🌻 کلام شهدا 🌻
از شما می خواهم که از یاد خدا غافل نباشید و نگذارید ابر قدرتها و دشمنان دین ،به وسیله غرور جوانیتان !شما را به فحشا بکشند.
#شهيد_مجيد_بشكوه
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
🌸 سیره شهدا 🌸
#شهادت_اصغروصالی
بعد از شهادت اصغر ، ابراهیم را دیدم که با صدای بلند گریه می کرد. می گفت : هیچکس نمی داند که چه فرمانده ای را از دست داده ایم انقلاب ما به امثال اصغر خیلی احتیاج داشت.
اصغر در حالی که هنوز چهلم بردار شهیدش نشده بود توفیق شهادت را در ظهر عاشورا به دست آورد.
ابراهیم برای تشییع به تهران آمد و اتومبیل پیکان اصغر را که در گیلان غرب به جا مانده بود به تهران آورد. در حالی که به خاطر اصابت ترکش تقریباً هیچ جای سالم در بدنه ماشین نبود!
پس از تشییع پیکر شهید وصالی سریع به منطقه بازگشتیم. ابراهیم می گفت: اصغر چندشب قبل از شهادت برادرش را در خواب دید.
برادرش گفته بود: اصغر تو روز عاشورا در گیلان غرب شهید خواهی شد. روز بعد بچه های گروه برای اصغر مجلس ختم و عزاداری برپا کردند. بعد بچه ها به هم قول دادند که تا آخرین قطره خون در جبهه بمانند و انتقام خون اصغر را بگیرند.
جواد افراسیابی و چند نفر از بچه ها گفتند مثل آدم های عزادار محاسن خودمان را کوتاه نمی کنیم تا صدام را به سزای اعمالشان برسانیم
کــــــتاب ســــلام بــــر ابـــــراهـــــیم
ص 99
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
😊 لبخند شهدایی 😊
آی شربته...
از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی له له میزدیم. دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینه گذاشته شده بود و یکی از بچهها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ میزد و میگفت: آی شربته! آی شربته!...
بچهها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد میگوید: آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!!
معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش میریخت. یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد...
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد احمد بشاره صيفی
تاریخ و محل شهادت
16/6/59 مهران
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهيد احمد بشاره صيفي در مهرماه سال ۱۳۱۸ هجري شمسي در روستاي رستمآباد از توابع شهرستان مهران (استان ايلام) چشم به جهان هستي گشود. احمد، تحصيلاتش را تا کلاس ششم ابتدايي (نظام قديم) ادامه داد و بهواسطه فراهم نبودن شرايط مناسب براي ادامه تحصيل و نبود امکانات کافي، به شغل کشاورزي روي آورد. احمد با تحمل سختيها، راه را براي رشد فرزندانش هموار ساخت. احمد بشاره صيفي سرانجام در سحرگاه روز شانزدهم شهريورماه سال ۱۳۵۹ هجري شمسي بر اثر اصابت ترکش ناشي از گلولههاي توپ دشمن بعثي هنگام اشغال شهر مهران در سن چهل و يک سالگي به مقام عظماي شهادت نائل گرديد .
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌹 کلام شهدا 🌹
اگر شهادت ميتواند نظام توحيديمان را حفظ كند، اگر شهادت ميتواند دشمن را ذليل كند و تفكر و بينش اسلاميمان را به دنيا اعلام كند ما آماده اين شهادتيم.
#شهيد_مصطفي_رداني_پور
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
🌸سیره شهدا 🌸
سرما و اورکت حاج همت
🌷سال62 ما از پادگان #دوکوهه بہ #قلاجه منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم.
🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. #حاج_همت از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند:
🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
😊 لبخند شهدایی 😊
🚙 مرخصی 🚙
خدا نکند کسی ولو از سر ناچاری و اضطرار دو مرتبه پشت سر هم مرخصی میرفت. مگر بچهها ولش می کردند. وقتی پایش می رسد به گردان هر کسی چیزی بارش می کرد.
مثلا از او سوال میکردند: «فلانی پیدات نیست کجایی؟»
دیگری به طعنه جواب می داد: «تو خط تهران - اندیمشک کار می کنه» و گاهی هم می گفتند: «مرخصی آمدی جبهه؟» 😂😂😂
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد محبوبه دانش آشتياني
تاریخ و محل شهادت
17/6/57 تهران/ميدان شهدا
گروه
شهید انقلاب
زندگینامه
شهر تهران در يكي از روزهاي سال ۱۳۴۰ش شاهد تولد نوزادي محبوب و دوستداشتني در خانواده دانش بود كه نامش را «محبوبه» نهادند: شهيد محبوبه دانشآشتياني. محبوبه در آغوش مادري مؤمن و متعهد و در سايه وجود پربركت پدري فرهيخته، دوران كودكي را گذراند. او با شور و شوق در سن ۷ سالگي به مدرسهاي رفت كه معلمانش همه الگو و اسوههاي تقوا و علم و معرفت بودند. او همگام با قيل و قال مدرسه، از رشد سياسي اعتقادي و مطالعاتي قوي برخوردار شد و ذهن خلاق و جستوجوگرش بهخوبي پرورش يافت. هنگامي كه نهضت اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) شوري خاص به مردم داد، محبوبه شور و شعور را در ضمير آگاه خويش درآميخت. عشق به امام (ره) و انقلاب و نفرت عليه رژيم منحوس طاغوت، سراسر وجودش را فرا گرفت و او را در صف اول حركتهاي دانشآموزي و اسلامي قرار داد. سال دوم دبيرستان آخرين سال تحصيلي بود كه نام محبوبه، دانشآموز سنگر علم و مبارزه را براي هميشه ثبت كرد. با حضور در جمع مردم تظاهركننده در ميدان ژاله (شهدا) هفدهم شهريورماه سال ۱۳۵۷ هجري شمسي در جمعهاي خونين، گل وجود محبوبه چون شقايقي سرخ پرپر شد و ژاله خونش، ميدان ژاله را رنگين ساخت. پيكر پاكش در بهشت زهرا (س) مأوا گرفت. چند سال بعد نيز نامزد و پدر بزرگوارش نيز در حادثه هفتم تيرماه سال ۱۳۶۰ش به شهادت رسيدند و با خون خود انقلاب اسلامي را بيمه كردند
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌹 کلام شهدا 🌹
اگر شهادت ميتواند نظام توحيديمان را حفظ كند، اگر شهادت ميتواند دشمن را ذليل كند و تفكر و بينش اسلاميمان را به دنيا اعلام كند ما آماده اين شهادتيم.
#شهيد_مصطفي_رداني_پور
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
ﺟﺎﯼ " ﺷﻬید ﻫﻤﺖ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ .. ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ...؟
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ..
ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
" ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ "...
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ...
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺻﻐﺮﯼ ﺧﻮﺍﻩ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ،
ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ...
ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ ..
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ:
ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ .....
ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟
ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ ..
ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ...
ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ... ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ...
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ...
ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ...
ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ ..
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ...
ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..
ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ .
و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم.
💝جای "شهید حاج حمید تقوی" خالی که با توجه به درجه و مقامش در سپاه پاسدارن ، با کمال تواضع در نوشته های خود مینویسد:
(هیچ اگر هیچ است من سایه ی هیچم)
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
😊 لبخند شهدایی 😊
🐯🐯 گربه
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟»
گفت: «جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.»
گفتم: «از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟»
گفت: «آخه همینجور که راه میرفت جار میزد: المیو المیو»
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد بهمن حسيني
تاریخ و محل شهادت
17/6/62 سر پل ذهاب
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
خانوادهاي مذهبي منتظر آمدن مائده الهي بودند و خداوند اين انتظار را در تاريخ ۲ فروردينماه ۱۳۴۰ش بهسر آورد، شهيد بهمن حسيني اين مائده الهي بود که والدين را طراوتي نو بخشيد. بهمن در جمع پرنشاط خانواده به رشد و بالندگي جسمي رسيد و در سن ۷ سالگي پا در عرصه علم و دانش نهاد و مدارج علمي را طي نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به استخدام ارتش جمهوري اسلامي ايران درآمد. با شروع جنگ تحميلي، عاشقانه به ديار خون و شهادت شتافت تا از خاک کشورش دفاع نمايد. حسيني پس از سالها مجاهدت در راه حق، سرانجام در تاريخ هفدهم شهريورماه سال ۱۳۶۲ هجري شمسي در سن ۲۲ سالگي خاک سرپل ذهاب را محل عروج خود قرار داد و به ملکوت اعلي پيوست. پيکر پاک شهيد بهمن حسيني پس از تشييع بر روي دستان گرم مردم در گلزار شهداي امامزاده عقيل (ع) اسلامشهر به خاک سپرده شد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌻 سیره شهدا 🌻
° رزمنده ای ڪه نماز نمیخوند
💠 توی گردان شایعه شده بود ڪه نماز نمیخونه. مرتضی رو ڪرد به من و گفت: «پسره انگار نه انگار ڪه خدایی هست، پیغمبری هست، قیامتی، نماز نمیخونه...»
باور نڪردم و گفتم: «تهمت نزن مرتضی. از ڪجا معلوم ڪه نمیخونه، شاید شما ندیدیش. شایدم پنهونی میخونه ڪه ریا نشه.»
🔸وقتی دو نفری توی سنگر ڪمین، بیستوچهار ساعت مأمور شدیم، با چشم خودم دیدم ڪه نماز نمیخواند. توی سنگر ڪمین، در ڪمینش بودم تا سر حرف را باز ڪنم. هر چه تقلا ڪردم تا بتوانم حرفم رو شروع ڪنم، نشد. هوا تاریڪ شده بود و تقریباً هجده ساعت بدون حرف خاصی با هم بودیم. ڪمڪم داشتم ناامید میشدم ڪه بالاخره دلم را به دریا زدم. و گفتم: «تو ڪه واسه خاطر خدا میجنگی، حیف نیس نماز نمیخونی؟!» اشڪ توی چشمهای قشنگش جمع شد، ولی با لبخند گفت: «میتونی نماز خوندن رو یادم بدی؟»
- یعنی بلد نیستی نماز بخونی؟
- نه تا حالا نخوندم...
🔹طوری این حرف را رُڪ و صریح زد ڪه خجالت ڪشیدم ازش بپرسم برای چی؟ همان وقت داخل سنگر ڪمین، زیر آتش خمپاره دشمن، تا جایی ڪه خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم. توی تاریڪ روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر بعدی با قایق پارویی آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شڪافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم ڪه خمپارهای توی آب خورد و پارو از دستش افتاد.
🔺ترڪش به قفسه سینه و زیر گردنش خورده بود، سرش را توی بغلم گرفتم. با هر نفسی ڪه میڪشید خون گرم از ڪنار زخم سینهاش بیرون میزد. گردنش را روی دستم نگه داشته بودم، ولی دیدم فایدهای نداشت. با هر نفس ناقصی ڪه میڪشید، هقهقی میڪرد و خون از زخم گردنش بیرون میجهید. تنش مثل یڪ ماهی تڪان میخورد. ڪاری از دستم ساخته نبود و فقط داشتم اسم خانم حضرت زهرا (س) را صدا میزدم.
🌷چشمهای زاغش را نگاه میڪردم ڪه حالا حلقهای خون تویشان جا گرفته بود. خِرخِر میڪرد و راه نفسش بسته شده بود. قلبم پارهپاره شده بود. لبخند ڪمرنگی روی لبانش مانده بود. در مقابل نگاه مطمئن، مصمم و زیبایش، هیچ دفاعی نداشتم. ڪم آورده بودم تحمل نداشتم. آرام ڪف قایق خواباندمش و پارو را به دست گرفتم ڪه دیدم به سختی انگشتش را حرڪت داد و روی سینهاش صلیبی ڪشید و چشمش به آسمان خیره ماند.
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
🤔🤔🤔 نماز تن هایی
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچههای ناآشنا را دست به سر میکرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمیآیی برویم نماز؟»
پاسخ میدهد: «نه، همینجا میخوانم»
آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«انالصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سهتایی.
و او که فکر نمیکرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تنها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.سوال و جواب
خبرنگار آمده بود و یقه یکی از نیروها را چسبیده بود که مصاحبه کند. از او پرسید: «برای چه به جبهه آمدی؟»
در حالی که معلوم بود قصد دارد خبرنگار را سر کار بگذارد، گفت: «از سر بدبختی کْرَم (فرزندم)... چه میدانستم چه خبر است.» 😂😂😂
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
شهيد حسين كبيري
تاریخ و محل شهادت
19/6/64 اشنويه
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهيد حسين كبيري، سال ۱۳۴۸ش در منطقه رهنان شهر اصفهان چشم به جهان هستي گشود. کودکي را در جمع مردم صميمي زادگاهش سپري کرد و تحصيلات خود را تا پايان سال پنجم دبستان با موفقيت به پايان رساند. سپس ضمن تحصيل در مدرسه شبانه به کار مشغول گرديد. حسين براي مدتي در يک صافکاري مشغول بهکار شد با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي، به عضويت بسيج خمينيشهر درآمد تا به اين وسيله، راهي ديار نور گردد؛ اما مسئولين با اعزام او مخالف بودند. بعد از مدتي، رضايتنامهاي نوشت و از پدر خواست تا با امضاء آن او را به سپاه عشق روحالله (ره) بفرستد. ولي چون پدر سواد خواندن نداشت، متن آن را خودش خواند و پدرش درحاليکه اشک ميريخت، برگه رضايتنامه حسين را امضاء کرد و حسين راهي ميادين نبرد حق عليه باطل شد. او ۶ يا ۷ ماه در عرصههاي نبرد جنگيد و سرانجام در عمليات قادر در تاريخ نوزدهم شهريورماه سال ۱۳۶۴ هجري شمسي در منطقه اشنويه در سن شانزده سالگي مجروح شد و هيچگاه به عقبه بازنگشت درحاليکه اکثر دوستان او به اسارت بعثيان درآمدند. پيکر پاک شهيد حسين كبيري را سيزده سال بعد در سال ۱۳۷۷ش در گلزار شهداي رهنان به خاک سپردند.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌸 کلام شهدا 🌸
اي مردم مسلمان اين خون پاك شهيدان است كه پيچ و خم قلاب را صاف و هموار مي كند كه شايد با ريخته شدن اين خونهاي پاك كساني كه در ناداني هستند بهراه الله نماينده شوند و از شما مردم مسلمان و دوستان و آشنايان تقاضا مي كنم كه با انقلاب به حالت سستي برخورد نكنيد انقلاب هدف بزرگي را دنبال كرده است
#شهيد_جواد_جليلي
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌻 سیره شهدا 🌻
از مهم ترين خصوصيات علي محبت زياد و درك بالايش بود.وقتي بچه دومم را باردار بودم (برادر شهيد كه 3 سال از او كوچك تر است)، باز به او محبت خاصي داشتم. وقتي كه اين بچه به دنيا آمد، علي ديگر روي زانويم نمينشست. وقتي به او ميگفتم: چرا از روي زانويم بلند مي شوي؟ با همان لحن كودكانه اش به من مي فهماند كه نوزاد خيلي كوچك است و بايد به او توجه بيشتري بكنم.با آن سن كم،شعور بالايي داشت و مثل آدم بزرگ ها رفتار ميكرد و رفتارهاي بزرگ منشانه از او سر ميزد. به قدري مهربان و دوست داشتني و مظلوم بود كه دايم نگرانش ميشدم و دلم برايش تنگ ميشد. برخي اوقات كه به مدرسه ميرفت، دنبالش ميرفتم و از دور نگاهش ميكردم تا دلم آرام بگيرد.هميشه در مدرسه يا كوچه،در يك گوشهاي ساكت و آرام مي ايستاد و هيچ حرفي نميزد، ولي در اطراف او بچههايمدرسه از شيطنت سر از پا نميشناختند.
#شهید_صیاد_شیرازی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد سيد اسد الله مدني
تاریخ و محل شهادت
20/6/60 تبريز
گروه
شهید ترور
زندگینامه
آيتاللَّه سيداسداللَّه مدني در سال 1292 ش (1323ق) در روستايي در آذرشهر آذربايجان شرقي چشم به جهان گشود و در سنين جواني براي تحصيل علوم ديني به قم عزيمت نمود. وي پس از گذراندن دروس مقدماتي و سطح، در حدود چهار سال به تحصيل دروس فقه و اصول در محضر حضرت امام خميني(ره) مشغول شد. سپس راهي نجف اشرف گرديد و در جلسات درس حضرات آيات: سيدابوالحسن اصفهاني، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محسن حكيم و سيد ابوالقاسم خويي شركت نمود. آيتاللَّه مدني، سالها پيش از ورود به عرصه مبارزات سياسي، در مقابل افكار ضدديني كسروي مقابله كرده بود و با شهيد نواب صفوي همكاري داشت. با آغاز قيام مردمي ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) و تبعيد آن حضرت به نجف اشرف، آيتاللَّه مدني در كنار استاد و رهبر خود قرار گرفت و در ايام سفر به ايران، ضمن نام بردن از حضرت امام، رسالت و وظايف مردم مسلمان را در برابر رژيم پهلوي بيان ميكرد. آيت اللَّه مدني در سال 1350 به فرمان امام جهت تدريس علوم ديني به خرم آباد رفت و در آنجا حوزه علميه تأسيس نمود. چندي بعد بر اثر فعاليتهايي كه عليه رژيم ستمشاهي داشت به مدت بيش از سه سال به شهرهاي مختلف تبعيد شد و با اوجگيري انقلاب اسلامي، از تبعيد به قم بازگشت. اين روحاني مبارز، پس از پيروزي انقلاب به دعوت مردم همدان، راهي اين شهر گرديد و از طرف مردم اين استان به مجلس خبرگان قانون اساسي راه يافت. آيت اللَّه مدني پس از شهادت آيتاللَّه قاضي طباطبايي، نخستين امام جمعه تبريز، از سوي امام خميني(ره) به عنوان نماينده ولي فقيه و امام جمعه تبريز انتخاب شد و در اين سنگر به پاسداري و حراست از آرمانهاي انقلاب اسلامي همت گماشت. اين مجاهد نستوه سرانجام در بيستم شهريور 1360 ش برابر دوازدهم ذيقعده 1401 ق در 68 سالگي در همين سنگر پس از اقامه نماز در محراب نماز جمعه تبريز توسط منافقين به شهادت رسيد. و پس از تشييعي با شكوه در تبريز و قم، در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌻 کلام شهدا 🌻
براى شهادت و يا رفتن تلاش نكنيد براى رضاى او كار كنيد و بگوييد خداوندا نه براى بهشت كه و نه براى شهادت اگر تو ما هم در جهنمت بى اندازيد و فقط از ما راضى باشى براى ما كافى است .
#شهيد_علي_چيت_سازيان
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌸 سیره شهدا 🌸
يكى مى خواست بياد تهران. نمى دانم وزير دفاع آمريكا بود يا نماينده سازمان ملل؟ خبر آوردند كه شاه گفته «هيچ اتفاقى نبايد بيفته».
همين حرف براى محمد كافى بود. گفت «بايد بيفته!»
رفيقى داشت توى اصفهان. اسمش سلمان بود. توى اين جوركارها با هم ديگر بودند. خودش هم كه تهران بود. درست همان وقتى كه قرار بود هيچ اتفاقى نيفتد، يك هلى كوپتر توى اصفهان افتاد پايين، دو تا اتوبوس سفارت آمريكا توى تهران رفت رو هوا.
#شهید_بروجردی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد مجيد حداديان
تاریخ و محل شهادت
20/6/57 تهران
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
مجيد در سال 1336 در تهران ديده به جهان گشود. کودکي را در سايه پدر و مادر مهربانش سپري کرد و از تربيت صحيح اسلامي بهره مند گشت. سپس به تحصيل پرداخت و تا سال سوم دبيرستان درس خواند. مجيد سپس مشغول به کار شد و در زمينه مکانيکي به کسب تجربه پرداخت. او حاکميت طاغوت را مانع اجراي احکام دين مي دانست لذا به جمع انقلابيون پيوست. مجيد به ورزش علاقه فراواني داشت و در کشتي صاحب سبک بود. در راه اندازي تظاهرات از ديگران پيشي مي گرفت و عاشق شهادت بود. در روز بيستم شهريور ماه سال 1357 همراه عده اي از مردم تهران به سوي سرچشمه حرکت کرد تا جمع به مخالفان رژيم بپيوندد که هدف تير جيره خواران طاغوت قرار گرفت ودر بيست و يک سالگي به شهادت رسيد. مزار شهيد مجيد حداديان در بهشت زهرا (س) قرار دارد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌻 کلام شهدا 🌻
در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم ، چه غصههایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه ، نمیشود . کاش نمیدویدم ، نه غصه میخوردم ، فقط او را میخواندم
#شهيد_امير_لطفی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌼 سیره شهدا 🌼
اخلاق و رفتار سیف الله خیلی محمدی بود. همیشه متبسم بود و در سخت ترین لحظات هم خندرو و بشاش بود. هرگز او را گرفته و ناراحت نمی دیدی. در اوج لحظات سخت هم لبخند به لب داشت. خنده ها و لبخند هایش معروف بود. محال بود او را عبوس و گرفته ببینی. بسیار کریم و بخشنده هم بود. مخلص و بی ادعا. همه کارهایش، همه افعال و اقوالش برای رضای خدا بود... خیلی کم عصبانی می شد و همان عصبانیتهای بسیار کم او عینا مصداق «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» بود. هر چقدر که با خانواده اش و با پاسدارها و بسیجی ها مهربان و متواضع و خوش برخورد بود، با دشمنان انقلاب و امام، خشن و شدید و سخت گیر بود.
#شهید_سیف_الله_مقدسی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❤️ رفتار نبوی ❤️
🔻ماجرای زیبای مواجه شدن رهبر انقلاب هنگام کوهنوردی با دختری که سگی در آغوش داشت...
🔸«سید مظاهر حسینی»، مدیرکل تشریفات دفتر مقام معظم می گوید:
در برنامه کوهنوردی، ایشان به دختری برخورد که سگی در بغل داشت. شاید اگر هرکدام از ما بودیم به او تذکر میدادیم که این سگ نجس است؛ یا ممکن است باعث بیماری شود. اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسید:
✍اسم سگت چیست؟ چقدر دوستش داری؟ سپس گفتند: خب احکام نگهداری از سگ را هم میدانی؟ چند نمونه را برایش گفتند و سپس منبعی را معرفی کردند تا به آن رجوع کند و بخواند. دختر جوان که از این نحوه برخورد اشک بر دیدگانش جاری شده بود، گفت: من چطور بگویم شما را دیدهام. رهبری چفیه خود را به او هدیه دادند.
این دختر 2 روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت: به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم.
✍آن منبعی راکه معرفی کردند را خواندم واحکام نگهداری سگ را یادگرفتم وفهمیدم که سگ طبق حکم خدا نجس است که نباید آنرا داخل خانه یا اتوموبیلم بیاورم واگر بدنش خیس باشد دراثرتماس ایجادنجاست میکند که نباید آنرا لمس کنم واگر ظرفی را با زبان لیس بزند فقط با آب کشیدن پاک نمیشود ٬ باید برای طهارت آن وبرای از بین بردن میکربهای بزاق دهانش ٬ قبل از آب کشیدن هفت بار با خاک ضدعفونی کنم...
🌷این است برخورد با منکر که بازگو کننده معروف باشد اگر میگوییم جانم فدای رهبر باید بتوانیم مثل ایشان باشیم..
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد ناصر ضيغمي
تاریخ و محل شهادت
20/6/65 جزيره مجنون
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
در سال 1341 درشهر «کبودرآهنگ» از توابع استان همدان چشم به جهان گشود، پدر و مادر ناصر شادي حضورش را جشن گرفتند و با عشق و علاقه او را در دامان خويش پروراندند.از همان آغاز در دوران کودکي حلاوت ايمان بر کام جانش ريخته شد. ناصر در دوران نوجواني در کنار درس و تحصيل به پدر و مادرش کمک ميکرد همزمان با اوجگيري مبارزات مردم عليه رژيم شخصيت الهي و حماسي او باعث شد که حتي لحظهاي در دفاع از اسلام از پاي ننشيند. ناصر پس از اخذ ديپلم به مرکز تربيت معلم رفت و در آنجا مشغول تحصيل شد. پس از پيروزي انقلاب به شغل معلمي در مناطق دورافتاده پرداخت، همزمان با آغاز جنگ تحميلي سنگر تدريس را رها نمود و لباس جهاد بر تن کرد و به صف رزمندگان اسلام پيوست، مدتي بعد، سمت مسئوليت تبليغات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت.ناصر ضيغمي سردار سپاه اسلام پس از سالها مبارزه در تاريخ 20/6/1365در جزيره مجنون به شهادت رسيد و در کنار ديگر عاشقان درگاه حق تعالي در ضيافت کروبيان شرکت کرد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌻 کلام شهدا 🌻
در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم ، چه غصههایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه ، نمیشود . کاش نمیدویدم ، نه غصه میخوردم ، فقط او را میخواندم
#شهيد_امير_لطفی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌼 سیره شهدا 🌼
اخلاق و رفتار سیف الله خیلی محمدی بود. همیشه متبسم بود و در سخت ترین لحظات هم خندرو و بشاش بود. هرگز او را گرفته و ناراحت نمی دیدی. در اوج لحظات سخت هم لبخند به لب داشت. خنده ها و لبخند هایش معروف بود. محال بود او را عبوس و گرفته ببینی. بسیار کریم و بخشنده هم بود. مخلص و بی ادعا. همه کارهایش، همه افعال و اقوالش برای رضای خدا بود... خیلی کم عصبانی می شد و همان عصبانیتهای بسیار کم او عینا مصداق «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» بود. هر چقدر که با خانواده اش و با پاسدارها و بسیجی ها مهربان و متواضع و خوش برخورد بود، با دشمنان انقلاب و امام، خشن و شدید و سخت گیر بود.
#شهید_سیف_الله_مقدسی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد ناصر ضيغمي
تاریخ و محل شهادت
20/6/65 جزيره مجنون
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
در سال 1341 درشهر «کبودرآهنگ» از توابع استان همدان چشم به جهان گشود، پدر و مادر ناصر شادي حضورش را جشن گرفتند و با عشق و علاقه او را در دامان خويش پروراندند.از همان آغاز در دوران کودکي حلاوت ايمان بر کام جانش ريخته شد. ناصر در دوران نوجواني در کنار درس و تحصيل به پدر و مادرش کمک ميکرد همزمان با اوجگيري مبارزات مردم عليه رژيم شخصيت الهي و حماسي او باعث شد که حتي لحظهاي در دفاع از اسلام از پاي ننشيند. ناصر پس از اخذ ديپلم به مرکز تربيت معلم رفت و در آنجا مشغول تحصيل شد. پس از پيروزي انقلاب به شغل معلمي در مناطق دورافتاده پرداخت، همزمان با آغاز جنگ تحميلي سنگر تدريس را رها نمود و لباس جهاد بر تن کرد و به صف رزمندگان اسلام پيوست، مدتي بعد، سمت مسئوليت تبليغات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت.ناصر ضيغمي سردار سپاه اسلام پس از سالها مبارزه در تاريخ 20/6/1365در جزيره مجنون به شهادت رسيد و در کنار ديگر عاشقان درگاه حق تعالي در ضيافت کروبيان شرکت کرد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕