eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
697 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
📸چنین روزی بود که برخی از شیربچه های لشکر ۲۵کربلا‌ی مازندران عازم سوریه شدند و درخانطومان کربلایی شدند اما هنوز هم که هنوزه خیلی هایشان برنگشتند 🌹میهن چشم انتظارتان است @byadshohada
🌹جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام🌹 1. مردم را با لقب صدا نکنید. 2. روزانه از خدا معذرت خواهی کنید. 3. خدا را همیشه ناظر خود ببینید. 4. لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید. 5. بدون تحقیق قضاوت نکنید. 6. اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود. 7. صدقه دهید، چشم به جیب مردم ندوزید. 8. شجاع باشید، مرگ یکبار به سراغتان می آید. 9. سعی کنید بعد از خود، نام نیک بجای بگذارید. 10. دین را زیاد سخت نگیرید. 11. با علما ودانشمندان باعمل ارتباط برقرار کنید. 12. انتقاد پذیر باشید. 13. مکار و حیله گر نباشید. 14. حامی مستضعفان باشید. 15. اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد، از او تقاضا نکنید. 16. نیکوکار بمیرید. 17. خود را نماینده خدا در امر دین بدانید. 18. فحّاش نباشید. 19. بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید. 20. رحم دل باشید. 21. با قرآن آشنا شوید. 22. تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید. 23- گریه نکردن از سختی دل است. 24- سختی دل از گناه زیاد است. 25- گناه زیاد از آرزوهای زیاد است. 26- آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است. 27- فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست. 28- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست. 🌷 @byadshohada 🌷
✍زمان بر امتحان من و تو مےگردد تا ببینند ڪہ چون صداے امام عشق برخیزد چہ مےڪنیم ... 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 اي جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حضرت علي عليه السلام در محراب عبادت شهيد شد. اي جوانان مبادا كه در غفلت بميريد كه امام حسين عليه السلام در ميدان نبرد شهيد شد. اي جوانان ، مبادا كه در حال بي تفاوتي بميريد كه علي اكبر در راه حسين عليه السلام و با هدف شهيد شد. 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد حجت گلستاني تاریخ و محل شهادت 18/3/60 روستاي دارلك گروه شهيد مبارزه با ضد انقلاب زندگینامه شهید حجت گلستانی، سال ۱۳۴۱ش در شهرستان ارومیه در خانواده‌ای متدین و متوسط چشم به جهان هستی گشود. بعد از دوران کودکی به تحصیل پرداخت ولی در سال سوم دبیرستان به‌علت عشق و علاقه‌ای که به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب از خود نشان می‌داد، درس و تحصیل را‌‌ رها کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او سرباز راستین انقلاب و امام (ره) بود و در حوادث انقلاب شکوهمند اسلامی پا به پای مردم انقلابی در به ثمر رساندنش تلاش نمود و بعد از انقلاب نیز خود را یک‌سره در خدمت اهداف آن قرار داد. در وصیت‌نامه‌ای که از خود به یادگار گذاشت، صداقت، پاکی و اخلاص یک رزمنده صادق اسلام که چگونه عاشقانه جان خود را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم انقلاب و آرمان‌های بلند آن نموده، پیداست. حجت گلستانی، سرانجام بعد از دو سال تلاش صادقانه در راه اعتلای انقلاب اسلامی در تاریخ هجدهم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی حین درگیری با عناصر ضدانقلاب در سن نوزده سالگی در روستای دارلک به شهادت رسید. 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 حق با من بود. هر وقت فکرش را می کردم می دیدم حق با من بوده.ولی چیزی نگفتم. بالاخره فرمانده بود.یکی دو ماه هم بزرگ تر بود.فکر کردم « بذار از عملیات برگردیم،با دلیل ثابت میکنم براش.» از عملیات برگشتیم. حسش نبود. فکر کردم «ولش کن. مهم نیست. بی خیال.» پشت بی سیم صدایش می لرزید.مکث کرد. گفتم « بگو حاجی . چی می خواستی بگی؟ » گفت «فانی! دو سال پیش یادته؟ توی در؟ حق باتو بود. حالا که فکر می کنم ، می بینم حق با تو بوده. من معذرت میخوام ازت . 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 آقای چریک جاده رسیده بود به خرابه‌های آخر جزیره‌ی مینو. اکبر کاراته گفت: حاجی، من می‌خوام یه گراز بگیرم. حاجی گفت باشه بگیر. اکبر رفت بالای لودر که خاکارو پهن کنه. با حاجی نقشه‌ای کشیدیم. اکبر کاراته خاکو پهن کرد و اومد پایین. گفتم: اکبر نمی‌ترسی؟ گفت: اصلاً، من اصلاً نمی‌ترسم. نه حاجی. حاجی گفت: آره، اگه گراز می‌خوای از این سوراخ نگاهش کن. اکبر سرشو کرد داخل سوراخ دیواری که دیده‌‌بان‌ها درست کرده بودند. نگاه کرد و گفت: کو گراز؟ داشت حرف می‌زد که داد زدم اکبر، عراقیا! و بعد حاج مهدی با چوب خرما زد روی پاهای اکبر. اکبر خواست سرشو از سوراخ دربیاره که سرش محکم خورد به بالای سوراخ. جیغی زد و روکرد به جاده. اکبر فرار می کرد، می‌دوید و جیغ می‌زد، که آرپی‌‌جی‌یی روبه‌روش خورد به سر نخلی. سر نخل اومد طرف اکبر. اکبر برگشت طرف من و حاجی، و داد می‌زد: غلط کردم که گراز بگیرم! یا اباالفضل! حالا عراقیا می‌خورندم! حاجی گفت: به‌به عجب نترسیدی آقای چریک! 🌷 @byadshohada 🌷
روزہ دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری ! افطارِ رطب در رمضان مستحب است . . .
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضے باشند. همچنين خيلے به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت. بسيار اهل مطالعه بود، كم مےخوابيد و بيشتر به خودسازے مےپرداخت. مريم استثنايے نبود اما خيلے خودساخته بود؛ نفرت از غيبت، محبت خالصانه‌اش به ديگران، هيچ چيز را براي خود نخواستن از شاخصه‌هاے اخلاقي او بود. شهيده مريم فرهانيان همواره مےگفت برخے سكوت‌ها و حرف‌هاے نابه‌جا، گناهان كوچكے هستند كه تكرار مےكنيم و برايمان عادت مےشود، گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مے‌شود، اين گناهان كوچك هستند كه متوجه نمے‌شويم. 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد مصطفي چمران تاریخ و محل شهادت 31/3/61 دهلاويه گروه دفاع مقدس زندگینامه دكتر مصطفي چمران در سال 1311 ش در تهران به دنيا آمد. پس از پشت سرگذاشتن تحصيلات ابتدايي و متوسطه، وارد دانشكده فني دانشگاه تهران گرديد و پس از احراز رتبه اول دانشگاه، بورس تحصيلي در آمريكا را اخذ كرد. در امريكا به تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان ايراني و انتشار ماهنامه و فعاليتهاي متعدد ضدرژيم پهلوي پرداخت. دكتر چمران سپس راهي مصر گرديد و پس از گذراندن دوره نظامي چريكي، جهت ياري برادران لبناني به آن كشور رفت. وي به مدت هشت سال در آن ديار ماند و همگام با امام موسي صدر خدمات شاياني به ملت مظلوم آن سامان ارايه كرد. دكتر مصطفي چمران پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پس از 22 سال دوري از وطن به كشور بازگشت و معاونت نخستوزيري را برعهده گرفت. وي بعدها نماينده امام در شوراي دفاع، وزير دفاع و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي گرديد و مشغول به خدمت شد. دكتر مصطفي چمران همچنين ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز سازماندهي كرد و ضربات متعددي بر پيكر ارتش متجاوز بعثي وارد نمود. حضور اين سردار رشيد اسلام در جبهههاي نبرد و نيز فرو نشاندن غائله پاوه و سركوب عناصر ضدانقلاب در كردستان از جمله صفحات درخشان زندگي اين شهيد والا مقام ميباشند. سرانجام اين عارف و فرمانده سلحشور در حالي كه چند روز قبل، منطقه عملياتي دهلاويه را از لوث وجود دشمن بعثي پاك كرده بود، در آخر خرداد 1361 در اين منطقه به ديدار معبود شتافت و پيكر پاكش در گلزار شهداي بهشت زهرا، جاي گرفت. 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 چه خوبست از خود گذشتن و به ملکوت پيوستن، چه خوبست از هيچ به همه چيز رسيدن و چه خوبست از فنائى به جاودانه رسيدن و چه زيباست شهادت. 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 عجب رازداری هستی! پاشو پاشو بریم! اینو اکبر کاراته گفت: راننده‌ی آمبولانس گفت: من از جام تکون نمی‌خورم. اکبر کاراته گفت: چرا؟ راننده گفت: خب دیگه. اکبر کاراته گفت: اگر نیایی، مجبورم به فرمانده بگم! - خب بگو! برو به هرکس دلت می‌خواد بگو. - اکبر کاراته گفت: خب بگو چه مرگته؟ چرا نمی‌آیی؟ راننده گفت: یه رازه. اکبر کاراته گفت: فقط به من بگو. راننده گفت: به کسی نمی‌گی؟ - اصلاً. مگه دیونه‌‌ام! من رازدار این مقرم و بچه‌هاش. راننده گفت: قول دادی باشه؟ اکبر کاراته گفت: من امینِ امینم. راننده گفت: پس نمی‌گویی؟ - نه که نمی‌گم. - حتی به فرمانده؟ - آره بابا، به هیچ‌کس. راننده مِن‌مِن‌کنان گفت: راستش من می‌ترسم! هنوز حرفش تموم نشده بود که فرمانده و بچه‌ها رفتند طرفشان و داد زدند: اکبر کاراته چرا نمی‌آیید؟ اکبر کاراته بلند گفت: آخه این راننده‌ی آمبولانس می‌ترسه. هنوز حرفش تموم نشده، راننده گفت: عجب رازداری هستی اکبر کاراته ! 🌷 @byadshohada 🌷
یک اگر چادری باشد دغدغه اش در خیابان پاک شدن خط خطی های نیست!!! . •═• •• ••◈◈•• •• • •═• 🍃🌹🍃 @byadshohada
گفته بود اگر در ماه مبارک رمضان شهید شوم تشیع پیکرم را به مردم نمیدم در ماه مبارک رمضان شهید شد اما طبق قراری ک با خدا داشت «پیکرش بعد ماه رمضان تفحیص و تشیع شد @byadshohada
سلام بزرگوارا،طاعات قبول.امشب دعا برای ظهورامام زمان علیه السلام فراموش نشه میگن ندای اسمانی حضرت جبرئیل تو شب بیست وسوم رمضان که شب جمعه هست اتفاق میافته امسال عجیب شبیه هست به اون شرایط احادیث،ان شالله که اتفاق بیفته چون علامت حتمی ظهوره خیلی مهمه ،باید وقت شنیدن صدا سجده کنیم وبگیم سبحان القدوس ،سبحان القدوس ،سبحان ربنا القدوس.تا آسیب نبینیم ،وجزمومنین باشیم ان شاالله.اگه امشب همون شب موعودباشه ان شاالله،ندای آسمانی نزدیک سحره تاقبل از طلوع آفتاب هم ممکنه اتفاق بیفته.والله اعلم. التماس دعای ظهور. 🌷 @byadshohada🌷
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور. اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 ✍خدایا، اگر انسان از اول که بدنیا می آید از عظمت و هیبت تو؛ پیشانی خود، این مقدس ترین جوارح بدن را به خاک نهد و به سجده رود تا آخر دنیا ذکر تو را کند، هنوز هم کم است و اصلا تو به وصف تمام موجودات عالم از اول تا آخر نمی آیی. ✍خداوندا، اگر قرار باشد من الان بمیرم. امشب چه طور فشار قبر را تحمل کنم، فشار قبری که مغز انسان را از فشارش به بیرون می ریزد. من چه طور فراق تو و عذاب تو را تحمل کنم، با این همه گناهانم فردای قیامت چطور می توانم جوابگوی سوالاتت باشم.✨ 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🌻 سیره شهدا 🌻 همیشه با محاسن شانه کشیده، تمیزو لباسهای مرتب در جامع حاضر می شد. می گفت: این فکر غلط است که ما نباید آراستگی ظاهر داشته باشیم. حزب الهی بودن یعنی نظم و انضباط باطن و ظاهر. 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد اصغر احمدي تاریخ و محل شهادت 27/3/60 دارخوئين گروه دفاع مقدس زندگینامه شهید اصغر احمدی، سال ۱۳۳۸ش در اصفهان چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در جمع خانواده‌ای مهربان و صمیمی سپری کرد و تحصیلاتش را تا کلاس سوم راهنمایی ادامه داد. سپس به‌علت مشکلات مالی ترک تحصیل نمود و در یک کارگاه طراحی فرش مشغول به‌کار شد. به‌علت فشار زیاد کار، چشمانش ضعیف گشت و به‌همین علت، به یک مغازه فرش‌فروشی رفت. یک سال بعد، احمدی از این مغازه هم بیرون رفت چرا که رفتار صاحب مغازه را غیراسلامی یافت. اصغر در زمان مبارزات مردمی نهضت فراگیر حضرت امام خمینی (ره)، به مبارزه علیه رژیم فاسد شاهنشاهی پرداخت. سال ۱۳۵۶ش، در خیابان عبدالرزاق اصفهان توسط ساواک دستگیر شد و خیلی زود به‌علت نداشتن مدرک از زندان رهائی یافت. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در سال ۱۳۵۹ش استفاده از سلاح‌های مختلف را فراگرفت و برای عضویت در سپاه پاسداران ثبت‌نام نمود که به‌علت ضعف بینائی‌اش پذیرفته نشد، از این‌رو به بسیج رفت و دوره فشرده ۴۵ روزه‌ای را در پادگان فرح‌آباد گذراند. سپس به میدان رزم شتافت و فقط یک مرتبه برای دیدار با خانواده‌اش به شهر بازگشت. مادر مصرانه از او خواست که در خانه بماند. اصغر در پاسخ اصرارهای مداوم مادر، گفت: «مگر می‌شود که انسان یک نمازش را بخواند و نماز دیگر را نه.» احمدی سرانجام در تاریخ پانزدهم فروردین‌ماه به جبهه دارخوئین رفت و مردانه در مقابل دشمن بعثی ایستاد. بیست و هفتم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، روز وصل اصغر بود. روزی که او در عملیات فرماندهی کل قوا، بال در بال ملائک به دیدار حق شتافت. جوان بیست و دو ساله ایران اسلامی بر اثر اصابت گلوله از خاک به افلاک پر کشید و بار دیگر شیعه علی (ع) بودن را به جهانیان اثبات نمود. @byadshohada
😊 لبخند شهدایی 😊 بخورید و بیاشامید اگر دیدید سال 66 در منطقهٔ ماووت، عراق ماشین غذا را زده بودند. داغ شکم جداً سخت است، خدا برای هیچ‌کس نیاورد! وقت غذا شد، مثل بچه‌های مادر ازدست‌داده، هر کس گوشه‌ای زانوی غم بغل گرفته بود. شعار آن روز ما این بود:«بخورید، بیاشامید اگر دیدید و دستتان به آن رسید!» 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 ✍یڪ روز «امیر» بہ یکے از دوستانش ڪہ بہ دلیل اقامت زیاد در جبهہ و نرفتن بہ مرخصے براے خانواده اش اظهار دل تنگے مے ڪرد، گفت: «سعے ڪن همیشه خداوند را در وجودت احساس ڪنے اگرزیاد بہ خانواده ات وابستہ باشی، محبت خداوند دردلت ڪمتر مے شود. . باید محبت خداوندرا چون لیوان پر آبے تصورکنے ڪہ محبت بہ خانواده و دوستان مثل ریختن سنگ ریزه در آن است. هر قدرسنگ ریزه در لیوان بیشتر ریختہ شود، آب بیشترے از آن سرازیر مےڪند». 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 خدایا! نمی‌دانم وقتی که مرگ به سراغم می‌آید، من در چه حالی هستم، اما خدایا!دوســت دارم در آن حــال، لبهایم به ذڪر یا زهرا «س»مشــغول باشـد و دلم از نور محــبت علـی و فــرزندان علــی «علیــهـم صلوات الله»لبریز باشـد. خــدایا! در دلـم تقاضـایی اســت کــه نمــی‌توانم آن را بـر زبان آورم و آن تمـنای شــهادت اســت. خدایا آیا من لایق شــهادت هســتم؟ 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 حاجی، اکبرت کور شد! اکبر کاراته گفت: حاجی نمی‌شه. حاجی گفت: برو بالا. برو بازی در نیار ترسو! اکبر رفت بالای لودر. هردقیقه ده‌ها گلوله می‌خورد دوروبرمان. کمی کار کرد که گلوله‌ای خورد کنار لودرش. لودر ایستاد. اکبر با دست جلوی صورتشو گرفته بود و به خودش می‌پیچید. تند آوردیمش پایین و گذاشتیم‌اش داخل تویوتای حاج مهدی. حاجی به من گفت: سوار شو. سوار شدیم و با سرعت راه افتادیم. اکبر به خودش می‌پیچید و می‌گفت: حاجی کور شدم. حاجی حلالم کن! محسن، اکبر کاراته هم رفت. داشت جیغ‌وداد می‌کرد، که حاجی تویوتا را از جاده انداخت پایین و رفت طرف کانال آبی. گفتم حاجی کجا می‌ری؟ گفت: اورژانس. اکبر کاراته هنوز می‌نالید و می‌گفت: خدایا اکبر کاراته رو ببخش! حاجی، اکبر کاراته هم کور شد. دیدم حالاست که تویوتا بیفتد توی کانال آب. داد زدم: حاجی حالاست که بیفتیم توی کانال! هنوز حرفم تمام نشده بود که اکبر کاراته دستاشو عقب گرفت. تیز نگاهی به جلو کرد و گفت: حاجی راست می‌گه! حالا می‌افتیم توی کانال! هنوز حرفش تمام نشده بود که حاجی زد روی ترمز و گفت: بله! مگه تو کور نشده بودی؟ اکبر کاراته درِ تویوتا را باز کرد. هل‌ام داد پایین. پا گذاشت به‌‌فرار و گفت: برو کنار که حالا حاجی نابودم می‌کنه! 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 شهیدحسین خرازی میگفت: جنگ، معامله با خداست. خدا = خریدار مـــا = فروشنده سند = قرآن بـهـا = بهـشت 🌷 @byadshohada 🌷