eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
714 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 ✨[ ای خدای بزرگ اکنون که به سراغ تو می‌آیم از تو هیچ انتظاری ندارم... آنچه کردم فقط به خاطر عشق به تو بوده است]✨ #شهیددکتـرمصطفــی‌چمــــران 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 #پروردگار_مچ_نمیگیرد 💠در یک #روایتی است که مرحوم میرزا جواد اقای #ملکی تبریزی در کتاب المراقباتشون نقل کرده،خداوند متعال می فرمود:یا داوود « لَو عَلِمَ المُدبِرونَ اَنی کَیفَ اشتیاقی بِهِم لَماتوا شَوقاً علیه»اگر آن کسانی که پشت به من خدا کردند،بدانند که من چقدر مشتاقشان هستم،از شوق من می میرند. 💠گفت:سایه ی معشوق اگر افتاد برعاشق چه شد؟/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود. 💠 مامحتاج او هستیم اما انگار خداوند متعال ناز بنده هایش را می کشد برای اینکه #رحمت و عنایت بهشون داشته باشد. 💠پروردگار ما پروردگاری است که #مچ نمی گیرد،بلکه #دست می گیرد برای #رشد و برای بلند کردن انسان ها،کم و کوچک مارا زیاد می دهد. « یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ »به بزرگی و عظمت خودش نگاه می کند،اگر کمی هم در #خونش بیاری ،پروردگار #زیاد می دهد. #استاد_عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ سید ناصر حسینی پور نویسنده کتاب پایی که جا ماند همراه با ۴ برادر و پدر خود در دوران دفاع مقدس از مرز‌های ایران اسلامی دفاع کردند. #پایی_که_جا_ماند #سید_ناصر_حسینی‌پور 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 شکر نعمت اگه کسی یه لیوان آب دستمون بده کلی ازش تشکر می‌کنیم. اما نوبت خدا که می‌رسه اصلاً تشکر کردن یادمون می‌ره. آب و لیوان و کسی که آب دست ما می‌ده همه از خداست. اگه بخواهیم نعمت‌هایی رو که خدا بهمون داده بشمریم باید تا مدت‌ها بشمریم! خدا خودش خیلی ساده بهمون گفته اگه برای نعمت‌هایی که بهتون دادم شکر کنید خیلی بیشتر بهتون می‌دم. حتی همین لب و دهنی هم که می‌خواهیم باهاش شکر خدا کنیم از خداست، جالبه، نه؟ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ اگر شکر کنید نعمت شما را بیشتر می‌کنم (بخشی از آیه 7 ابراهیم) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⭕️ سیلی حاج احمد به وزیر دفاع سوریه 🔹 در سال ۱۳۶۱ #حافظ_اسد رییس جمهور وقت سوریه بود که وی برای دفاع از کشورش از ایران تقاضای نیرو کرده بود. بعد از ارسال نیرو به سوریه مقامات سوری در نبرد قوای ایرانی با #ارتش_اسرائیل خلل ایجاد کرده و قدرت مانور آنها در میدان جنگ را محدود می‌کردند. به دنبال این موضوع #حاج_احمد_متوسلیان چندین بار با #رفعت_اسد (برادر حافظ اسد که آن زمان فرمانده کل قوای سوریه بود - وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد) ملاقات داشت و چندین بار در مورد علت کارشکنی دولت سوریه در این زمینه وی را بازخواست کرده بود. در یکی از این دیدارها عموی بنده حین گلایه گذاری از رفعت اسد از کوره در رفته و یک #کشیده به گوش وزیر دفاع سوریه می زند. پس از این قضیه #حاج_احمد گزارشی مبنی بر عدم همکاری قوای سوری در جنگ با #رژیم_صهیونیستی خدمت حضرت امام ارسال می‌کند و ایشان هم دستور بازگشت رزمندگان ایرانی را صادر می فرمایند و در پیامی خطاب به آنها می گویند؛ برگردید #راه_قدس_از_کربلا_می‌گذرد باید به جنگ خودمان با #صدام برسیم. —(روای: حامد متوسلیان برادرزاده سردار سرلشکر #حاج_احمد_متوسلیان ) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح! 🌷شهید سعید شاهدے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌄 در ایالت های آمریکا قوانین پوشش در اماکن عمومی(مدرسه،دانشگاه،محل کار و بازار و..) موجب پرهیز از پوشیدن لباس های تنگ و پاره و ناجور و آرایش با فرم خاص شده که در صورت مشاهده، افراد اول جریمه و درصورت تکرار دستگیر میشوند! مسأله پوشش در ایران نباید سرسری گرفته شود. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :4⃣6⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶ علی آقایی تنها اسیری بود که برای افسران و نگهبان‌های عراقی، احترام نظامی بجا نمی‌آورد. علی به قانون خودش پایبند بود، این را همیشه می‌گفت. یکی از قوانین حاکم بر اردوگاه، احترام نظامی به افسران و نگهبان‌ها بود. در اردوگاه وقتی آنها از کنارمان رد می‌شدند، باید احترام نظامی بجا می‌آوردیم. من و محمدکاظم به خاطر نداشتن پا از این قانون مستثنی بودیم. علی برای ستوان فاضل احترام نظامی بجا نیاورد. قبلاً یکی، دوبار ستوان فاضل با صحبت‌هایش علی را تحقیر کرده بود. علی در جوابش گفته بود: ما ایرانی‌ها همان آدمایی هستیم که در اوج تحریم‌های نظامی، موشک رها شده از هواپیمای شما رو بر فراز خلیج فارس در حال اصابت به هدف منفجر کردیم! ستوان فاضل از علی متنفر بود. علی پیه همه چیز را به تنش مالیده بود. به خاطر حرف‌هایی که می‌زد زیاد کتک می‌خورد؛ بجا نیاوردن احترام نظامی که جای خودش را داشت. ستوان فاضل از علی پرسید: چرا مثل بقیه اسرا احترام نظامی نمی‌ذاری، این قانون‌شکنی برات گرون تموم می‌شه! علی آدمِ رُک، نترس و بی پروا بود. هر وقت از او می‌خواستم با عراقی‌ها لج نکند و تابع مقررات اردوگاه باشد، حرف خودش را می‌زد. وقتی ستوان فاضل دلیل مقید نبودنش به احترام نظامی را پرسید: علی بهش گفت: سیدی! من یه فرمانده‌ای دارم به نام محسن رضایی، او به من یاد نداده برای عراقیا احترام نظامی بجا بیارم! ستوان فاضل که عصبانی بود، گفت: ابله، یادت داده بی‌ادب باشی؟ علی گفت: نه، یادم داده خوب بجنگم و اسیر نشم که شدم. وقتی عراقی‌ها دست از ضرب و شتم علی برداشتند، با سر صورت کبودش به ستوان فاضل گفت: یه علت دیگه هم داره که براتون احترام نظامی نمی‌ذارم! ستوان فاضل منتظر بود ببیند چه می‌گوید. علی به فاضل گفت: ستوان! پا نکوبیدن من ریشه در تولی و تبری داره. دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا، شما دشمنان خدا و اهل‌بیت رسول‌اللّه هستید! ستوان فاضل دستور داد او را در قفس مخصوص حبس کنند. به دستور سروان خلیل فرمانده اردوگاه، قفس فلزی‌ای به عرض نیم متر و طول یک متر درست کرده بودند. چیزی شبیه قفس‌های فلزیِ مرغی. این قفس بین سوله‌ی یک و دو در انتهای ضلع شمالی سوله‌ی ما قرار داشت. نرده‌کشی‌های این قفسِ تنگ از میله گرد بود. در اسارت، دو بار آن قفس فلزی را تجربه کردم. نمی‌توانستیم داخل قفس دراز بکشیم. آخرین بار به جرمِ مداحیِ روزِ اربعین امام که مصادف شد با سالگرد به قدرت رسیدن حزب بعث، در آن قفس زندانی شدم. روزهای بعد که علی آقایی از آن قفس خلاص شد، بهش گفتم: علی! قفس چطور بود؟ علی گفت: هرچه قفس تنگ‌تر باشه، آزادی شیرین‌تره! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌼🍂🍃 🍂 🍃 #دلنوشتـــــہ سینـــــہ‌‌اٺ خود، سنگـــــر اسٺ! پس قوے دارش، ڪه "اَلقَلْبُ حَــرَم‌ُاللّه.."🍃✨ و حرمُ‌اللھــــــــــے، ڪه مأواے عشـــ❤️ــقِ إلھے گردد، باید ڪه امـــــن‌ باشد.. ڪافےست، سلاحِ تقوایـــٺ را همیشه پـــــــُر نگه دارے!👌 #خدایا_نگهبـــــان_دلم_باش #صبحتون_شهدایی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فـرازےازوصیتنــــــامــه 🇮🇷 خدايا اي كاش من هفتاد بار زنده مي‌شدم و دوباره در سنگر تكه تكه مي‌شدم، مگر نه اينكه هميشه در زيارت وارث مي‌خوانيم كه: « #يا_لَيتَناڪنـّا_مَعڪم_فأفوزَ_فوزاً_عظيماً» حالا آماده‌ام ,خدايا مي‌خواهم به فیض عظيم شهادت برسم، كمكم كن اي مولاي من. 🔅فرمانده طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع)🔅 #شهیـــدحســن‌تـاجــوڪــــــ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊فایل صوتی #کوتاه 🔰عظمت مقام مادر❗️🔰 #استاد_مسعود_عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 ◽️خودخواهی و غرور از مواردی بود که علی به هیچ وجه گرفتار آنان نمیشد، از دست مزدی که داشت با اجازه والدین به نیازمندان کمک میکرد و رفتار نیکش با همسایه‌ها از خصوصیات بارز او بود. ◽️چند فرزند یتیم در همسایگی آنها بودند که علی همواره نگران آنان بود و مرتب از خانواده اش میپرسید "سراغی از آنها گرفته‌اید، آیا شامی برای خوردن دارند و دائم میگفت از آنها خبر بگیرید"، یک روز هم تمام پس‌انداز خود را به مادر بچه‌ها داد. در انجام وظایف او کوتاهی نبود و دل رحمی او همیشه جلب توجه میکرد. #شهید_سیدعلــــی_توکلــــی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 چشم‌های خیره بعضی فیلم‌ها این قدر ترسناکن که چشم‌های آدم از حدقه می‌زنه بیرون و چار چشمی خیره می‌شه به فیلم. داستان این فیلم‌ها اکثرا تو یه کره دیگه اتفاق میفته یا مربوط به اون دنیاست. با این که می‌دونیم اینا فیلم هستن ولی باز از تعجب چشمامون گرد می‌شه. خدا قبل از این که این فیلم‌ها باشه خیلی عالی اون دنیا و قیامتو تصویر کرده و گفته روز قیامت چشماتون خیره می‌شه: یَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصارُ روزی که چشم‌ها در آن خیره می‌ماند (بخشی از آیه 42 ابراهیم) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 💠 سلامتی راننده ▫️صدا به صدا نمی‌رسید، همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. ▫️راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید.😂 ▫️بچه‌ها پشت سر هم صلوات📿 می‌فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.🚎 ▫️بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» ▫️سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😂😂😂 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :5⃣6⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور پنج‌شنبه ۵ مرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ کمپ ملحق یک هفته‌ای بود که گال گرفته بودم. مرض بدی بود. واگیر بود. به علت نبود امکانات بهداشتی، کمبود آب، مشکل حمام و وجود توالت ‌های سیار که عامل پرورش انواع و اقسام میکروب‌ها و امراض ناشناخته بود، خیلی ‌ها به این بیماری مبتلا شدند. تا هفته‌ی قبل تعدادمان کم بود؛ اما در این یک هفته تعداد گالی‌ها دو برابر شد. روز قبل دکتر جمال در جمع گالی‌ها گفته بود با اسرای سالم دست ندهید. با آنها غذا نخورید و با افراد گالی هم‌خرج شوید. تمام بدنم را جوش‌های سرخ و چرکین گرفته بود. این جوش‌ها به گونه‌ای بود که فقط باید آن را خاراند. بر اثر خاراندن زیاد برای لحظاتی از سوزش آن کم می‌شد، اما این دانه‌ها زخم که می‌شدند، عفونت می‌کردند. با کسی دست نمی‌دادم و روبوسی هم نمی‌کردم. به دستور دکتر جمال همه‌ی گالی‌ها جلوی در سوله جمع شدند. می‌خواستند ما را ببرند، کجا خدا می‌داند. توی یک ستون راه افتادیم و از محوطه‌ی سوله‌ها بیرون رفتیم. دقایقی بعد جلوی در کمپ ملحق به ردیف نشستیم. این کمپ را به گالی‌ها اختصاص داده بودند. دیگر ملحق حال و هوای قبل را نداشت. دیروز کمپ را تخلیه کرده بودند؛ تعدادی از آن‌ها را به سوله‌ها، تعدادی را به اردوگاه بعقوبه و بعضی‌ها را به اردوگاه نهروان برده بودند. از این‌که از دوستانم جدا شده بودم، دلم گرفته بود. این دلبستگی‌های عاطفی هنگام جدایی خودش را نشان می‌داد. وقتی می‌خواستیم از هم جدا شویم، دل کندن کار سختی بود. وارد حیاط ملحق شدیم. امجد ما را تقسیم بندی کرد. من بازداشتگاهِ نُه بودم. از همان بعدازظهر کار درمان شروع شد. دکتر جمال در جمع‌مان حاضر شد و گفت: باید لخت شوید و بدون شورت مقابل نور آفتاب بنشینید! تعجب کردم. بچه‌ها زیر بار نرفتند. گویا در سرزمین بین‌النهرین تنها علاج بیماری گال، لخت شدن، استفاده از پماد مخصوص و نشستن زیر گرمای سوزان بود. پمادی که باید استفاده می‌کردیم، بدبو و چرب بود؛ چیزی شبیه گیریس. پماد را باید به محل جوش‌های چرکین می‌مالیدیم و روزی پنج ساعت جلوی نور آفتاب می‌نشستیم. بعد از استفاده‌ی پماد باید حمام می‌کردیم، آن روزها در کم‌آبیِ مطلق به سر می‌بردیم. چاه آبی که تانکرها از آن آب می‌آوردند، خشک شده بود. کشاورزی تکریت با کمبود آب مواجه شده بود، تانکرهای آبرسانی به جای روزی سه بار، دوبار آب می‌آوردند. بیشتر وقت‌ها آب برای شستن دست‌هایمان نبود، چه برسد به حمام. آن روزها با همان تانکر آبی که فاضلاب اردوگاه را تخلیه می‌کرد، آب می‌آوردند! از این‌که مجبورمان کرده بودند لخت و عریان شویم، ناراحت و گرفته بودیم. حُجب و حیا اجازه نمی‌داد لخت شویم. آرزو می‌کردم بمیرم ولی لخت نشوم. بچه‌ها زیر بار نمی‌رفتند. دکتر جمال و دیگر نگهبان‌های کمپ با کابل و باتوم بالای سرمان مثل عزرائیل ایستاده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#تلنگر🌸 آن قدر متواضع است كه او را در میان همراهانش گم می كنی ! اگر كسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی كرد كه با فرمانده لشكر مقدس امام حسین (ع) روبه روست.... #شهیدحاج_حسین_خرازی به روایت #شهیدآوینی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_محمدرضا_دهقان‌امیری🌹}•° 《کسی رو دوست داشته باش که ارزش دوســـــت داشتنو داشته باشه..❤ 》 🌸 امام رضا(علیه السلام) فرمودند : هرکس هرچی رو دوست داشته باشه روز قیامت با همون محشـــور میشه.... #بهترین_حس_دنیایعنی⇩⇩ #باشهدا_رفیق_باشی☺ 😍 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊فایل صوتی #کوتاه 🔰مثل ساروقی باش...❗️🔰 #استاد_مسعود_عالی 🌷حداقل برای یک نفر ارسال کنید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 هر کس به اتاقش می‌آمد از پشت میز بلند میشد و در جلو فرد می‌نشست و کارهایشان را انجام می‌داد ! یک روز از او پرسیدم که چرا پشت میز ، کارهایش را انجام نمی‌دهد؟ با لبخند همیشگی‌اش گفت ، برادر من ! ، میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را می‌گیرد ، پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هست. من می‌آیم این طرف و کنار مردم می‌نشینم ، تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم ! این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک برادر به مشکلاتشان رسیدگی می‌کنم.... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 مال مردم چشم ساخته شده برای نگاه کردن، اما نه نگاه کردن به هر کسی و هرچیزی. یکی از چیزهایی که چشم نگاه می‌کنه مال و اموال مردمه. یه ماشین مدل بالا میاد رد می‌شه، طرف بدون این که متوجه بشه بهش خیره می‌شه و افسوس می‌خوره. یا خونه‌های آن چنانی رو می‌بینه و غصه می‌خوره. نمی‌دونه خودش خیلی چیزها داره که به چشم نمیاد، خوش قلبه، مهربونه، اهل کار خلاف نیست. خدا می‌گه به مال مردم خیره نشو! لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ به چیزهایی که به گروه‌هایی از آن‌ها دادیم چشم ندوز (بخشی از آیه 88 حجر) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 سر به سر عراقی ها هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم. گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: صفر من واحد. اسمعونی اجب بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: الموت لصدام تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت. از رو نرفتم و گفتم: بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم. به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم:انت جیش الخمینی طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: الموت بر تو و همه اقوامت همین که دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم: بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم. ولی او عکس العمل جدی نشان داد و اینبار گفت:مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⚠️ نهایت تبرج... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :6⃣6⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور مقاومت که کردیم با کابل و باتوم به جانمان افتادند. مقاومت بی‌فایده بود. تعداد کمی لخت شدند. وقتی دکتر مؤید گفت: تنها راه علاجتون لخت شدن و نشستن زیر نور خورشید است، باور کردیم. دکتر مؤید آدم راست‌گو و باصداقتی بود. مؤید گفت: شما فکر می‌کنید من دوست دارم شما لخت بشید، من اصلاً دلم نمی‌خواد شما را عریان ببینم، انسان شخصیت و کرامت داره. بعد با شوخی و جدی گفت: تو این یه قلم دکتر جمال راست می‌گه، حرفشو باور کنین! بچه‌ها از من خواستند به اتاق سرنگهبان بروم و از دکتر جمال بخواهم مدتی را که مجبوریم در حیاط کمپ لخت باشیم، آنها از اتاقشان بیرون نیایند. رفتم. دکتر مؤید هم تشویقم کرد. وارد اتاق سرنگهبان شدم. دکتر جمال و دیگر نگهبان‌های کمپ مشغول میوه خوردن بودند. با احترام به دکتر جمال گفتم: دکتر! من از طرف بچه‌ها یه خواهشی داشتم! هیچ راهی نداره ما لخت نشیم؟ دکتر گفت: مگه عیبی داره لخت بشید؟! از لحنش معلوم بود حرف‌هایم برایش اهمیتی ندارد. با تکبر و غرور با اسرا برخورد می‌کرد. حرفم را ادامه دادم؛ دکتر ! عیب که داره، بالاخره ما هم شخصیت داریم، این طوری شخصیتمون له میشه! دکتر گفت: ناصر استخباراتی یه سؤالی ازت می‌پرسم، راستشو بگو؛ اگه می‌دونستی میای جنگ، روزی اسیر می‌شی و تو اردوگاه اسرای جنگی مجبور می‌شی لخت بشی، می‌اومدی جبهه؟ گفتم: دکتر! ما این جا اسیر شما هستیم، شما هم تو ایران اسیر دارید، جنگ که تموم شده، به نظرم تو ایران خواهش وخواسته‌ی یه اسیر عراقی اهمیت داره! گفت: حاشیه نرو، دلم می‌خواد جواب سؤالم رو بدی. با خودم گفتم این دکتر جمال آدم بد قول و دمدمی مزاجی است. روی حرفش نمی‌شد زیاد حساب کرد. برای این که لخت نشوم، حاضر بودم در جواب سؤالش بگویم دکتر! من اگه می‌دونستم تو اسارت مجبور می‌شم لخت شم صد سال جبهه نمی‌آمدم. حتی اگر به او می‌گفتم آقای دکتر! من غلط کردم اومدم جبهه، اما اجازه بدید لخت نشم؛ دکتر جمال فقط می‌گفت: گال دارید، باید لخت بشید و جلوی خورشید بنشینید! سعی کردم از این سؤالش طفره بروم. جوابش را ندادم. دکتر جمال خواست به بازداشتگاه برگردم. به عنوان آخرین خواسته به او گفتم: دکتر! اگه ناراحت نمی‌شی، یه خواهش دیگه‌ای داشتم! حالا که می‌فرمایید باید حتماً لخت بشیم، باشه، چون زوره لخت می‌شیم، ولی خواهش می‌کنم به نگهبان‌های کمپ بگید تو این پنج ساعتی که ما مجبوریم لخت باشیم، نیان تو حیاط کمپ. از حرفم خنده‌اش گرفت و گفت: نگهبان‌های این کمپ باید تو هر شرایطی مواظب اسرا باشند تا فرار نکنن! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
بهشت، همیشہ نباید درختانے داشته بـــــاشد ڪہ رودهایے از پـــایینش جـــــریان دارند..! گاهے بیــــابانیست ڪہ #خون_شهـدا در آن جاریست... #شهید_محمد_کامران #صبحتون_شهدایی🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 خدایـــــا؛ از تو بے‌اندازه ممنونم ڪہ در دلــــــــــ❤️ ما محبت "سیــدعلی‌خامنه‌ای" را انداختے تا بیاموزیـــــم⇩⇩ درس ایستادگے را درس اینڪہ یزید‌هاے دوران را بشنـــــاسیــــــــــم و جلوے آنها ســـــرخـــــم نڪنیم.. ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_مصطفی_صدرزاده 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆