#انرژی۳ رو دارن باز میکنن مشخصه خالی نکردن و این صف فروش دستوری هست
هر جا صفش ریخت وارد میشم بشخصه
سیگنال ویژه
لازم به ذکر است که #خودرو #خساپا چند روزی بسته خواهند بود
و همچنان بازار بدون این ها جایی نمیره
سیگنال ویژه
#بالبر سوال دربارش خیلیه سهمی نیست ک سود بده اگر نمیخوای زمان رو از دست بدی و از نوسانات بازار جا
#بالبر
بهتون گفتم سهم جالبی نیست
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته
حمایت بعدی ۲۰۰۰
سیگنال ویژه
#وبرق حجم مشکوک اشباع خرید خواهشا احتیاط کنید اگر سود هستید محکوم به اصلاح هست
کسی نیست جلوی این همه کثافت کاری دزدان در غارتکده بورس تهران رو بگیره؟
هدایت شده از رصد بازار همراه با ایثار بورس
فریاد مسئولین فریاد.....
دزد ایمان نباشید، ریسمانِ ایمان اگر نازک شود خیلی زود پاره میشود
نقل است که در روزگاری نه چندان دور، کاروانی از تجار به همراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند.
طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده یا تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. حرامیان هرچه بود گرد آوردند از مسکوکات و جواهرات و امتعه و هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند.
در بین اموال مسروقه یکی ازحرامیان کیسه ای پر از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود.
حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود. رئیس دزدان چون واقعه بدید دستور داد صاحب کیسه را احضار کنند.
طولی نکشید که تاجری فلک زده مویه کنان به پای سردسته حرامیان افتاد که آن کیسه از آن من بود و لعن و نفرین بسیار نثار عالم دینی نمود و همی گفت که من گول آن عالم را خوردم و تا آن لحظه معتقد بودم که دعای دفع بلا واقعا کارگر خواهد بود.
رییس حرامیان اندکی به فکر فرو رفت سپس دستور داد کیسه زر را به صاحبش بر گردانند. یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما قطاع الطریق نیستیم و چه رییس دزدان پاسخ چنین داد: ای ابله، درست است که ما دزد مال مردم هستیم اما هرگز قرار نبود که دزد ایمان مردم باشیم.
#وصنعت
حجم مشکوک در صورت شکستن مقاومت پیش رو قابل برسی
(صرفا تحلیل شخصی ملاک خرید یا فروش قرار نگیرد)
خری را به درختی بسته بودند
شیطان خر را باز کرد
خر وارد مزرعه همسایه شد، تر و خشک را با هم خورد
زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید؛ تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش، صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت، صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد، صاحب خر را از پای درآورد!
به شیطان گفتند چکار کردی؟
گفت من فقط یک خر را رها کردم!
هرگاه میخواهی جایی را خراب کنی؛ خری را رها کن