#داستانک
💠تبعیض اسلام درحکم نشوز زن و مرد!
💢داشتم از دانشگاه میومدم بیرون، که یکی از دانشجویان خانم، گفت: ببخشید استاد یه سوال دارم، اگه ممکنه جواب بدید، چند وقته حسابی ذهنم رو به خودش مشغول کرده. با این که عجله داشتم بهش گفتم بفرمایید.
🔲گفت: سؤالم اینه که چرا خدا به زن ها ظلم کرده؟
🔳گفتم: میشه دقیقا بگید کجا خداوند به زن ها ظلم کرده؟
🔲گفت: خدا در قرآن در بحث نشوز زن، حتی اجازه کتک زدن را هم به مرد داده[نساء/ 34]، ولی در نشوز مرد، فقط به زن میگه اگه مرد را ببخشی، بهتره[نساء/ 128]. این چه رفتار دوگانه ایست که اسلام در رابطه با نشوز زن و مرد داره؟
🔳گفتم: سوال خوبیه، چند تا نکته میگم که باید خوب بهشون توجه کنید: اولاً: نشوز چه از ناحیه مرد باشه و چه از ناحیه زن، به شدت مورد مذمت خداونده. ثانیاً: اسلام برای نشوز هر کدوم از مرد و زن، راه هایی را برای اینکه نشوز از بین بره معرفی کرده و اینطور نیست که در نشوز زنان، مردان دارای حقوقی باشند، ولی در نشوز مردان، زنان فقط عفو و گذشت کنند.
🔲گفت: مگه غیر از عفو و گذشت در نشوز مردان، حقی هم به زنان داده شده؟
🔳گفتم: بله. در صورت نشوز مرد، زن حق مطالبه حقوق خودش رو داره. در اولین مرحله باید مرد رو نصیحت کنه، تا دست از این کارش برداره. اگه با نصیحت و موعظه مشکل حل نشد، زن به حاکم شرع مراجعه میکنه و حاکم شرع موظفه که مرد رو ملزم به انجام وظایفش کنه و حتی اگه مرد باز سرکشی کرد، اسلام به حاکم شرع اجازه داده که مرد رو تعزیر کنه، حتی حاکم شرع میتونه بدون اجازه مرد، اموالش رو بفروشه و نفقه و حقوق زن رو پرداخت کنه.
🔲گفت خیلی جالبه، واقعا اینقدر اسلام دست حاکم شرع را برای گرفت حق زن باز گذاشته؟
🔳گفتم بله.
🔲گفت: خوب چرا اسلام به خود زن اجازه نداده که با کتک زدن، مرد رو به انجام وظیفش مجبور کنه؟
🔳گفتم: چند تا مانع وجود داره؛ یکیش اینه که معمولاً توانایی جسمی زنان از مردان کمتره و زنان توان تنبیه بدنی مردان رو نداره. به خاطر همین چنین اقدامی از سوی زن، یقیناً با واکنشهای تندی از سوی مرد همراهه؛ دومیش اینه که مرد سرپرست و مدیر خانه است، هر مدیری ممکنه دچار اشتباه و یا غرور و خودخواهی بشه؛ در چنین مواردی، دادن مجوز برای کتک کاری و تنبیه بدنی مدیر، به افرادی که زیردست این مدیر کار می کنند، نمیتونه کار درستی باشه. دلیلش هم اینه که در روابط خانوادگی که زن و مرد میخواهند سال ها با هم زندگی کنند و فرزندانی مفید، صالح و شایسته تحویل اجتماع بدن، کتک خوردن مرد، که مدیر و سرپرست خانواده است، پیآمدهای سوء تربیتی برای فرزندان داره و باعث جرأت و بیپروایی اونا میشه. یعنی بچهها وقتی ببینن رکنی که قراره بهش تکیه کنند، به زمین خورد، دیگه تکیه گاهی برای خودشون تو خونه احساس نمیکنند و همین باعث میشه تحت کنترل پدر خارج بشن و به بزهکاری و ناهنجاریها مبتلا بشن.
با ورود حاکم شرع به موضوع نشوز مرد، هم زن بهتر و آسان تر به حق خودش میرسه و هم از عوارض جانبی و پیامدهای سوء اقدام مستقیمش در امان میمونه. در حقیقت اسلام با این حکمش زحمت یک رفتار پر استرس رو از دوش زن برداشته و بر عهده حاکم شرع گذاشته. اتفاقا مردی که قلدر و خودخواه باشه، با تعزیر قاضی، بهتر به وظایفش عمل میکنه تا اینکه به زن اجازه تنبیهش داده بشه. چنین مردی میدونه تکراررفتارش، کارش رو در دادگاه سختتر میکنه و با سوء سابقهای که داره، جرمش سنگینتر و در نتیجه کیفرش شدیدتر میشه.
🔲گفت: خیلی جالبه، چقدر اسلام به لطافت وجودی زن و روحیه لطیف او توجه داشته!
🔳گفتم: خوشحالم که به این نکته رسیدی، اتفاقا در همه احکامی که خداوند برای مردان و زنان جعل کرده، مطابقت با فطرت و نوع خلقتشون لحاظ شده. ولی عده ای از ظاهر متفاوت احکام سوء استفاده می کنند و میخان دیگران را نسبت به این احکام بدبین کنند. این سوالی که شما پرسیدید یکی از صدها نمونه ایست که اگه به حکمتش توجه نشه، انسان رو دچار شبهه میکنه.
🔲گفت: ممنونم که راهنمایی کردید.
خداحافظی کرد و رفت.
#زن_در_اسلام #حقوق_زن #نشوز
🆔 @kalamema
💥#داستانک
💎موضوع: #قضاوت_امام_علی_ع
✍در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به وديعت گذاشتند و به وى سفارش نمودند كه تنها با حضور هر دوى آنان وديعه را تحويل دهد.
🌾پس از مدتى يكى از آن دو به نزد زن رفته مدعى شد كه دوستش مرده است و وديعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزيد ولى چون آن مرد زياد رفت و آمد مى نمود و مطالبه مى كرد، وديعه را به وى رد كرد.
💫پس از گذشت زمانى مرد ديگر به نزد زن آمده خواستار وديعه گرديد، زن داستان را برايش بازگو نمود كه نزاعشان در گرفت ، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت : تو ضامن وديعه هستى .
👌اتفاقا اميرالمومنين عليه السلام در آن مجلس حضور داشت ، زن از عمر خواست تا على عليه السلام بين آنان داورى كند، عمر گفت : يا على ! ميان آنان قضاوت كن .
🥀اميرالمومنين عليه السلام به آن مرد رو كرد و فرمود: مگر تو و دوستت به اين زن سفارش نكرده ايد كه سپرده را به هر كدامتان به تنهايى ندهد، اكنون وديعه نزد من است ، برو ديگرى را به همراه خود بياور و آنرا تحويل بگير، و زن را ضامن وديعه نكرد و از اين راه توطئه آنان را آشكار نمود؛ زيرا آن حضرت عليه السلام مى دانست كه آن دو با هم تبانى كرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن مطالبه كنند تا او به هر دو غرامت بپردازد.👌
💥کانال اندیشه برتر
♨️ @andisheyehbartar 👈
🗞 #داستانک
⛔️جلوی زبانت را بگیر
👆چشمان به گود افتاده اش را به صفحه نمایش دوخته بود. تمام تلاشش را می کرد که در کارش تمرکز داشته باشد اما مگر می شد. از وقتی دوست عزیزتر از جانش را در آن جای کذایی دیده بود، خواب به چشمش نیامده بود. مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا این فکر و صحنه ای که دیده را نمی تواند از جلوی چشمانش دور کند.
👈در باز شد. سوز صبحگاهی به پایش خورد. ناخودآگاه سرش را به سمت در چرخاند. دوست عزیزتر از جانش بود. روی صندلی جا به جا شد. خود را مشغول نشان داد. پیمان، به تک تک همکارانش سلام کرد و دست داد. مثل همیشه، به اتاقک پشتی رفت و با دو لیوان چای، برگشت. مثل همیشه، یک لیوان را روبروی مسعود گذاشت و بفرما زد و احوال پرسی کرد و لیوان دیگر را روی میزکارش گذاشت. صندلی چرخان را جلو کشید و نشست. مسعود اما مثل همیشه نبود. تشکر کرد اما خیلی رسمی و ساده. سلام کرده بود اما خیلی آهسته و ساده. جواب احوالپرسی اش را با یک "خوبم" داده بود و حالا هم که نگاهش را مدام، از پیمان می دزدید.
💠بعد از چند ساعت، پیمان از جا بلند شد. چایی دیگری آورد و در گوش مسعود گفت: حق داری. هر چی می خوای بگو... مسعود اما حتی به او نگاه هم نکرد. آن نگاه شماتت بارش را از صبح، به صفحه نمایش قفل کرده بود تا یک وقت، به اشتباه، سر کج نکند و برق چشمانش، پیمان را نابود نکند. دست از تایپ کردن کشید. همان طور که پایان نامه در حال تایپ را نشانه گذاری می کرد ، گفت: حرفی ندارم، می ترسم سر خودم بیاید. بگذریم و بابت چای، تشکر کرد.
✍️الإمامُ الصّادقُ عليه السلام:
🔹من عَيَّرَ مُؤمِنا بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّى يَركَبَهُ .
🗞هر كس مؤمنى را براى گناهى سرزنش كند، نميرد تا خودش آن گناه را مرتكب شود.
📚 الكافي : 2 / 356 / 3 .
💠 پایگاه جامع مطالب دینی 👇👇
━✨🌹✨🌸✨━
♨️ http://eitaa.com/joinchat/835452932Ce4f1852dfd
💢 ترازو
🔰 زنی در روستا زندگی میکرد و از دوغ کره میگرفت و آن را به شکل دایرههای بزرگ یک کیلویی در میآورد و هر هفته شوهرش کرهها را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
🔹روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و با خود گفت: نکنه این مرد سر منو کلاه میزاره. کره را روی ترازو گذاشت و با تعجب دید وزن هر کره۹۰۰ گرم است. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد گفت: دیگه از تو کره نمیخرم، تو گفتی یک کیلویی هستن ولی ۹۰۰ گرمِ.
🔸مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم، یک کیلو شکر از شما خریدم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادم.
🔹مرد بقال با خودش گفت: دنیا انعکاس رفتار خودمونه.
📎 #داستانک
📎 #حکایت
📎 #پند_قند
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
👈 انـــدیـــــشـــــه برتر
@btid_org