#رمان_محمد_مهدی 44
🔰با ناراحتی رفتیم خونه و با کمک بابا سفره گذاشتیم و ناهار خوردیم ، سر ناهار می خواستم قضیه سوالی که امروز خانم معلم گفته بود رو با باباهادی مطرح کنم ، اما دیدم وقت مناسبی نیست و بابا خیلی تو فکر بود
معلوم بود خیلی میل به غذا خوردن نداره
گفتم بابا جون ، چرا به دائی منصور زنگ نمی زنین و نمیرین پیشش تا باهاش صحبت کنین و آرومش کنین؟
💠 باباهادی گفت : نمیشه ، آقا منصور اگه به این نتیجه برسه که کاری درسته ، اون کار رو انجام میده ، فرقی نمیکنه من بگم نادرست هست یا فلان آیت الله ، حرف گوش نمیده بابا
خودش رو عقل کل میدونه ، فقط نظر خودش در زمینه دین رو درست می دونه
مثل...
لا اله الا الله ، هیچی نگم بهتره
تو اصلا خودت رو ناراحت نکن ، به درسهات برس
امروز مدرسه چه خبر؟
چی یاد گرفتی؟
تکالیفت رو انجام بده
این مشکل رو من و مادرت حل می کنیم
🔰من که از ظهر تا حالا منتظر بودم قضیه سوال خانم معلم رو به پدرم بگم با همه ذوف گفتم اتفاقا امروز خانم معلم یه سوال داد به ما
گفته برین از خانواده هاتون بپرسین که خدا رو چه کسی خلق کرده؟
💠 باباهادی خیلی تعجب کرد و گفت : چی؟؟
خدا رو چه کسی خلق کرده؟؟؟
این سوال رو چرا باید خانم معلم به شما بچه های کلاس اول بده؟
🔰 من گفتم نگران نباش بابا، خداروشکر خانم معلم با سوادی داریم و از طرح این سوال ، منظور خاصی داشت
💠 بابا با تعحب گفت : منظور ؟ چه منظوری؟
🔰 گفتم دلیل اصلی این تکلیف دادن ، سوال ساسان بود !!!
💠 بابا با تعجب بیشتر از قبل گفت ساسان ؟؟؟
مگه چه سوالی کرد ؟ تو که می گفتی اون همیشه تو کلاس ساکت هست و به زور به درس ها گوش میده
🔰 گفتم آره ، برای منم خیلی تعحب داشت ، نمی دونم دقیقا ، خانم معلم داشت علوم درس می داد ، حرف از خلقت جهان توسط خدا زد، یه مرتبه ساسان این سوال رو پرسید
💠 بابا گفت فهمیدم ، فهمیدم این سوال رو چرا پرسیده
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 45
🔰 بابا هادی گفت به طور کلی بچه های این سن و سال سوالاتی رو تو مدرسه از معلم می پرسن که تو خونه زیاد دربارش صحبت میشه ،برای خود ما هم اتفاق می افتاد ، یه چیز ثابت شده ای هست تقریبا
وقتی ساسان میاد این سوال رو می پرسه ، معلوم میشه تو خونه اونها از این حرفها زیاد زده میشه
حالا یا برنامه های ضد دینی خارجی نگاه می کنن یا پدر و مادرش از این حرفها می زنن یا با اقوام و افرادی در ارتباط هستن که اونها چنین عقیده ای دارن
💠 منم سریع پریدم تو حرف بابا و گفتم هر سه تا !!!
🔰 بابا هادی : تو از کجا می دونی؟
💠 گفتم خودش به من گفت ،
خودش به من گفت که پدرش با افرادی در ارتباط هست که تو شبکه های خارجی ، برنامه تلویزیونی دارن و علیه ایران و اسلام حرف می زنن ، حتی علیه خدا هم حرف می زنن
میگفت پدرش گاهی ساعت ها تو خونه با این و اون درباره این موضوعات صحبت می کنه ،
می گفت خیلی از اقوامشون هم ، چنین عقیده ای دارن و اصلا محرم و نامحرم رو رعایت نمی کنن و حتی ...
🔰 حتی چی پسرم ؟ چی ؟
💠 حتی می گفت غذاهایی و نوشیدنی هایی هم که می خورن ، بعضی هاش حلال نیست
🔰 بابا هادی: خب این آقا ساسان که اطلاع زیادی درباره دین نداره، چه میدونه چی حلال هست و چی حرام؟
💠 گفتم آره اتفاقا ، خودش هم به من گفت که اصلا از قبل نمی دونست چی حلال هست و چی حرام ، ولی مادرش اینها رو بهش یاد داده بود ، می گفت مادرش با اونکه یک مسلمان ساده هست و نماز هم نمی خونه ، ولی این چیزها رو اعتقاد داره
و مثل پدرش بی دین و بی اعتقاد نیست
حتی گاهی غذای نذری هم درست می کنه و پخش می کنه
چون از یه خانواده خیلی مذهبی بوده و این اعتقادات در وجودش هست و تا الان هم لب به غذای حرام و نوشیدنی حرام نزده
🔰 باباهادی: درسته ، احسنت ، همین یه ذره امیدی که به درست شدن ساسان داریم همین هست ، اگه مادرش هم مثل پدرش بود ، معلوم نبود چی میشد ، اما خداروشکر که مادرش این چیزها رو رعایت میکنه
من و مادرت از وقتی به دنیا اومده بودی ، خیلی روی غذاهایی که می خوردیم حساس بودیم
حتی افرادی که می دونستیم درامد اونها مخلوط به حرام هست، یا ازشون غذاهایی مثل غذای نذری نمی گرفتیم یا اگر به رسم ادب می گرفتیم، دور می ریختیم، یا اگر به خاطر دید و بازدید قوم و خویشی می رفتیم خونه اونها ، خیلی کم غذا می خوردیم و بعدش بلافاصله خمس غذایی که می خوردیم رو حساب می کردیم تا خدای نکرده لقمه حرام روی تربیت بچه مون اثر نگذاره
💠 گفتم یعنی چی بابا جون؟ یعنی چی خمس غذا رو حساب می کردین؟
🔰 باباهادی: ان شالله بعدا برات توضیح میدم ، الان زود هست
خب بریم سر سوال اصلی
حالا چی به ذهنت میاد برای جواب سوال خانم معلم که خدا رو چه کسی خلق کرده؟....
🟢 چفیه شو کُردی میبست
تا مرزهای قومیتی رو پاک کنه
حاجقاسم، همهی ایران رو «حرم» میدونست ...
🔸روزی که مهران سقوط کرد؛ رژیم بعث هر چه را که سرِ راهش بود به آتش کشید
و با سرعت به سمت شهر پیشروی کرد
مردمِ کرد زبانِ شهر؛
برای نجات نوامیسشون راهی نداشتند جز اینکه به سمت دره و بیابان فرار کنند
که حاج قاسم با لشکرش(۴۱ ثارالله) به موقع رسید مهران....
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۱۶ مهرماه سالگرد شهادت شهید عزیز 🥀 سردار حاج حسین همدانی🥀 گرامی باد
خاطره ای زیبا و درس آموز از این شهید عزیز👇👇👇
در عملیات بیتالمقدس شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی در حال حرکت به سوی قرارگاه بود که به او اصرار میکنند یک بسیجی مجروح داریم؛ سردار همدانی او را با خود میبرد. در موقع حرکت رادیوی ماشین صدای اذان را پخش میکند.
سردار همدانی از بسیجی می پرسد: «نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» اما او جوابی نمیدهد.
سردار همدانی:«با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی میگوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ(حالتی از ترس) کرده است. این شد که دیگر او را سؤال پیچ نکردم. کمی بعد رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد.»
فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل میکند.
گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز میخواندم.»
نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتانش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون میزد.
این شد که به او گفتم:«نماز میخوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت میکنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباسهایت هم که خونی است.»
جواب داد: «حالا همین نماز را میخوانیم تا ببینیم چه میشود.»
دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم: «لابد نماز عصر را میخواندی.» گفت: «بله.»
گفتم: «خب صبر میکردی میرسیدیم عقب هم زخمت را میشستیم هم لباس عوض میکردی بعد با فراغ نماز میخواندی.»
گفت: «معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.»
گفتم: «باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب میشوی و برمیگردی خط.»
بالاخره او را رساندم به اورژانس
موقع برگشت رفتم احوال آن بسیجی را بپرسم مسئول اورژانس گفت: «خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشمهایش را روی هم گذاشت و شهید شد.»
در حالی که رانندگی میکردم به پهنای صورت گریه میکردم صدایش توی گوشم زنگ میزد که میگفت: «معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست.»
اینجاست که شهید دستغیب(ره) میگفت: «حاضر است ثواب ۸۰ سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.»
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
همیشه سفارش می کرد که این انقلاب با سختی و دادن خون مردم عزیز(شهدا) به دست آمد. شما هم باید رهرو امام و شهدا باشید و نگذارید این انقلاب به دست بیگانگان بیفتد و برای کوری چشم دشمنان در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید. با دوستانش به نرمی صحبت می کرد و آن ها را به وحدت و همدلی تشویق می کرد و به ما سفارش می کرد که در گرفتن دوست خوب دقت داشته باشید و دوستی را انتخاب کنید که شما را به دین و ایمان دعوت کند.»
✍️به روایت خواهر شهید
#شهید_عبدالله_حقشناس
●ولادت : ۱۳۳۱/۱۰/۱۱ ساری
●شهادت : ۱۳۶۲/۷/۱۹ مریوان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
●بابک جوان امروزی بود اما غیرت_دینی داشت. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسینی رساند
از آن دست جوانانهای امروزی که غیرت دینیدارند. میگفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم.
●بله، بابکم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه میخندید، خوشتیپ بود و زیبا
بابک پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید. بابک فرزند نسل سوم و چهارم اینانقلاب بود. دلبستگیهای زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آلالله و مادرش خانم زینب(س) رها کرد.
✍️راوی : مادر شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 46
🔰 گفتم بابا جون من تو کتاب هایی که برام خریدین خوندم که خدا از بس بزرگ هست و قوی هم هست ، کسی نیست که بتونه مثل ایشون باشه ، یعنی توان رقابت با خدا رو نداره
یعنی ... یعنی...
یه چیزی تو ذهنم هست، بلد نیستم توضیحش بدم
🌀 باباهادی : یعنی چی؟ بذار کمکت کنم
فرق بین چیزهایی که خدا خلق کرده با خود خدا چیه؟
🔰 گفتم که خب زیاد فرق دارن ،
⬅️ مثلا اینکه عمر مخلوقات محدود است و بالاخره یه روزی می میرن ، اما خدا همیشه هست ،
⬅️ ما مریض میشیم، اما خدا هیچوقت مریض نمیشه
⬅️ ما اشتباه می کنیم و فراموش کار هستیم، اما خدا هیچوقت چیزی رو فراموش نمی کنه
⬅️ ما نمی تونیم همه کارها رو انجام بدیم و زورش رو نداریم ، اما خدا میتونه هرکاری دوست داره انجام بده
⬅️ خدا میتونه هر چیزی رو خلق کنه و به هرشکلی میتونه ، اما ما توانایی ایجاد خلق کردن چیزی رو نداریم
🌀 بابا هادی: آفرین پسرم ، خوب گفتی
حالا به من بگو اگه بخواهیم چیزی رو خلق کنیم، باید قدرتش رو داشته باشیم ، درسته؟
🔰 گفتم بله ، درسته ، مثلا من میتونم با چهارتا سنگ ، یه خونه کوچیک بسازم ، اما هیچوقت نمیتونم خونه بزرگ و واقعی بسازم ، توانش رو ندارم
🌀 باباهادی گفت پس اگه بخواهیم بگیم خدا رو چه کسی خلق کرده باید بگیم یه نفری باید باشه که از خدا قوی تر هست و توان خلق خدا رو داره ، درسته؟
🔰 گفتم آره ، آره ، درسته باباجون ، همینه ، جواب سوال همین هست
پس کسی وجود نداره که بتونه خدا رو خلق کنه ، اگه وجود داشت که همونی که خدا رو خلق کرده میشد خدا !
ممنونم باباجون ، ممنونم کمکم کردی
🌀 باباهادی : بله پسرم ، خدا بی نیاز از همه چیز هست ، در حالیکه ما برای زندگی نیاز به خدا داریم ، هرچیزی که بی نیاز باشه ، نیاز به کسی نداره که اون رو خلق کنه
اینکه تو سوره توحید میخونی " الله صمد " ، دقیقا یعنی همین، یعنی خدا بی نیاز هست و کسی اون رو خلق نکرده و اصلا به کسی نیازی نداره
حالا پاشو و همین چیزهایی که خودت گفتی و من هم کمکت کردم رو تو دفترت بنویس ، که دانش آموز خوب اونی هست که سریع تکالیف خودش رو انجام بده و نگذاره برای آخر شب
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ڪلام_شهید:
امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان(عج) نزدیک ڪند...
خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، فقط جهت یاد آوری:
۱. نماز ڪه انسان را از فحشا و منکر دور مے کند
۲. روزه که سپر آتش است
۳. یادآوری مرگ
۴. جهاد با نفس
۵. ولایت مداری و گوش به فرمان رهبر بودن
۶. دعا برای سلامتے و فرج آقا
۷. طلب شهادت...
#شهید_رسول_پورمراد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 47
🔰 غروب که شد مامان جون از خونه دائی اومد ، ناراحت بود ، چیزی نمی گفت ، منم فکر کردم شاید بخواد چیزی به بابا بگه که جلوی من نمیگه ، برای همین بلند شدم و رفتم توی اتاق
همین که داشتم می رفتم بابا برگشت گفت پسرم ، قبل اذان آماده باش بریم مسجد
امشب شب اول ماه ذی الحجه هست و نماز معروفی داره که میخوام باهاش آشنا بشی
منم گفتم چشم و رفتم تو اتاقم ، دیگه متوجه نشدم مامان چی به بابا گفت
با خودم گفتم اگه نیاز باشه ، خود بابا به من میگه
💠 موقع اذان که شد بابا اومد و درب اتاق من رو زد و گفت آماده باش که بریم مسجد
من آماده بودم ، چون خیلی ذوق داشتم ببینم این چه نمازی هست که زمانش از امشب شروع میشه
👈 تو راه مسجد بابا رو به من کرد و گفت اگه قضیه بین دائی و زندایی رو بهت نمیگم فقط برای این هست که خدای نکرده غیبت نشه ، ان شالله خودت به وقتش می فهمی ،
منم گفتم مهم نیست باباجون
ان شالله که خیر هست و ختم به خیر بشه
بابا لبخندی به من زد و با سرعت بیشتری رفتیم مسجد
✳️ نماز مغرب که تمام شد ، حاج اقا عسکری که هیچوقت عادت نداشت بین دو نماز حرف بزنه ، بلند شد و رو به نمازگزاران کرد و گفت :
نماز گزاران و مومنین محترم ، برادران و خواهران گرامی توجه کنند که امشب ، شب اول ماه ذی الحجه هست ، ایام حج هست و کم کم اعمال حج تمتع شروع میشه ، از امشب نمازی رو باید بخونیم که در اعمال دهه اول ماه ذی الحجه وارد شده
این 10 شب همان ده شبی هست که خدا به وعده سی روزه خودش با حضرت موسی (ع) اضافه کرد تا تبدیل به 40 شب بشه
این نماز هم باید بین نماز مغرب و عشا خونده بشه، و در هر رکعت بعد از حمد و توحید ، این آیه 142 سوره اعراف خوانده بشه که این لحظه حاج آقا به من اشاره کردند که بلند بشم و رفتم برگه هایی که دستشون بود رو گرفتم و بین نمازگزاران پخش کردم
در برگه ، آیه 142 سوره اعراف نوشته بود
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🤔 - چرا #غزه بزرگترین زندان روباز جهان است؟
_ نفوذ چطور اتفاق افتاد؟!
🔹 از سال ۲۰۰۷ غزه در محاصره دریایی و هوایی صهیونیستهاست. غزه حدود ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دارد که در پنج شهر غزهشمالی، شهر غزه، دیرالبلح، خان یونس و رفح زندگی میکنند.
#عکس_باز_شود
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🟢 سیره شهدا
🔹 طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت، به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به مناطق محروم می رفت.
🔸برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.
🔻سخنرانی با موضوع فلسفه ایثار و شهادت در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث شهادت و وظیفه هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد.
🔹به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیــا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال ونه به عناوین فریبنده دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او برای خدا میخواند.
🔸این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا بود که هیچیک از دوستانش هیچگاه از بااو بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با اولذت میبردند.
🔹جهادی وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک جلسات شهدا، روایتگری و شجاعت های او در جبهه عراق و سوریه.
🔻متواضع بود ودرگیر عناوین نبود.بااینکه جزء نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود.
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
●ولادت : ۱۳۷۳/۴/۵ انار ، کرمان
●شهادت : ۱۳۹۵/۷/۲۲ حماه ، سوریه
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلند شو علمدار....😭😭😭
#بیمارستان_المعمدانی🏴
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🟢 #خاطرات_شهید
🔻اخلاق خوب
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
🔹بدییی اگر در خانواده و دیگران می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
👌بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🟢 #سلام_بر_گلوی_تشنه_حسین
🔸قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید.
اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر انداخت تو آب،
یه نفر از توی صفِ جماعت معترضش شد
که از کله سحر تا حالا ایستادم برایِ
دو تا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟
علی گفت: «اول نوبت گلوی تشنهی
پسر فاطمه، بعد نوبتِ بقیه »...
.
🔹با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که
شاگردی میکنه، خیلی هم دنبال مزد نیست
اما اول یخِ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو
خودش هم با خطِ نه چندان خوبش
روی تانکر نوشته بود:
«سلام به گلوی تشنه حسین عليهالسلام »
✍️ راوی: مادر شهیـد
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 48
💠 در حین پخش برگه های نماز ، دیدم چند نفر از جمله باباهادی برگه نگرفتن، از باباجون سوال کردم چرا نگرفتین؟
گفت من حفظ هستم این آیه رو و نیاز ندارم به برگه
همونجا تو دل خودم گفتم پس منم همین امشب قبل خواب حفظش می کنم 😊
🔰 بعد از دو نماز ،حاج اقا به منبر رفتند و گفتند 30 روز دیگه ماه محرم شروع میشه ، ماه عزاداری امام حسین (ع) و 40 روز دیگه هم روز عاشورا خواهد بود، خوب هست عزیزان از همین امشب نیت کنند و در تهذیب نفس و خودسازی خودشون تلاش بکنند تا ماه محرم رو بهتر درک کنن و بهره ببرن و به خدا نزدیک تر بشن ( راستش هیچی از این حرفهای حاج اقا نفهمیدم !)
✳️ بعد مسجد که داشتیم می اومدیم خونه ، از باباهادی سوال کردم امشب حاج اقا یه چیزهایی درباره تهذیب نفس و ... گفت، یعنی چی بابا؟ من اصلا نفهمیدم
👈 باباگفت ببین پسرم، وقتی شما میخوای بری مهمانی یه آدم عزیز و دوست داشتنی، هیچوقت حاضر نیستی با لباس کثیف یا شلخته و اتو نکرده بری
هیچوقت حاضر نیستی با بدن حمام نرفته و کثیف بری مهمانی
کار خوب و بهتر این هست که بری حمام و قشنگ خودت رو تمیز کنی و بهترین و زیباترین لباس ها رو بپوشی و خودت رو معطر کنی و بری مهمانی که قطعا هم شخصیت خودت رو حفظ کردی و هم میزان احترام خودت رو به اون میزبان و صاحب خانه محترم نشون دادی
🔰 حالا ما می خواهیم وارد ماه عزیز محرم بشیم، ماهی که صاحب خانه اون امام حسین (ع) است، ماهی که در اون همه اهل بیت (ع) عزادار امام حسین (ع) هستند و می تونیم بگیم همه این عزیزان صاحب عزا و صاحب مجلس هستند.
پس بهتره وقتی که می خواهیم وارد چنین مهمانی ای بشیم ،خوش بو و خوش لباس وارد بشیم
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ڪلام_شهید
بر ما فرزنـدان سید علی خامنهای
تکلیف است که جان ناقابل خود را
فـدای اسلام عزیز ڪنیـم تا بلڪہ
با جان خود بتوانیم برای اسلام عزیز
ذره ای خدمـت ڪنیم.
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_سیدسجاد_روشنایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💠شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
●در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
●در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، #یا_حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
●چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم…
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یاحسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
📎شادی روحش صلوات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 49
✳️ گفتم باباجون این که شما میگین، هنوز 30 روز مونده به ماه محرم ، خوب ما یه روز قبل محرم میریم خودمون رو تمیز می کنیم و لباس سیاهامون رو اتو می کشیم و تمیز و خوش بو وارد مسجد یا هیات های عزاداری میشیم ، چرا از الان حاج اقا توصیه به این کار کردن؟
🔰 دیدم بابا هادی داره میخنده !
بابا با همون حالت لبخند گفتند عزیز من ، منظور حاج اقا این نبود که فقط ظاهرت رو زیبا کنی، بلکه باید دل خودت رو هم پاک کنی ، یعنی هم دل باید پاک باشه ، هم ظاهر
با تعجب پرسیدم من درون خودم رو چطور پاک کنم؟
بابا گفت ببین پسرم، درون ما ، قلب ما ، به خاطر گناهانی که می کنیم آلوده میشه ، هرچقدر این آلودگی بیشتر باشه، از خدا و اهل بیت (ع) بیشتر دور میشیم ، تو نمازها حواسمون جمع نیست، موقع انجام عبادت ، حال خوش و معنوی نداریم ، تو مجلس عزای اهل بیت (ع) اصلا نمی تونیم گریه کنیم و...
به نظرت راهش چیه که این آلودگی رو برطرف کنیم؟
⬅️ با صدای بلند گفتم " توبه " " توبه " ، من تو سخنرانی ها شندیم که میگن وقتی میخوای از دست گناهان راحت بشی باید توبه کنی و از خدا معذرت خواهی کنی و دیگه سمت اون گناه نری
🔰 باباهادی : آفرین پسرم ، آفرین ، راهش توبه هست
این تهذیب نفس و خودسازی که حاج اقا امشب گفت دقیقا یعنی همین، یعنی شما نمازگزاران از امشب با خدا قرار بذارین که تا شروع ماه محرم ، سعی کنین گناه نکنین و اگه کردین سریع توبه کنین ، سعی کنین با انجام واجبات در درجه اول و بعدش اگر فرصت داشتین با انجام مستحبات، خودتون رو بیشتر به خدا نزدیک کنین
اینطوری می تونین درون خودتون رو هم پاک کنین و دل خودتون رو آماده کنین برای ماه محرم
اگه دل آماده بشه، از ماه محرم بهتر میتونین استفاده کنین و اشک بریزین و عزاداری کنین و به خدا نزدیک تر بشین
البته باید حواسمون هم باشه که گریه کردن برای اهل بیت (ع) وقتی ارزش داره و ما رو به خدا نزدیک می کنه که عمل و رفتار ما هم خدایی بشه و کارهای خوب بکنیم و از کارهای بد گذشته دور بشیم