« همه شرایط را بسنجید امّا بدانید
آنکه به کار ما نتیجه میدهد
عنایتِ خداست.»
#شهید_حسن_باقری🌷
#نابغه_دفاعمقدس
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 استاد رجبی دوانی: برخی میگویند چرا دوران پیامبر و امامان را با #انقلاب_اسلامی قیاس میکنید!☝️
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 هر روز در کاری است
📍يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
(سوره الرحمن آیه ۲۷)
📍ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ [ ﺣﺎﺟﺖ ]ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﺍﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ .✳✳✳
📍ﺁﺭﻯ ﺧﻠﻘﺖ ﺍﻭ ﺩﺍﺋﻢ ﻭ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻳﻰ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻯ ﺳﺎﺋﻠﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻃﺮﺡ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻯ ﺍﺑﺪﺍﻉ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺍﻗﻮﺍﻣﻰ ﺭﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ، ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﻣﻰ ﻧﺸﺎﻧﺪ، ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺳﻠﺎﻣﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻰ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ، ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺿﻌﻒ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻰ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ، ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻰ ﺯﺩﺍﻳﺪ، ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﻳﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﻰ ﻣﻰ ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ، ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﺣﻜﻤﺖ ﻭ ﻧﻈﺎم ﺍﺣﺴﻦ، ﭘﺪﻳﺪﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺟﺪﻳﺪﻯ ﺩﺍﺭﺩ.
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
حاج حسین یکتا.mp3
7.28M
🔊 #پادکست | برای امام زمان(عج) لوتی وار زندگی کن
🎙به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
خواهرم...
حجاب؛
مانند اولین خاڪریز جبهه اسٺ
ڪه؛
دشمݧ براے تصرف سرزمینے؛
حتماً باید اوݪ آݧ را بگیرد…
مواظب این سنگر باشید!✌️
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷#کدامین_گل🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_ششم
●نویسنده :مجیدخادم
.
_اس مصیب !حالشو داری یه سر بریم شهر؟ می خوام یه تلفنی به خونه بزنم!
مخابرات کوچکی است که فقط همه یک کابین را دارد مسی بیرون نشسته روی صندلی فرهاد در کابینه را باز گذاشته و صدایش می آید بیرون صدای مادرش هم کمی به گوش میرسد.
مادر که گوشی را برداشت با سلام فرهاد بغضش ترکید.
«مامان اینجا هوا خیلی خنک یادته میگفتی توی گرمای آبادان لاغر شدم .حالا اگر ببینیم شدم عین قبل»
_مادرتو درس و مدرسه را ول کردی رفتی به امون خدا !!تو هنوز بیست سال تمام نشده !میتونی به امید خدا یک دکتر خوب بشی؟
_دکتر وقتی خوبه که یک ایران باشه که من توش بشم دکتر! الان همه دنیا هجوم آوردن به ایران...
_عمود خیلی احوال تو میپرسه .خیلی ناراحته.
_وقتی برگشتم از دلش در میارم فقط مامان به بچه ها بگین به عمو چیزی نگن یک وقت اگه شوخی کرد,متلکی گفت.
_لااقل یک سر بیا مادر .دوباره بعد برگرد برو.
_میام مامان دارم میام یه پنج شش روز دیگه کارم اینجا تمام بعدش میام راستی یه نامه هم با چند تا چیز دیگه، فرستادم یکی از بچهها بیاره دم در.
_بیاد مادر قدمش روی چشم
_اسمش عبدالحمید حسینیه، فقط اگه یک وقت باهاش حرف زدین گفت مثلاً نمیدونم میخوان اینجا فرهاد را زنش بدن، از این حرفها باور نکنید آ.
_خب مگه چه اشکالی داره؟
_نام مادر! یک بحث شوخیه بین خودمون. گفتن می خوایم بریم به مادرت بگیم قراره همون کردستان براش زن بگیریم. باورتون نشه یه وقت.
_خب اگه دختر خوبی باشه، منم میام! چه عیبی داره. هرچی تو بخوای منم راضیم بابات هم راضیه.
_میخوان اینجوری بگن که یعنی ما میخواهیم فرهاد مجبور کنیم اینجا بمونه من که بی نظر و اجازه شما...
فرهاد این حرفها را چگونه و با صورت سرخ شده از شرم میگوید در کابین را هم می بندد.
گوشی را قطع می کند و می آید بیرون .مصیب می گوید:
_«فرهاد چرا مادرت رو گذاشتی توی انتظار؟!»
_انتظار چی؟
_قول الکی نباید میدادی !ما تازه فردا پس فردا داریم میریم عملیات.
_تموم میشه تا چند روز دیگه.
_تو از کجا میدونی؟ تمام هم بشه مگه معلوم کی برمیگردیم؟
_خیالت جمع تا ۵ روز دیگه حتماً برمیگردیم .حالا عمودی یا افقی !فرقی میکنه؟!
با ۱۲ تن باقیمانده از گردان ثارالله به سقز میروند آن جا باید با نیروهای تکاور و ارتشی تیپ ذوالفقار عملیات کنند برای آزادسازی جاده بانه به سردشت که نزدیک دو سال است دسته گروهها و بسته است.
تا آن روز چند گردان ارتش و سپاه عملیات کرده بودند آن جا که یا به کل منهدم شده یا تعداد زیادی اسیر و شهید داده و برگشته بودند.
سه روز بود که آموزشها و تمرینهای گروه شروع شده بود. آموزش های تکاوری و به ویژه پرش از هلیکوپتر. قرار بر این بود که هلیبرن کنند روی ارتفاعات مشرف به جاده و از آنجا پاکسازی کنند تا پایین و روستاهای اطراف جاده را هم فتح کنند.
همه جا برف سنگینی نشسته ساعت ۴ صبح باید پرواز کند همه آماده توی مقر نشسته بودند .ساعت از چهار هم میگذرد هلیکوپتری حرکت نمیکند ،میگویند منطقه را چنان برف و مه گرفته که امکان پرواز و فرود نیست.
فرهاد اصرار دارد که عملیات بشود، کمابیش باقی فرمانده ها هم .بچه ها فقط منتظر دستور اند که هرچه پیش آید. صبح با هماهنگی حرکت می کنند به سمت بانه با اتوبوس و اسکورت.
یک روز طول میکشد تا راهی شود راهی پیدا کنند. قرار میشود گردان فرهاد پیاده حرکت کند، شبانه به منطقه و تا روشن شدن هوا ارتفاعات اول را بگیرند و اول صبح ،نیروهای تکاور ارتش به آنها ملحق شود.
جمعه ۱۱ شب حرکت کرده بودند از کوره راه ها ۴ صبح شنبه به پایین اولین تپه میرسند با شلیک اولین گلوله از میان تاریکی به سمتشان، درگیری خیلی زودتر از موعد شروع می شود .اما زیاد طول نمی کشد.
سنگر کوچک است که بچه ها محاصره شان می کنند تمام شان کشته میشوند و جا که مشغول پاکسازی سنگرها می شوند.از همه طرف نیروهای گروهکها میآیند آرام آرام به سمت تپه.
تویی کمین میافتند بی آنکه بدانند .تا بچه ها به بالای تپه برسند و هوا روشن شود و ببینند، دیگر کاملا محاصره شده اند.
فرهاد بچه ها را از چند جهت مختلف هدایت می کند به بالای تپه .خودش جلوتر از بقیه است. با همان کلاش تاشو آویزان به گردنش ،همراه جلیل صدق گو و تیر بارش.
هوا هنوز تاریک و روشن است که اولین گروه از گروهک ها تیراندازی میکنند . تقریباً بالای تپّه رسیدند چیزی از آن پایین نمی بینند. اولین خمپاره که می خورد روی تپه هرکس پشت صخره یا توی شیاری پناه می گیرد.گاهی هم به سمت پایین تک تیری شلیک میشود بی هدف برای ترساندن . هوا که روشن می شود توی مه رقیق روستای کوچکی روبروی آنها نمایان می شود.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
.
هرکسی خواهد رَود
در مکتب #عشق حسین ...
ثبت نامش را فقط عباس امضا میکند ...
●سال ۱۳۶۲
●عملیات خیبر
●منطقه مجنون
●عکاس : سعید صادقی
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷#خاطرات_شهید 🇮🇷
#شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید
🎙 راوی: #رحيم_پور_ازغدي
شاید جزو معدود افرادی بودیم
که تا آخرین دقایق #شهادت_شهید_برونسی
در کنار ایشون بوديم
خب ایشون آدمی نبود که
فلسفه خونده باشه
عرفان خونده باشه
فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود
یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر
یک مقدار طلبگی خونده بود
حکمت بود در #برونسی
معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت
قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت
و مکاشفاتی که داشت
که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم
که قبل از
#عملیات_بدر ایشون
گفت :
اونجا که #حضرت_زهرا به من قول داده که من #شهید می شم
و تو بچه های دیگه مشهور بود
که #حاجی_برونسي
گفته :
اگه من تو این عملیات #شهید نشم
تو مسلمونی خودم شک می کنم.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 هر وقت کار گیر کرد، به اینجا زنگ بزن!
🎙 به روایت: حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 آرام باش
📍إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
(سوره توبه آیه ۴۰)
📍ﺍﮔﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﺪﻫﻴﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ; ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻜﻪ ﺑﻴﺮﻭﻧﺶ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺗﻦ ﺑﻮﺩ ، ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ [ ﺛﻮﺭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻜﻪ ] ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﮔﻔﺖ : ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﻣﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ . ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ ﻛﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻃﻤﺄﻧﻴﻨﻪ ﻗﻠﺒﻲ ﺍﺳﺖ ] ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺸﻜﺮﻳﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﻳﺪﻳﺪ ، ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻭ ﺷﻌﺎﺭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﺴﺖ ﺗﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺷﻌﺎﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻭﺍﻟﺎﺗﺮ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .✳✳✳
📍ﺩﺭ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻧﺰﻭﻝ ﺳﻜﻴﻨﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻣﺸﻜﻠﺎﺕ ﺳﺨﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻚ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺹ ﺩﺭ" ﻏﺎﺭ ﺛﻮﺭ" ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺳﺨﺘﻰ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ.
ﻭ ﻋﺠﻴﺒﺘﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻌﻀﻰ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺟﻤﻠﻪ" ﺃَﻳَّﺪَﻩُ ﺑِﺠُﻨُﻮﺩٍ ﻟَﻢْ ﺗَﺮَﻭْﻫﺎ" ﺑﻪ" ﺍﺑﻮ ﺑﻜﺮ" ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ!! ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺑﺤﺚ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﺮ ﻣﺤﻮﺭ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩﻭﺭ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺹ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ یاریش نکنید خدا یاریش خواهد کرد.
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی سیم «اسلسون» را با بی سيم «پی آر سی» از بچهها پرسیدم.🙂
یکی از بسیجیهای نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: « مو وَر گویم؟»
با خنده بهش گفتم: «وَر گو. »😄
گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه.»
کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.😂
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_هفتم
●نویسنده :مجیدخادم
گروه های پایین تپه سنگر گرفتهاند بالا نمی آیند فرهاد گروهی از بچه ها را می فرستد تا پشت تپه را پوشش دهند که دشمن دورشان نزند .دیگر باید نیروهای کمکی می رسید اما خبری نبود. بالای تپه مه غلیظ تر است .سکوت سرد محال و دی لحظه ها را پر میکند.
بچه ها سرشان را از پشت سنگها دزدیدند و نشستن گروه گروه و تکتک.
نیکبخت دولا دولا و آرام ، بین بچهها میگشت و شوخی میکرد و چیزی بین شان تقسیم میکرد و سراغ گروه بعدی میرفت.
توی شیاری کنار پنج تای دیگر نشست از زیر به یک مشت انجیر در آورده به هر کدام یکی داد این حرف می زدند و ریز می خندیدند فرهاد که بالای سرشان را دید گفت: «چه می کنی اس مصیب ؟»
_هیچی !داریم انجیر میخوریم ,جوک میگیم می خندیم.
بلند شده کنار گوش فرهاد یواش گفت: «چرا نرسیدن؟»
_نزدیک ۸ دیگه باید میرسیدن تا حالا.
_بچه ها بعضیاشون ترسیدن گفتم ۴ تا جک بگم سرشون گرم بشه تا نیروها برسن.
فرهاد حرکت کرد سمت گروه های بالاتر تپه و نیکبخت هم برگشت به کمین خودش .صدا خوابیده بود و بچه ها توی مه که با سوز سرد باد رقیق و غلیظ میشد فقط منتظر بودند.
ناگهان یکی از بچه ها که پشت تخته سنگ بزرگی نشسته بود، بلند شد و به حال عجیبی شروع کرد بلند بلند نیکبخت را صدا زدن و از پشت سنگ بیرون آمده بود.
نیکبخت نزدیکش بود و نمیدانست شده نمی شد خودش را نشان دهد نزدیک پاسدار بی قرار شده خورد روی سنگ و کمان کرد و سکوت شکست.
ناخداگاه سرش را دزدید ولی انگار سر جایش خشکش زده بود و پناه نمی گرفت وقت از شیار تپه بلند شد و دوید و کشاندن پشت همان صخره که بود.
_«چیکار داری می کنی؟!»
_زبانش بند آمده بود آب یخ قمقمه که به صورتش خورد بدنش لرزشی کرد و بعد کمی آرام شد و حالت طبیعی پیدا کرد نیکبخت ترکت کرد برگردد سر جایش تا مواظب دشمن روبرو باشد که بالا نیاید.
هم شده بود و جهش کرد به پرتوی شیار که با صدای تک تیر توی فضای مهآلود تپه پیچید و نیکبخت با کمر افتاد روی زمین.
انعکاس صدا ثانیه ادامه داشت نیکبخت خودش را سر آن توی شیار دستش روی شکمش بود و از بین انگشت هایش خون بیرون می زد.
بچه ها پایین را زیر گلوله گرفتند. فرهاد همه را بالای تپه میخواند تا فاصله شان با دشمن بیشتر شود. دو نفر آمدند زیربغل نیکبخت را گرفتند تا ببرندش بالا.
«نه بزار خودم میتونم .این جوری جلب توجه میکنیم تکتک بریم امن تره»
تیراندازی ها شدیدتر شده بود از دو طرف انفجار خمپاره ها و موشک آرپیجی ها هم بود که پیوسته روی تپه میریختند نیکبخت یک دستش را گذاشته بود روی شکمش فشار میداد و بالا میرفت چشم هایش را هم روی هم محکم زور میداد و باز میکرد.درست اطراف را نمی دیده به بالا که نگاه کرد، دید فرهاد با جلیل و کمک تیربارچی اش شریف حسینی دارند میدوند سمت پایین.
بلند داد زد :«فرهاد جلیل نرین پایین صبر کنید تا نیروها برسند.»
فرهاد لحظه مکث کرد و نگاه کرد سمت صدا ،نیکبخت را روی برف ها دید که دارد دولا دولا بالا میرود.
یکی دیگر از این نیروها از وسط مه فریاد زد:« نیکبخت تیر خورده»
فرهاد با لبخند به جلیل گفت :«این حالا تیر خورده داره اینجوری میرهبالا ؟!!تیر نخورده بود چه کار می کرد؟!»
هم خندید و باز هم دویدن سمت پایین.
صدای تیربار جلیل از پایین به گوش میرسید.کنار مصیب ،مه رقیق تر میشد. صدای تیربار که کامل قطع شد مصیب هم از هوش رفت. هرچه پایین تر می رفت هوا شفاف تر می شد . پشت سنگی پناه گرفته بودند .فرهاد داشت با دو انگشت چشمهایی شریف حسینی را میبست .جلیل هم تیر خورده بود اما هنوز زنده بود.
مهمات تیربار تمام شده بود و برای اولینبار جلیل را بی ضرب در نوار تیر روی سینش می شد دید.
فرهاد گاهی تک تیر از پشت سنگ میزد تا نیروهای گروههای جلو نیایند. خشاب کلاش فرهاد هم که خالی شد ،جلیل را کور کرد تا برگردد سمت بالا .توی سینه کش تپه هنوز چند قدمی برنداشته بود که تیری از پشت به پیکر جلیل که روی دوشش بود خورد با دو زانو و زمین افتاد.اما جلیل را نگه داشت کف پای راستش را روی زمین محکم کرد و دوباره بلند شد و باد مه را پراکنده کرده بود و تنها سوز برف مانده بود که توی تن می رفت ،اما جلوی دید را نمی گرفت.
با هر قدم تا بالای پوتینش در برف فرو میرفت سنگین و خسته قدم برمیداشت لحظه توی حرکت برگشت تا سمت پایین تپه را نگاه کند گلوله مستقیم توی سینه اش نشست.
چند نفری از بچه ها از بالای تپه می آیند به سمت پایین برای کمک.
اما زودتر از آنها چهار نفر بالای سرشان می رسند خندان و جدی
_ پاسدارند؟
_ریش و پشمی هم دارند؟
_فکر کنم واسه هر کدامش هزار تومانی بدهند.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆