هزینه کرده و زحمت کشیده بود، در حال «هوا» شدن است. وقتی این تحولات را کنار هم می‌گذاریم، مسائل زیادی روشن می‌شود. در حوزه سیاست خارجی و منطقه‌ای، به فضل الهی و تلنگر حساب‌شده‌ای که ایران در برخی حوزه‌ها زده، اوضاع نسبتا خوبی داریم. در حوزه نظامی نیز اتفاقات مهمی طی ماه‌های گذشته رخ داده که یکی از آنها، رونمایی از موشک ‌هایپرسونیک است. چنین رویکردی باعث تولید قدرت و افزایش جایگاه می‌شود. وقتی کشوری جایگاهش را پس گرفت و به اقتدار منطقه‌ای‌اش افزود، شنیدن یورش به لانه تروریست‌ها در آلبانی از سوی نظامیان آلبانی یا مفتضح شدن همین تروریست‌ها در آن یکی لانه یعنی در پاریس، نباید تعجب‌برانگیز باشد. خبرهای تعجب‌برانگیز هنوز منتشر نشده است!
🟢⚪️🔴 سانسور واقعیت توسط مدعیان مبارزه با سانسور! اسدالله رمضان‌زاده: از ابتدا مشخص بود سفر  فصیل بن فرحان، وزیر خارجه سعودی به تهران، چندان به مذاق اصلاح‌طلبان و کسانی که مروج سیاه‌نمایی در قبال سیاست خارجی غیرغرب‌گرایانه ایران هستند خوش نمی‌آید! زمانی که عادی‌سازی روابط تهران - ریاض اعلام شد، بسیاری از رسانه‌های اصلاح‌طلب آدرس توافق دوجانبه طرفین در سال 1381 را مخابره کردند و برخی دیگر، نسبت به اینکه چینی‌ها به میانجی و واسطه ماجرا تبدیل شده بودند زمین را به آسمان دوختند! البته باید به این دسته از افراد حق داد و بر آنها خرده نگرفت! قرار بود توافق هسته‌ای سال 2015 میلادی به معجزه سیاست خارجی ایران، نماد گذار از دیپلماسی غرب‌زدایانه و در نهایت، مزیتی جذاب برای آشتی خودخواسته کشورهای معارض منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای با تهران تبدیل شود. مدعیان دانستن زبان گفت‌وگو با دنیا، زمانی به خود آمدند که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا با یک امضای ساده کاخ آرزوهای آنها را ویران کرد و دبیرکل سازمان ملل که قرار بود در برابر نقض عهد واشنگتن سینه سپر کند نیز تنها یک جمله را بر زبان آورد: متاسفم!  دستور‌العمل رسانه‌ای - تبلیغاتی - حزبی جریانات مخالف دیپلماسی عزتمندانه در برهه کنونی کاملا مشخص است. آنها بر هر چیزی تمرکز می‌کنند جز اصل احیای روابط تهران - ریاض و چرایی چرخش رفتاری سعودی‌ها. کارگزاران و اصلاح‌طلبان به گونه‌ای ماجرا را تفسیر می‌کنند که گویا در عرض یک یا ۲ روز، بن سلمان و مقامات آل‌سعود با مراجعه به وجدان‌های پاک(!) خود تصمیم گرفته‌اند با ایران آشتی کرده و گذشته تلخی که در منطقه و در تقابل مطلق با تهران ایجاد کرده‌اند را به فراموشی بسپارند اما آیا این روایتگری ناقص از ماجرا صحیح است؟! 1- سال 2018 میلادی، زمانی که خبر مسرت‌بخش در هم شکستن خلافت تروریست‌های تکفیری در حوزه شامات اعلام شد، سعودی‌ها سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت خود جهت سقوط حکومت‌های سوریه و عراق را شکست خورده دیدند. فراتر از آن، منظومه راهبردی - منطقه‌ای طراحی شده توسط سعودی‌ها بر مبنای تقویت گفتمان سازش، تحت تاثیر پیروزی بزرگ پیروان مکتب مقاومت در هم شکست. متعاقبا انصارالله، ارتش و نیروهای مردمی یمن حماسه عظیمی را در مواجهه با ائتلاف متجاوز سعودی - اماراتی خلق کردند و جنگی را که به قول مقامات آمریکایی قرار بود در عرض 2 هفته پایان یابد، به یکی از بزرگ‌ترین پاشنه‌آشیل‌های ریاض و حامیان غربی و صهیونیستی نسل‌کشی ملت مظلوم یمن تبدیل کردند. آنچه سعودی‌ها را پای میز مذاکره با ایران و توافق با کشورمان کشاند، نه نظریه ساختارگرایی کنت والتز بود و نه نگرش پست‌مدرن و روشنفکرانه نسبت به جهان امروز! سعودی‌ها شکست خود را در میدان لمس کردند و از دیپلماسی به عنوان تنها راهکار باقیمانده جهت کاهش هزینه‌ها و تبعات این موضوع استفاده کردند. بدیهی است جمهوری اسلامی ایران نیز از این روند استقبال کرد، زیرا اساسا در قاموس سیاست خارجی و دیپلماسی منطقه‌ای ما، جنگ در صورتی موضوعیت می‌یابد که بازیگری بخواهد پای خود را از حد خویش در تقابل با ملت و نظام مقدس ما فراتر ببرد. در غیر این صورت، زمانی که بازیگری  نسبت به رفتارهای پرهزینه و راهبردهای پرتنش خود در قبال کشورمان آگاه شود و بخواهد از مسیر نادرستی که در پیش گرفته بازگردد، قطعا تهران راه را بر این بازگشت و تصمیم نخواهد بست، حتی اگر از سر استیصال باشد. 2- آری! منتقدان سیاست خارجی عزتمندانه حق دارند اصل پیروزی منطقه‌ای و سیاسی بزرگ کشورمان در عادی‌سازی روابط با ریاض را سانسور و تحریف کنند، زیرا در صورتی که این موضوع را بپذیرند، بر پیش‌فرض ذهنی ایده‌آل‌گرایانه و متوهمانه خود مبنی بر تسلط دیپلماسی بر میدان و لزوم فدا کردن منافع ملی پای اخم و لبخند بازیگران غرب، مهر باطل زده‌اند. رسانه‌هایی که امروز بر اساس منافع ملی کشور باید نسبت به احراز قدرت منطقه‌ای و سیاسی ایران افتخار کرده و گردش منطقه‌ای و رفتاری سعودی‌ها را در قالب آن مورد استناد و تفسیر قرار دهند، هرگونه آدرس انحرافی و غلطی را مخابره می‌کنند تا حتی برای چند صباح افکار عمومی را از تمرکز بر حقیقتی تحت عنوان «اصالت قدرت منطقه‌ای و میدانی ایران» بازدارند. قطعا آدرس‌های انحرافی و سانسورگری‌های هدفمند مدعیان مبارزه با سانسور، در زمان حال و آینده از ذهن ملت ایران و دوستداران واقعی استقلال و عزت کشور نخواهد رفت. ارسال به دوستان
                      🟢⚪️🔴کشورهای لاتین در حال تبدیل شدن به یک پیکره به عنوان بدیل قاره‌ای ایالات متحده هستند آمریکای غیراستکباری شروین طاهری، سرویس بین‌الملل: تاریخ شاید تکرار ‌شود اما نه الزاما بر اساس همان خط داستانی اولیه، بلکه بر مدار روندهای تکوینی تکرارشونده انسانی. از این منظر برای طرفداران نظریه تکرار تاریخ در نیم‌کره غربی، سال و دهه میلادی جاری، بسیار طعنه‌آمیز است. سال ۲۰۲۳ کشورهای پیشرو آمریکای لاتین در حالی با بهره‌برداری از فرصت طلایی تغییرات در نظم حاکم بین‌المللی، حرکتی تاریخی برای خروج از استیلای آمریکای شمالی را آغاز کردند که درست ۲ قرن از تولد نظریه «حیاط خلوت آمریکا» می‌گذرد. سال ۱۸۲۳ میلادی بود که جیمز مونرو، پنجمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، نخستین دکترین کاملا آمریکایی در زمینه سیاست خارجی را اعلام کرد. به موجب این دکترین که به نام خود «مونرو» به ثبت رسید، رژیم تازه‌تاسیس‌ واشنگتن، برآمده از انقلاب علیه استعمار انگلیس، خود را به عنوان قیم کل خشکی‌های نیم‌کره غربی زمین معرفی کرد که از قطب شمال تا قطب جنوب کشیده شده و ارض جدید یا قاره آمریکا خوانده می‌شد. دکترین مونرو اگرچه در ابتدا مدعایی ضد استعماری همگام با انقلاب‌های استقلال‌طلبانه ملت‌های لاتین از مکزیک تا ونزوئلا، پرو، برزیل و آرژانتین داشت و مشخصا علیه نفوذ سنتی امپراتوری‌های بریتانیا و اسپانیا در مستعمرات‌شان در ارض جدید اعلام موضع می‌کرد اما از همان زمان انگیزه‌های امپریالیستی ایالات‌متحده آشکار بود. اصول دوگانه سیاست خارجه که در پیام کاخ جدید سفید به کنگره اواخر پاییز ۱۸۲۳ اعلام شد، مشخصا بر تشکیل مستعمرات جدید و ممانعت از دخالت سیاسی دولت‌های اروپایی در قاره آمریکا تاکید داشت. عجیب آنکه رژیم واشنگتن هنوز هم از این دکترین در توجیه دخالت‌های خود در بسیاری از کشورهای آمریکای مرکزی، جنوبی و کارائیب استفاده می‌کند.   در حقیقت دکترین مونرو سنگ‌بنای یک قدرت استعماری جدید بود که تا چندین دهه بعد هویت سیاسی کل قاره آمریکا و حتی عنوان آمریکا را مصادره کرد. در دهه سوم قرن نوزدهم میلادی اما کل مساحت 13 ایالت متحد شده به نیمه غربی کشور امروزی و حدود نصف مساحت آن محدود می‌شد و منظور از مستعمرات جدید در پیام مونرو به کنگره نیز سرزمین‌های متعلق به بومیان بود که هنوز توسط اروپاییان مهاجر ساحل شرقی آمریکای شمالی کشف (اشغال) نشده بودند. آن روز از نظر رهبران واشنگتن همه این سرزمین‌ها قاعدتا باید در شمال مرزهای همسایه قدرتمند جنوبی‌شان یعنی امپراتوری مکزیک می‌بود. رژیم واشنگتن تازه از جنگ با آنگلوساکسون‌ها فارغ شده بود. در عین حال نیروی دریایی نسبتا قدرتمند ایالات‌متحده که عملا از گروه‌های مختلف دزدان دریایی تشکیل شده بود و جریان انتقال برده‌های آفریقایی به قاره جدید را سازماندهی می‌کرد، نه فقط در محدوده اقیانوس اطلس، بلکه در قلمروی سنتی اروپایی‌ها در دریای مدیترانه و دریای شمال هم ضرب شست‌هایی به پادشاهی‌های بریتانیا، اسپانیا، پرتغال، عثمانی و حتی فرانسوی‌ها نشان داده بود که حامی انقلاب آمریکا بودند. با این وجود هنوز چشم‌اندازی ورای مرزهای مکزیک و جزایر شمالی کارائیب نداشت. آن روز آمریکایی‌ها فقط زورشان به بومیانی می‌رسید که به سبک استعمارگران اروپایی سرخپوست خوانده می‌شدند و به دور از هیاهوی دنیای مدرن زندگی بسیار ساده کوچ‌نشینی داشتند.  نشان به آن نشان که اشغال قلمروهای شمالی مکزیک در غالب ایالات امروزی کالیفرنیا، نوادا، یوتا، نیومکزیکو، تگزاس، آریزونا، کلرادو و وایومینگ تا نیمه قرن نوزدهم به طول انجامید. همزمان با اشغال جزیره پورتوریکو در جنگ با اسپانیا، آمریکایی‌ها متوجه آمریکای لاتین شدند. در حقیقت تعبیر «حیاط خلوت آمریکا» که تا امروز در اشاره به کشورهای آمریکای لاتین به کار می‌رود، چند دهه بعد از صدور دکترین مونرو عینیت یافت.
ابتدا ایالات‌متحده از در دوستی با کشورهای تازه مستقل شده آمریکای جنوبی درآمد و تلاش کرد برای آنها نقش حمایت‌گرانه‌ای در تقابل با قدرت‌های استعماری اروپایی پیدا کند اما هر قدر نفوذ پادشاهی‌های آن سوی اقیانوس اطلس بر قلمروی گسترده لاتین‌ها از مرزهای جنوبی ایالات‌متحده تا جنوبگان کمتر می‌شد، واشنگتن در هیبت قدرت اول آمریکا یا «آمریکای اول» جری‌تر می‌شد. به این ترتیب بر پایه دکترین مونرو، واشنگتن آزمون و خطا برای تبدیل شدن به بزرگ‌ترین قدرت استعماری غرب را تا اواخر قرن نوزدهم در همین حیاط خلوت لاتین انجام داد تا آنکه از 1893 سیاست رسمی امپریالیسم و توسعه‌طلبی آمریکایی با آغاز دور جدید جنگ‌های آمریکا -اسپانیا آغاز و پای یانکی‌ها کم‌کم به آن سوی اقیانوس اطلس هم باز شد و شرارت‌های آمریکا در قالب بیش از 180 جنگ خونین بین‌المللی، داخلی و کودتا گریبان بقیه مردم دنیا را هم گرفت. * خیزش در حیاط خلوت آمریکا به مرور که ایالات‌متحده جای بریتانیا را به عنوان بزرگ‌ترین قدرت امپریالیستی کره زمین می‌گرفت، قدرت واشنگتن به طور جدی در همان حیاط خلوت لاتینش به چالش کشیده شد. آرژانتین طی نیم قرن از ۲ دهه آخر قرن نوزدهم تا آغاز رکود بزرگ 1929 در ایالات‌متحده و اروپا، به لطف اقتصاد صادرات‌محور، از رفاه و شهرت فزاینده‌ای برخوردار شد و جمعیتش به ۷ برابر افزایش یافت.  آرژانتین جنوبی‌ترین کلنی اروپایی‌نشین قاره آمریکا رفته رفته جایگاه خود را به عنوان مالک‌الرقاب ایالات‌متحده در آمریکای لاتین تثبیت کرد. در همان مقطع مکزیک و برزیل به عنوان کشورهای به مراتب بزرگ‌تر، پرجمعیت‌تر و ثروتمندتر از آرژانتین از نظر هویتی  سردرگم بودند. آرژانتین اما مشابه آمریکا کشوری بود که اکثریت قریب به اتفاق جمعیتش را مهاجران اروپایی بویژه از اسپانیا، ایتالیا و آلمان تشکیل می‌دادند و بومی‌ها، مستیزوها (دورگه‌های بومی و اروپایی) و سیاهان در این کشور در اقلیت بودند. این عاملی بود برای آنکه آرژانتین در روند جهانی هویت‌خواهی دولت - ملت‌ها سردرگم نماند و به سرعت با اختیار کردن هویت اروپایی، به تقلید توسعه غربی، از سایر لاتین‌ها پیش بیفتد. با اینکه نیروهای سیاسی رادیکال و سپس نظامیان از دهه 1930 رفته رفته محافظه‌کارانی را که عامل ثبات اقتصادی شده بودند به حاشیه راندند اما تا پایان جنگ اول جهانی، آرژانتین هنوز سودای رقابت با آمریکا را در سر می‌پروراند. وقتی ژنرال «خوآن پرون» سال ۱۹۴۶ به ریاست‌جمهوری رسید، تلاش کرد با افزایش قدرت طبقه کارگر از طریق متشکل کردن سندیکاهای کارگری در قالب یک جریان سیاسی، کشورش را همانند آمریکا و اروپا تبدیل به یک قطب صنعتی کند اما در نتیجه رقابت آمریکا و شوروی بر سر حمایت از لیبرال‌ها و کمونیست‌های جامعه آرژانتین، رفته رفته زمینه یک انقلاب ظاهرا آزادی‌خواهانه شکل گرفت. پرون که برای حفظ قدرت در مقابل دخالت‌های خارجی و طغیان اجتماعی متوسل به کودتا شده بود، سال 1955 بر اثر انقلاب موسوم به لیبرتادور برکنار شد. او آخرین امید استقلال و پیشرفت آرژانتین و دشمن شماره یک ایالات‌متحده در حیاط خلوتش تلقی می‌شد. پس از آن تا ۳ دهه سلسله دیکتاتوری‌های نظامی(خونتا) ضعیف و دست‌نشانده واشنگتن، پیشرفته‌ترین کشور لاتین را مطابق نقشه آنگلوساکسون‌ها به قهقهرا بردند.  شاید بی‌دلیل نباشد که بزرگ‌ترین چهره انقلاب کوبا که تقریبا همزمان با سقوط دولت پرون در بوئنوس‌آیرس آغاز شد، چه‌گوارای آرژانتینی بود. البته نباید فراموش کرد پیش از کوبا، این ونزوئلا، مخزن نفت مجانی آمریکا در آمریکای جنوبی بود که تلاش کرد از طریق ملی کردن صنعت نفت خود از یوغ اربابان شمالی خلاص شود. دولت رومولو گالگوس نخستین رئیس‌جمهور دموکراتیک این کشور اما در سال ۱۹۴۸ در کودتایی مشابه کودتای آژاکس علیه دولت مردمی مصدق در ایران ساقط شد تا استقلال ونزوئلا نیز همانند آرژانتین تا اواخر قرن بیستم به محاق رود. انقلاب سوسیالیستی کوبایی‌ها علیه حکومت دست‌نشانده باتیستا با آنکه نخستین پایگاه باثبات ضد امپریالیسم آمریکا را درست در چند کیلومتری ایالت فلوریدا تاسیس کرد اما متاسفانه نتوانست خود را در دیگر ملت‌های تحت ستم لاتین بازتکثیر کند. حرکت انفرادی چه‌گوارا برای توسعه انقلاب به آمریکای جنوبی نیز با قتل او در بولیوی به شکست انجامید.  البته نباید نقش  پنهان مکزیکی‌ها را در حمایت از انقلاب کوبا نادیده گرفت اما پرجمعیت‌ترین ملت لاتین با همه تنفری که از استکبار آنگلوساکسون داشتند، فاقد هویت مستقلی بودند که آنها را به سوی یک حرکت ضد آمریکایی سوق دهد.
اکثر مکزیکی‌ها نیز مثل ونزوئلایی‌ها، برزیلی‌ها، پرویی‌ها و آرژانتینی‌ها یا چنان محروم و مستضعف بودند که به چیزی جز مصائب زندگی روزمره نمی‌اندیشیدند یا تحت تاثیر فرهنگ کاتولیک بودند که از طریق کلیسای واتیکان، متحد استعمار نوین غربی کنترل می‌شدند. انقلاب کوبا باعث شد تا اواسط دهه 1960 میلادی، جنبش کشیش‌های مبارز در آمریکای لاتین به وجود بیاید. این جنبش اما به اندازه جریان‌های چپ‌گرای کارگری و دهقانی ضد استعماری در به چالش کشیدن سلطه حکومت‌های دست‌نشانده در سراسر آمریکای لاتین تاثیر نداشت. از آن پس توسعه اجتماعی و هویت‌یابی ملی، مهم‌ترین معیارهای میزان ایستادگی ملت‌های لاتین در مقابل استعمار آمریکایی بوده‌ است. سال 1973 تحول اجتماعی جامعه شیلی، طبق اعتراف هنری کیسینجر، وزیر وقت خارجه ایالات‌متحده با کودتای مستقیم واشنگتن علیه دولت مردمی آلنده به دست ژنرال پینوشه به خونین‌ترین شکل ممکن سرکوب شد اما خود به الگویی دیگر برای خیزش لاتین‌ها تبدیل شد. از آن پس طی نیم قرن اخیر نیکاراگوئه، پاناما، ونزوئلا، شیلی، بولیوی، آرژانتین و برزیل شاهد انقلاب‌ها یا خیزش‌های ملی برای خارج شدن از زیر یوغ آمریکا بوده‌اند. این جنبش‌های ملی دیگر منزوی و محدود به مرزها نیستند، بلکه در قالب اتحادیه‌های تجاری و سیاسی میان دولت‌های لاتین نهادینه شده‌اند. اتحادیه بولیواری (آلبا)، پیمان تجاری آمریکای جنوبی (مرکوسور) و اخیرا اتحادیه فراقاره‌ای بریکس، به سازمان‌هایی برای متشکل کردن لاتین‌ها در قامت پیکره‌ای واحد تبدیل شده‌اند. مکزیک نیز با آنکه به لحاظ اقتصادی در پیمان نفتا با ایالات‌متحده و کانادا حل شده اما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی هرگز در آمریکای شمالی  هضم نشده و به عنوان یک دغدغه جدی برای آینده ایالات‌متحده باقی مانده است. امروز برزیل عضو مهم پیمان بریکس در کنار روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی است که برآنند نظم پساآمریکایی را در جهان برقرار کنند. آرژانتین نیز به دنبال عضویت در بریکس پلاس است. برزیل در  کنار ونزوئلا با بهره‌گیری از اقتصادهایی توانمندتر از سایر همسایگان لاتین و جوامعی که در جست‌وجوی هویت مستقل هستند، موتورهای خودباوری لاتین هستند. هر دوی آنها بزرگ‌ترین اقتصادهای بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی (مرکوسور) هستند که در کنار آرژانتین، پاراگوئه و اروگوئه به عنوان اعضای کامل و بولیوی، شیلی، کلمبیا، اکوادور، گویان، پرو و سورینام به عنوان اعضای مرتبط و مکزیک و نیوزیلند (از قاره اقیانوسیه) به عنوان عضو ناظر مجموع تولید ناخالص داخلی 5 هزار و 195 میلیارد دلار را در سال 2022 میلادی به ثبت رسانده‌اند. این به معنی تولد یک قطب جدید اقتصادی است که از حمایت سیاسی دولت‌هایی عمدتا چپ‌گرا یا غرب‌ستیز بهره می‌برد. این بازار هر چند هنوز رقیب مستقیم بازار آمریکای شمالی نیست و حتی با آن تبادل زیادی دارد اما می‌تواند سنگ بنای یک بلوک بزرگ باشد.  * هویت مشترک لاتین از همان زمان که پیکره مستکبرانه این آمریکای اول شکل می‌گرفت، در سراسر قاره انگیزه‌هایی برای رقابت با ایالات‌متحده یا خیزش علیه آن در قامت «آمریکای دوم» به وجود آمده بود.  هر چند واژه آمریکا در زبان‌های لاتین به معنای «معجزه» است اما  در میان روشنفکران و نخبگان لاتین، دیدگاهی وجود داشته - و هنوز هم دارد- که  آمریکا یک نام تحمیلی و استعماری برای بخشی از جهان است. آمریکا نامی است که پادشاهی اسپانیا اواخر قرن پانزدهم میلادی برای بی‌اعتبار کردن کریستف کلمب، به افتخار فرستاده ایتالیایی خود «آمریگو د وسپوچیو» که مدعی کشف بخش اصلی این قاره بود، بر آن نهاد.  بزرگ‌ترین تمدن‌های آمریکای شمالی و جنوبی، یعنی تمدن‌های آزتک در محدوده مکزیک و آمریکای مرکزی و تمدن اینکا در شمال غربی آمریکای جنوبی، ۶ قرن پیش توسط مهاجمان اسپانیایی برافتادند. همانند  قاره آفریقا، حوزه‌های تمدنی باستانی بومی‌ها در هر ۲ بخش شمالی و جنوبی قاره آمریکا چندان گسترده نبود و تا پیش از ورود استعماگران اروپایی، بیشتر بومیان بدوی بودند.  هوگو چاوز، رئیس‌جمهور فقید  ونزوئلا جنبشی را برای تغییر نام قاره آمریکا یا دست کم قلمروی کشورهای آمریکای لاتین آغاز کرد اما مساله اینجاست که حتی اگر در رادیکال‌ترین شکل ممکن، بومیان این قاره را وارث حقوق تمدنی چندهزار ساله این منطقه بدانیم ولی فقدان خودآگاهی تاریخی مشترک میان بومیان قاره‌ای وسیع که از شمالگان تا جنوبگان کشیده شده، باعث شده آنها فاقد یک چشم‌انداز هویتی باشند. به همین دلیل تنها خودآگاهی تاریخی مشترک مردمان لاتین و بومیان قاره آمریکا به دوران پس از استعمار بازمی‌گردد که این حافظه تاریخی نیز توسط کلیساها و سازمان‌های تحت امر غرب کنترل می‌شود.
با این وجود امروز هویت لاتین خود به یک عامل وحدت تبدیل شده که پیشرانه‌ای  است برای هویت‌خواهی نوین ملت‌های 33 کشور مستقل ریز و درشت قاره آمریکا در مقابل ۲ کشور آنگلوساکسون شمالی یعنی ایالات‌متحده و کانادا. حتی جزیره کوچک سیاه‌پوست‌نشین فرانکوفیل  – فرانسوی‌زبان - دریای کارائیب مثل هائیتی یا برزیل به عنوان بزرگ‌ترین و تنها کشور پرتغالی‌زبان آمریکای لاتین، رفته رفته خود را در هیات یک کل مشترک، مقابل مستکبران آمریکایی و انگلیسی‌زبان بازیافته‌اند. برخلاف قرن بیستم آمریکای دوم به عنوان قطب بدیل آمریکای اول یا همان ایالات‌متحده دیگر یک ایده منزوی نیست، بلکه اتحاد وسیعی از کشورهای باثبات و مستقل آمریکای لاتین را در بر می‌گیرد. * سرزمین‌های غیرمستقل قاره آمریکا دانمارک: گرینلند فرانسه: گویان فرانسه، گوادالوپ، مارتینیک، سن‌بارتلمی، سن مارتین، سن پیر و میکلون هلند: آروبا، بونایر، کوراسائو، سبا، سینت یوستاتیوس، سینت مارتن پادشاهی بریتانیا: آنگوئیلا، برمودا، جزایر ویرجین انگلیس، جزایر کایمن، جزایر فالکند(مالویناس)، مونت سرات، جورجیای جنوبی و جزایر ساندویچ جنوبی، جزایر تورکس و کایکوس ایالات‌متحده: پورتوریکو، جزایر ویرجین آمریکا * 35 کشور مستقل قاره آمریکا * آمریکای شمالی ایالات‌متحده آمریکا (ناتو) (نفتا) کانادا(ناتو) (نفتا) (م.م) مکزیک(نفتا) (ن.ج.غ) * آمریکای مرکزی نیکاراگوئه (آلبا) السالوادور(ن.ج.غ) بلیز(م.م) (ج.غ) پاناما(ج.غ) کاستاریکا(ن.ج.غ) هندوراس(ج.غ) گواتمالا(ج.غ) * کارائیب کوبا(آلبا) (ج.غ) (ج.غ) باهاماس(م.م) (ج.غ) باربادوس(ج.غ) دومینیکا(م.م) (آلبا) (ج.غ) جمهوری دومینیکن(ج.غ) جامائیکا(م.م) (ج.غ) هائیتی(تحت اشغال نظامی آمریکا) (ج.غ) سنت کیتس و نویس (آلبا) (م.م) (ج.غ) گرنادا(آلبا) (م.م) (ج.غ) سنت لوسیا(آلبا) (م.م) (ج.غ) سنت وینسنت و گرانادینز‌(آلبا) (م.م) (ج.غ) آنتیگوا و باربودا(آلبا) (ج.غ) ترینیداد و توباگو(ج.غ) * آمریکای جنوبی جمهوری تعاونی گویان (گویان انگلیس سابق) (ج.غ) جمهوری بولیواری ونزوئلا (مرکو) (آلبا) (ج.غ)  سورینام(ج.غ) جمهوری فدرال برزیل (ب) (مرکو)  (ن.ج.غ) کلمبیا(ج.غ) پرو(ج.غ) اکوادور(ج.غ) بولیوی (آلبا) (ج.غ) شیلی آرژانتین(ب+)  (مرکو)  (ن.ج.غ) اروگوئه (مرکو)  (ن.ج.غ) پاراگوئه(مرکو) (ن.ج.غ) توضیحات * ناتو: پیمان امنیتی آتلانتیک شمالی * نفتا: پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی * اتحادیه بریکس(ب) و بریکس پلاس(ب+) * مرکوسور: بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی (مرکو) * آلبا تی‌سی‌پی: ائتلاف بولیواری برای ملل آمریکای  ما ( آلبا) * کشورهای مشترک‌المنافع: مستعمرات پیشین مستقل‌شده از بریتانیا (م.م) * جنبش غیرمتعهدها(ج.غ)/ ناظر جنبش غیرمتعهدها(ن.ج.غ) ارسال به دوستان
🟢⚪️🔴 باور مومنانه شهید چمران کجا؟ نفاق غربگرایان کجا؟ روزنامه غربگرای شرق، ضمن تلاش برای مصادره شهید چمران به مطلوب خود، خطاب به نیروهای انقلابی نوشت: شما چه نسبتی با چمران دارید؟ نویسنده شرق نوشته است: این روزها که شهر پر شده از تصاویر او، من که سالیان سال است شیفته‌اش بودم، احساسی توأم با غم و شادی دارم. تضادی از شادی پیچیدن نام معشوق در میان شهر و این غم که نام او توسط کسانی بر سر دست گرفته شده که نسبتی با مرام او ندارند. «مصطفی چمران» شیفته مردی بود که آیت‌الله مصباح، پدر معنوی برخی‌ها او را دارای «انحرافات ریشه‌ای» می‌خواند. مصطفی بر سر مزار شریعتی برایش خواند: «ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غرب‌زدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند». و آیت‌الله مصباح درباره او گفت: «با همان نگاه اول به آثار او متوجه شدم شریعتی انحرافات ریشه‌ای دارد» این نگاه درباره دکتر شریعتی مبنای اختلافی بود که میان آیت‌الله بهشتی و مصباح یزدی در دهه اول انقلاب هم بود. شرق می‌افزاید: این روزها کسانی از چمران حرف می‌زنند که هیچ نسبت فکری با او و ‌اندیشه‌هایش ندارند. تنها تصویر او را می‌خواهند نه مرام و ‌اندیشه او را. سال 96 برای منکوب‌کردن رقیب خود در انتخابات، سخنرانی چمران در مجلس را که مخالف اعدام افسران ارتش بود، به‌طور گسترده پخش کردند؛ اما همان‌ها سال گذشته در مجلس نامه نوشتند و خواهان اعدام همه معترضان شدند. این تفکر چه نسبتی با «مصطفی» دارد؟ اگر برای چمران، شریعتی الهام‌بخش روحش بود، برای من تضادهای درونی چمران الهام‌بخش بود. مردان بزرگ همیشه سرشار از تضاد خاص بودند. تضاد‌هایی که انسان را به حیرت وا می‌دارد. راست گفت مولانا که: کار پاکان را قیاس از خود مگیر‌/ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر. مردان بزرگ گِل وجودشان تبدیل به گُل می‌شود. در درون مصطفی چه می‌گذشت که زندگی راحت و آرام و حتی تأثیرگذار در آمریکا را رها می‌کند و سر از محله‌های محروم لبنان در‌می‌آورد؟ آن لحظه که تصمیم گرفت یکی از بزرگ‌ترین مراکز تحقیقاتی آمریکا و زن و فرزندش را رها کند، چه اتفاقی درونش افتاد؟ گاهی مقایسه می‌کنم میان کسانی که حتی برای گرفتن یک ‌گرین‌کارت که نه، ویزای استرالیا حاضرند هزار نسبت ناروا به سروته خودشان ببندند، دچار حیرت می‌شود. یک‌سو آدم‌هایی را می‌بینی که در بهترین حالت، ادعای مبارزه دارند و به محض دریافت ویزای فلان کشور، ناپدید می‌شوند و یک‌سو آدم‌هایی که ‌گرین‌کارت آمریکا که نه، حتی زن و فرزندانشان را که با تمام وجود دوستشان دارند، بر سر بازار عاشقی با خدا معامله می‌کنند. شرق در پایان نوشت: مصطفای جان مناجاتی دارد بسیار روح‌نواز و خواندنی. این بخش از آنکه حکایت دردهای روزگار ماست، در سالروز شهادتش تقدیم شما: «خدایا! خسته و دل‌شکسته‌ام، مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل و اجتماع ناتوان در مقابل توفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بی‌کس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دل غم‌زده و دردمندم آرزوی آزادی می‌کند و روح پژمرده‌ام خواهش پرواز دارد، تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد». متن مغالطه‌آمیز شرق در حالی است که شهید چمران، برخلاف عناصر منافق غربگرا و استحاله شده، از بن دندان به احکام اسلامی، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه ایمان داشت و جان گرامی خود را هم فدای دفاع از این حریم مقدس کرد. او همچنین، مرزبندی صریح با همه گروهک‌های التقاطی داشت که خود را همراه انقلابی جا می‌زدند. شهید چمران هرگز نگفت آمریکا قابل اعتماد، و امضای وزیر خارجه آن تضمین است و برای رونق اقتصاد کشور باید کاسه گدایی مقابل آمریکا و انگلیس دست گرفت. چنان ایمان قوی‌ای داشت که در همان ما‌ه‌های ابتدایی شروع جنگ تحمیلی و ‌اشغال خاک کشور از سوی رژیم صدام، با دست خالی به جبهه‌ها شتافت. او نه اهل ترویج اباحیگری بر سر احکام اسلامی بود، و نه کمترین باوری داشت که باید به دشمن باج داد و امنیت و رونق اقتصادی خرید. شخصیتی چنین انقلابی و معتقد به جمهوری اسلامی کجا؟ و التقاطی‌های لانه کرده در امثال روزنامه شرق کجا؟ شرق ضمنا توضیح نمی‌دهد که ‌گرین‌کارت بگیر‌ها و پناهندگی‌طلبان از غرب، هم‌طیفان خود آنها در رسانه‌های زنجیره‌ای هستند. کسانی مثل عضو شورای سردبیری شرق‌(ف. روستایی)، سردبیر متواری آفتاب یزد و معاون متواری وزیر ارشاد خاتمی که سر از صدای آمریکا و ایران اینتر‌نشنال و اردوگاه‌های بیگاری گروهک‌های ضد انقلاب در آوردند.
با همه آنچه گفته شد، روشن است که از اختلاف نظر محتمل میان افراد صادق در درون جبهه انقلاب، قطعا نمی‌توان درستی وطن‌فروشی و تطهیر خیانت‌های غرب را که ماموریت غربگرایان است، نتیجه گرفت. وعده براندازی دروغ بود؛ اعتراف BBC به تحمیق مخاطبان شبکه دولتی انگلیس که پاییز سال گذشته، نقش ویژه‌ای در تحمیق مخاطبان برای آشوب‌افکنی داشت، اعتراف کرد آنچه در اغتشاشات رخ داد، هیچ شباهت و نسبتی با سرنگونی نداشت و خیال براندازی بیشتر یک ذهنیت بود. حسین باستانی بولتن‌نویس فراری در دولت خاتمی، در وبسایت ‌بی‌بی‌سی نوشت: اگر اپوزیسیون هر از گاه، به دنبال اعتراضات خیابانی شعار سرنگونی سریع بدهد و سپس برای تکرار همان شعار انتظار دور بعدی اعتراضات را بکشد، نهایتا در معرض حسابرسی سخت معترضانی قرار خواهد گرفت که از جان، امنیت و آینده خود مایه می‌گذارند. طیف وسیعی از مخالفان، تغییر سیستم را قریب‌الوقوع دانستند و به «ساده گرفتن سرنگونی» پرداختند. در فضای حاصل، نه تنها وعده سقوط چند هفته‌ای حکومت بیشتر از وعده سقوط چند ماهه محبوبیت داشت، که هر شایعه‌ تقویت‌کننده این ذهنیت مورد استقبال قرار می‌گرفت. اگرچه در مقابل، تلاش برای درستی‌سنجی شایعات هیجان‌انگیز یا دغدغه برنامه‌ریزی درازمدت برای تغییر، کمابیش بلاموضوع تلقی می‌شد. بی‌بی‌سی می‌افزاید: وقوع‌ این تحولات کوچک‌ترین شباهتی به تحقق وعده سرنگونی سریع نداشت. چون شعار محوری نیروهایی که آن وعده را می‌دادند، نه «تغییر وضع موجود»، که مشخصا «تغییر حکومت» در پی اعتراضات ۱۴۰۱ بود. همان وعده‌ای که پس از اعتراضات سراسری دی ۹۶ و آبان ۹۸ هم، با استدلال‌هایی کمابیش مشابه تکرار شده بود. ساده معرفی کردن سرنگونی، البته در کوتاه مدت باعث امیدواری معترضان و افزایش روحیه می‌شود. اما در درازمدت، عارضه «ناامیدی پس از امید» را در پی دارد که -اگر از حدی بیشتر تکرار شود- به یاس کلی می‌انجامد. تجربه آشنای آن، دوره اصلاحات بود که جماعتی از سیاسیون، در انتخاباتی پی‌در‌پی رای‌دهندگان را به تغییر بنیادین معادلات قدرت امیدوار کردند و مکررا این امیدواری به یاس انجامید. اگر اپوزیسیون هر از گاه، به دنبال اعتراضات خیابانی شعار سرنگونی سریع بدهد و سپس برای تکرار همان شعار انتظار دور بعدی اعتراضات را بکشد، سرانجام در معرض حسابرسی سخت قرار خواهد گرفت. بعید است افرادی که به استقبال خطرات عظیم می‌روند برای همیشه رضایت بدهند که کارکرد اصلی نیروهای سیاسی، اقدامات نمادین در حمایت از اعتراضات داخلی باشد. اهمیت تبلیغاتی چنان اقداماتی البته انکارناپذیر است، ولی تکرار مکرر و بدون پشتوانه آنها باعث خواهد شد تا اپوزیسیون در داخل و خارج کشور جدی گرفته نشود. تا آن‌جا که هم لایه‌هایی محتاط –ولو ناراضی- از اجتماع و هم جامعه بین‌المللی، تا اطلاع ثانوی منفعت خود را در «معامله» با قدرت مستقر ببینند. به ویژه اگر جریانات مدعی براندازی، حتی ادعای واضحی نداشته باشند که چطور پتانسیل عظیم اعتراضات مردمی را برای رسیدن به این هدف به کار خواهند گرفت؟ به عنوان نمونه اگر پی‌در‌پی فراخوان اعتراض و اعتصاب بدهند، بدون آنکه هیچ طرح قابل سنجشی برای تبدیل اعتراضات و اعتصابات به تغییر نظام –یا حداقل محافظت از معترضان در مقابل سرکوب- ارائه کنند. اگر جریاناتی سیاسی مکررا هر تحول سیاسی‌، و از جمله ناکامی‌های خود را، یک گام نزدیک‌تر شدن به سرنگونی بدانند -آن هم با استدلال‌هایی در این حد که رژیم هر کار بکند به ضررش است- یعنی از اساس ضعیف بودن یا نبودن اپوزیسیون را مهم نمی‌دانند؛ چون لابد معتقدند در هر حال، به طور خودکار نتیجه یکی خواهد بود. در چارچوب ذهنیت سرنگونی سریع، غیرمنتظره نبوده که بخش بزرگی از بحث‌های نظری در مورد تحولات ایران صرف توجیه بضاعت یا وضع موجود اپوزیسیون شود: مثلا با تجلیل بیش از حد از جنبش‌های «بی سر» یا محتوم فرض کردن سرنگونی. یا با امیدآفرینی اغراق‌آمیز به عواملی از قبیل فروپاشی از درون، نافرمانی نظامیان، تحولات غیرمنتظره یا فشار خارجی. حتی با وجود اینکه تاثیر فشار خارجی در تضعیف حکومت‌ها قابل انکار نیست، نمونه‌های بی‌شماری از معاملات پشت‌پرده دولتمردان غربی با تهران وجود دارند؛ دولتمردانی که همواره محتمل است به امید توافق در یک پرونده راهبردی، یا برای آزادی ولو یکی از اتباع‌شان در ایران، امتیازات غیرمنتظره بدهند. همچنین در این روند، توسعه درگیری‌های اپوزیسیون، به‌راحتی ممکن است طیف‌های رقیب را به جایی برساند که این درگیری را مقدم بر دفاع از اعتراضات و معترضان میدانی بدانند. فارغ از آنکه چنین رویکردی، چگونه در میان آسیب‌دیدگان اعتراضات حس «رها شدگی» ایجاد می‌کنند یا چه پیام دلسرد‌کننده‌ای به نیروهای بالقوه اعتراضات بعدی می‌فرستند.
🟢⚪️🔴اعتماد آنلاین بلندگوی غرب نوشت: آقایان تحویل بگیرید؛ توهین عراقی‌‌ها به سرود ملی ایران + ویدئو ویدئویی از توهین تماشاگران عراقی به سرود ملی ایران در یک بازی فوتبال واکنش‌ برانگیز شده است  انتشار ویدیویی از توهین و بی احترامی تماشاگران عراقی به سرود ملی کشورمان در دیدار فینال امیدهای غرب آسیا، بین ایران و عراق در فضای مجازی خبرساز شد. در این ویدئو تماشاگران عراقی به هنگام پخش سرود ملی ایران به سروصدا و تشویق می‌پردازند. پ ن:👇👇👇 وقتی روزنامه های زنجیره ای غربگرا مانند اعتماد و شرق و .... قبلا توهین به پرچم ملی ایران و نخواندن سرود ملی توسط بازیکنان تیم ملی در جام جهانی قطر، به تبعیت از تجزیه طلبان و منافقان قاتل فراری و سلبریتی های بیسواد داخلی و خارجی ساکن غرب را با شوق و ذوق نشر دهند و آنرا طبیعی و حقشان بداند؛ خب چه انتظاری از برخی جوانان غافل و غربگرای عراقی داشت؟