🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و دوم:
جیکش در نیومد
هر چی هم انسان قوی و مقاوم باشه بالاخره این گیرنده های حسی که در پوست انسان هست کار خودشون رو می کنند و اینجور نیست که انسانهای جسور و شجاع دردشون نیاید. فقط فرقش با آدمای کم طاقت اینه که صبر می کنه و دم بر نمیاره.
احمد فراهانی از این دست آدما بود. یک روحانی، با جثه ای ضعیف، نسبتا بلند قامت و استخونی. اونم مثل علی باطنی اوایل اسارت خیلی اذیت شده بود و غیر از کتک های عمومی بارها زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفته بود و زبانزد بچه های بند سه بود و همه ایشونو فردی بسیار مقاوم و پرتحمل می دونستند. اما از شنیدن تا دیدن خیلی تفاوت هست. یه روز تو صف آمار بیرون از آسایشگاه و در هواخوری جلوی من نشسته بودند و یکی از بعثیا بهش گیر داد و بهش گفت سرشو بزاره رو زانوهاش و با یه کابل بسیار سنگین افتاد به جونش. ضربه کابل آنقد سنگین و سهمناک بود که با هر ضربه کلِ بدن احمد تکان می خورد تا جایی که احساس خطر کردم که مبادا زیر این فشار سنگین نتونه تحمل کنه و از دست بره. شماره تعداد کابلا از دستم در رفت تا اینکه اون نانجیب خسته شد و رهاش کرد. والله جیک این بزرگمرد در نیومد. کمرش سرخ و سیاه شده و ورم کرده بود. قضیه که تموم شد چند لحظه ای تکان نخورد ما فک کردیم بی هوش شده. اما بعد از چند لحظه که نفسش برقرار شد سر رو از روی زانوها برداشت و نگاه به ماها کرد و لبخند ملیحی زد. یعنی نگران نباشید من زنده ام و طوریم نشده. بابا تو دیگه کی هستی؟ الله اکبر از این همه تحمل و مقاومت.
هر چه بعثیا روی چنگیز و سربازان مغول رو سفید کرده بودند ، این احمد فراهانی مایه روسفیدی برای اسلام و ایران بود. هر چه باشه، شاگرد مکتب امام صادق و امام خمینی بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💔
ثواب اعمال امروزمونو
تقدیم میکنیم به شهیدی که
#روزه بود
بهش گفتن:
هوا گرمه! بیا افطار کن... ما که اجازه داریم تو این هوا روزه نگیریم
گفت:
من با این روزه، کار دارم...
و با شهادت، افطار کرد...
قربانِ شهـیدِ
روزہ داری ڪہ شده
در معرڪہ با گلولہ هـا ، افطارش
🧡#شهید_جواد_محمدی 🧡
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
نمی خواهد شما خودتان را برای انقلاب فدا کنید،
انقلاب راه خودش را می رود؛
شما خودتان را بسازید و اصلاح کنید!
#شهید_عباس_بابایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #پیشنهاد_مشاهده
📹 تا غروب این بچهها ذکر میگفتن، تیر میخوردن، شهید میشدن...
🎙 ماجرای شهادت مظلومانه رزمندگان گردان قمر بنی هاشم"ع"
به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
🔻قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
🔸اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
🔸با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
🔺زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید😁👌
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
عجب خاک ریزی
اکبر کاراته گفت: من امشب این خاک ریز رو میزنم. فرمانده گفت: آ ماشاالله. اکبر بادی به غبغب انداخت و پرید بالای لودر. هرجا رو نگاه میکردی، باتلاق بود و همهجا تاریکِ تاریک، که یکدفعه منوری پرید توی هوا. اکبر کاراته دوروبرشو نگاه میکرد که چشمش خورد به یک کُپهي خاک. گفت: عجب کُپهي خاکی! حالا یه خاک ریز میزنم که همه مات و مبهوت بمونند و بگن عجب اکبر کاراتهای! چه رزمندهي شجاعی! برای خودش خوشحال بود و رفت سر کُپهي خاک، بیل لودر رو زد به کُپهي خاک و رفت جلو. بیل اوّلو سر خاکريز، خالی کرد و اومد عقب. بیل دوّمو که پرکرد، از بوی گندی که همهجا پیچیده بود حالش بههم خورد و غش کرد. بچهها هی آب میزدند به صورتش و میگفتند: اکبر کاراته پاشو، پاشو ببین چهکار کردی، گل کاشتی! اکبر با لودر زده بود به کُپهي خاکی که صد و بیست تا مردهي عراقی زیرش بودند. همه رو ریخته بود بههم و خودشم از بوی گند مردهها غش کرده بود. وقتی بههوش اومد، فرمانده گفت: عجب خاکریزی زدی آقای رزمنده!
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و سوم:
ضیافت الهی در اسارت
روزه مستحبی گرفتن در اردوگاه ۱۱ تکریت ممنوع بود و با هر کسی که غیر از ماه رمضان برای روزه مستحبی در اوقات سحر بلند می شد بشدت برخورد می کردند. اصلا براشون قابل فهم نبود روزه مستحبی یعنی چی؟ دوستانی که روزه مستحبی می گرفتند مجبور بودند که بی سحری روزه بگیرن یا اگه مقدار کمی از ناهار و شامشون رو گذاشته بودند برای سحر. نیمه شب که بیدار می شدند زیر پتو می خوردند که نگهبانا متوجه نشن.
بارها افرادی رو که در حال سحری خوردن دیده بودند روز بعد اونو بیرون می کشیدند و بشدت مجازات می کردند. با همه این ها، از روزه ماه رمضان جلوگیری نمی کردند.
اولین ماه رمضان در تاریخ دهم اردیبهشت ۱۳۶۶ رو در حالی آغاز کردیم که از اسارت من ۹۲ روز سپری شده بود و مصیبتای زیادی کشیده بودیم و هنوز تعداد زیادی از مجروحای ما بهبودی خودشونو بدست نیاورده بودن و در هر آسایشگاه هفت- هشت نفر در گوشه ای از آسایشگاه و کنار هم قرار داشتند و بچه ها اونا رو با پتو جابجا می کردند و حمام و دستشویی می بردند. ولی همه اونا هم مثل بقیه روزه گرفتن و کسی نبود که روزه نگیره. با شروع رمضان مقداری از شدت عمل بعثیا کاسته شد و حداقل تا پایان رمضان بخاطر اینکه نشون بدن به رمضان احترام میزارن کتک کاری عمومی رو متوقف کردند ولی گاه و بیگاه و به بهانه های واهی افرادی رو بیرون می کشیدند و اذیت می کردند.
در ماه رمضان وعده ناهار حذف می شد و بجاش اونو وقت سحر می دادند. مقدار کمی هم کیفیت غذا نسبت به ماهای قبل بهتر شده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❣ #کلام_شهید
خدایا،
مرا بسـوزان
استخوان هایم را خرد کن،
خاکسترم را به باد بـسپار،
ولے لحظه اے مرا از خود وامسپار..
🌹 #شهید_مصطفی_چمران
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●شعری که حاج قاسم با بغض و تمنا در ماه رمضان دو سال پیش در بیت الزهرا(س)
#لحظات_استجابت_دعا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
گاهی اگر آهسته بری زودتر می رسی!
💎تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست با آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
4_259164850695963414.mp3
17.47M
🔊 برا خدا ناز کن!
🎙 حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⭕️ #بدحجابی_از_نگاه_علم
تو پستاے قبلے گفتیم ڪه دڪتر #مارس_لوشر و دڪتر #مایڪ_ماتیوس درباره آثار بدپوششے روے آقایون چیا گفتن!!🤔
تو این پست یه داستان واقعے براتون میگم تا عمق فاجعه بیشتر درڪ بشه🔻
"جوونے ڪه متهم به قتل دخترے بود، بعد از دستگیرے و محاڪمه، علت جنایتش رو اینگونه توصیف ڪرد؛
من جوونے مجرد بودم ڪه مثل خیلی هاے دیگه به هزار زحمت دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه، در اونجا چشمم به دختراے زیادے مے افتاد ڪه با لباسهاے چسب و بدن نما و چهرههاے آرایش ڪرده،💅 تو حیاط دانشگاه قدم مےزدند و توے ڪلاسهاے دانشگاه شرکت مےڪردند و رعایت هیچ چیز رو نمےڪردند.
من ڪه هم جوون و هم مجرد بودم با دیدن این دخترها به شدت تحریڪ مےشدم و بهم فشار مےاومد. به همین دلیل یواش یواش با اون دخترا طرح دوستے ریختم و یڪی از اونها رو فریب دادم و به اسم اینڪه مےخوام باهاش ازدواج ڪنم با اون دوست شدم و در طول زمان دوستیم با اون آزار و اذیتش ڪردم و خودم رو به مقاصد شهوانیم رسوندم.😱
بعد از مدتها اون یه روز بهم گفت ڪه باید باهاش ازدواج ڪنم، من هم ڪه نمےخواستم باهاش ازدواج ڪنم آنقدر امروز و فردا ڪردم تا اینڪه یه روز ڪارمون به دعوا ڪشید، با اون گلاویز شدم، وقتے به خودم اومدم متوجه شدم ڪه اون رو خفه ڪردم و مُرده."١
📘١_گلپوش، ص١٧_١٨
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @beyadshohada2 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و چهارم:
عیدی بعثی ها در عید فطر
بچه ها ماه رمضان نسبتا آرومی رو پشت سر گذاشتند. دل بعثیا لک زده بود برای یه تنبیه دستجمعی و برگردوندن اوضاع به قبل از رمضان. اینقد برای اینکار عجله داشتند که حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری بشه و همون اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص و یا حتی بهانه گیری، آسایشگاه به آسایشگاه می گشتند و اذیت می کردند. از بخت خوب ما یه گروهبان دوم بنام عوض که دانشجو بود و معمولاً یه کتاب دستش بود و کسی رو نمیزد به ما خورد. او سنی و آدمی مذهبی بود و خودش روزه می گرفت. با یه کابل وارد شده و همه داخل آسایشگاه ۷ به خط شدیم و دستور بشین برپا داد و با کابل در و دیوا رو میزد و داد و بیداد می کرد و مرتب می گفت ادامه بدید. ظاهرا دستور تنبیه عمومی از طرف فرمانده اردوگاه صادر شده بود و حتماً باید این کار انجام می شد. اونقد بشین برپا رفتیم که تمام عضلات پاهامون گرفت و در عوض مدام می خندید ولی حتی یه کابل به کسی نزد. اینم عیدی بعثیا در روز عید فطر به ما بود و مصیبتا دوباره شروع شد و بعد از یه ماه دوباره درنده خویی اونا گُل کرد و روز از نو روزی از نو.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
▪️السّلامُ علیکِ یا خدیجةَ الکبریٰ
دنیا اگر چه مثل پیمبر نداشته
قطعاً نبی مثال تو همسر نداشته
دادی تمام ثروت خود را بهراه دین
دین خدا شبیه تو یاور نداشته
🖤 رحلت بانوی استقامت و ایثار، حضرت خدیجه کبری(س) تسلیت باد.
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🏴 سالگرد وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🌸 #مقام_معظم_رهبری 🌸
موضوع: مقام و منزلت حضرت #خدیجه (س)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فــــرازےازوصیتنــــــامــــہ🇮🇷
🖊 《انشاءالله پرهیزگار باشید و تقوا پیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت میکنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله رحم سفارش میکنم》↻
▓ مــــدافــع حــــــرم
#سرهنگشھیدمجتبــیذوالفقارنسب
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
میگویند که در زمان موسی خشکسالی پیش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد
موسی معترض پروردگار شد، خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود
هیچوقت نا امید نشوید، شاید لحظه اخر نتیجه عوض شود
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ShabeAsheghi2.mp3
2.35M
🔊 شب عاشقی
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و پنجم:
یه دنیا از خودگذشتگی
یه روز یکی از بعثیای شکنجه گر بنام علی انبری از ایشون خواست که افرادی رو معرفی کنه و ایشون حاضر نشد ، محمود میری رو برد بیرون و یکی دو ساعت بعد که برگشت، بشدت بیحال بود. بچه ها اطرافشو گرفتن و گفتن چی شده. پیراهنشو بالا زد. اون نانجیب با انبردست تمام سینه این مجاهد مقاوم رو زخمی کرده بود و جاهایی پوستش کنده شده بود. به همین خاطر به علی انبری معروف شده بود. این صحنه رقت انگیز باعث شد خیلی از بچه ها به گریه بیفتند و از ایشون بخوان که از این به بعد به نوبت افراد رو معرفی کنه. این صحیح نیست که همه زحمتا دوش تو باشه و به جای همه ما کتک بخوری و شکنجه بشی. اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و تا آخرین روزی که ارشد آسایشگاه بود کسی رو لو نداد بجز یک مورد که داستانش از این قرار بود:
طبق معمول یکی از مسئولین عراقی از ایشون خواست که امروز باید یکی رو لو بدی و الّا خودت شکنجه میشی. ایشون قول داد که امشب رو بهش فرصت بدن و دقت بکنه ببینه کی خلافی می کنه و شلوغکاری می کنه فردا معرفی می کنه. خیلی مضطرب بود و تو خودش رفته بود. با بعضی از افراد از جمله من که خیلی باهاش دوست شده بودم مشورت کرد و گفت من یه فکری دارم اگه شما موافق باشید فردا یکی رو معرفی کنم که مستحق کتک خوردنه. یکی بود که بعلت ترس و بزدلی با یکی از جاسوسا همکاری کرده بود و چند نفر رو لو داده بود و کتک خورده بودن. به هر حال مسبب اذیت و آزار چند نفر بیگناه شده بود. همه متفقا موافق این پیشنهاد بودند و نظر دادند که شما حق داری فردا ایشون رو معرفی کنی و همین اتفاق افتاد. اون آقا رو بردن بیرون و محمود مثل مرغ سرکنده بشدت بیقرار بود. می پرسیدیم چته؟ چرا اینجوری شدی؟ می گفت اگه بکشنش چی! اگه بشدت شکنجه اش بدن چی؟ من مقصرم می گفتیم خب به درک. حالا که مجبوریه بذار اون کسی که واقعاً گناهکاره و باعث آزار دیگران شده کتک بخوره شاید آدم شد و توبه کرد.
خیلی دلداریش دادیم تا مقداری آروم شد. کجای دنیا اینقد ایمان و اخلاص و دلسوزی حتی برای یه فرد مجرم وجود داره. این فقط تو مکتب ناب اسلام و فرهنگ عاشورایی بسیجی معنا و مفهوم پیدا می کنه که چنین شاگردهایی رو تو مکتبش رشد میده و تحویل بشریت میده. اون آقا برگشت و مفصلا با کابل زده بودنش و گریه می کرد. حال محمود بدتر شد و خودشو مقصر می دونست و ملامت می کرد. راسته که ترسوها هزار بار می میرن و افراد شجاع فقط یه بار. همین کتک خوردن و درد کابلایی که خورده بود اون رو سر جاش نشوند و یکی از بچه ها شد و دست از همکاری برداشت و دیگه کسی رفتاری منفی ازش ندید.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
من بہ این نتیجـہ رسیده ام
ڪہ شهادت دست خودمان است
انتخاب شهــــادٺ را خداونـد
به عهده خودمـان گذاشته است
ایـن مـا هسـتیم ڪہ میتوانیـم
شـرایـط آن را فراهــم ڪـنیـم
مـا هستیم ڪہ تعـیین ڪنندهی
این مسـئله هسـتیم ...
تا خالــص نشـوی
خـدا تـو را بر نمی گزینـد ،
لـذا بایـد سعـی ڪنیـم ڪہ
خـداونـد عاشــقمان بشـود
تا مـا را ببــرد ...
#نابغه_دفاع_مقدس
#شهید_سردار_حسن_باقری
#شـهادت_فڪه۱۳۶۱
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام شهید با لهجه قمی
🌷 شادی روح شهدای گردان کوثر🌷
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
شانزدهم اردیبهشت سالروز شهادت مهندس شهید سید مجید شریف واقفی
(کسی که دانشگاه صنعتی شریف به نام اوست)
شادی روحش صلوات🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی، برای آشنایی با شیوه هاوسبکهای نقاشان فرنگی باروپا سفرکرد.
زمانیکه درپاریس بود فقر دامانش راگرفت وحتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت.
یک روز وارد رستورانی شدوسفارش غذا داددرآنجا رسم بودکه افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذارا روی میز میگذاشتندومیرفتند.
اما کمال الملک پولی دربساط نداشت بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده واز داخل خورجینی که وسایل نقاشی درآن بودمدادی برداشتو پس ازتمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید، بشقاب را روی میزگذاشت وازرستوران بیرون آمد،گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی در کارنیست و تنها یک نقاشیست بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه اورا گرفت وشروع به دادوفریاد کرد، صاحب رستوران جلوآمد وجریان راپرسید.
گارسون بشقاب را نشان دادوگفت اینمرد شیادست بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده ،صاحب رستوران مردی هنرشناس بود،دست درجیب برد ومبلغی پول بکمال الملک داد.
بگارسون گفت، بگذار برود این بشقاب خیلی بیشتر از یک پرس غذا ارزش دارد، امروزه این بشقاب درموزه لوور پاریس نگهداری میشود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجاب در قرآن
اگر حجاب برای این است که خانم در جامعه حضور نداشته باشد،
یک روایت دینی، یک سند، یک آیه قرآن بیاورید که گفته باشد: خانمها در منزل و جلوی محارم خود حجاب داشته باشند.
اسلام حجاب را مطرح کرد چون می خواهد زن در جامعه حضور داشته باشد.
اما به چه صورت؟
حجاب برای این است که...
👤 دکتر شاهین فرهنگ
#پویش_حجاب_فاطمے