هدایت شده از 𖥨𝖬𝗂𝗒𝗈𝚘𝗇𝗀/مرسی که فور نمیدین
713K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلااامسلاااممم
چطووورییینننن
امیدوارم سال جدید براتون سال خوبی باشههههههعاره
مرسی که 2025 رو کنارم بودین و تحمل_
چیز
دوسم داشتینننن
امسال هم بمونید براااممم😭💘
عاشششققققققققتونمممممممممممم
_میونگ
در جست و جوی شادی ³⁰
امیلی: دیگه نمیشه کاریش کرد.
پام را روی زمین کشیدم و گفتم: ماجرای اینکه چند نفر مسموم شدن چیه ، اونا که میدونستن بلو بری سمی چجوریه.
امیلی: پیش بینی میشد که این اتفاق بیوفته، از اون جایی که اردوی سامریکن یه اردوی بزرگ و شناخته شدست، خیلی ها سعی دارن اسم اردو رو بد در کنن.
فقط کافیه این مسمومیت باعث مرگ یه نفر بشه تا کل این اردو بره رو هوا.
حالا بگو ببینم کی لیا رو مسموم کرد؟!
چشمی چر خواندم، باید حقیقت را با تنفر میگفتم یا که از زیر جواب دادن سوال در میرفتم.
:عام خوب لیا رو.... هیچکس مقصر نبود.
امیلی: خیلی خوب، اگه فهمید کی مسئول بوده بهمون خبر بده ، باید این شورش کنای کوچولو رو گیر بندازم تا بیشتر از این دردسر درست نکن.
با لبخندی پهن سرم را تکان دادم.
در یک آن صدای جیغ لانا آمد: سوفیی! لیا حالش خیلی بده!! بیا دیگه!
در جایم میخ شدم: امیلی نمیدونی دکتر به کدوم یکی از چادر ها رفته!؟
امیلی چادر های ردیف روبه رو را نشانم داد و گفت: توی چادر شماره ۸ باشه احتمالا.
سری تکان دادم و با دو به سمت چادر رفتم!.
نفس
نفس زنان به چادر رسیدم و پرده اش را کنار زدم.
:دکتــر!!
چند پسر به من خیره شدن.
:دکتـ دکتر کجاست!؟
-دکتر رفته سراغ یه نفر دیگه.
به سراغ چادر های بعدی رفتم و یکی،یکی پردیشان را کنار زدم.
دکتـر!
دکتـر!
دکتـــر!!
به هفتمین چادر رسیدم!
دکتر با تعجب روی برگرداند سمتم: چیشده؟ نکنه یه نفر دیگه باز مسموم شده؟
با نگرانی سرم را تکان دادم و گفتم: آره، حالش هم خیلی بده!
دکتر آهی کشید و دستش را در کیفش برد.
-میتونی سرم بزنی؟
سرم را به نشانه نفی تکان دادم و گفتم: نه، ولی امیلی هستش اون میتونه.
دکتر سرمی را به من داد و گفت: این آنتیکولینرژیکه براش وصل کنید، حداقل اینه که حالش بدتر نمیشه.