eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
683 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ●شعری که حاج قاسم با بغض و تمنا در ماه رمضان دو سال پیش در بیت الزهرا(س) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 گاهی اگر آهسته بری زودتر می رسی! 💎تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می‌خواست با آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟» پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.» تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد. شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
4_259164850695963414.mp3
17.47M
🔊 برا خدا ناز کن! 🎙 حاج حسین یکتا 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⭕️ تو پستاے قبلے گفتیم ڪه دڪتر و دڪتر درباره آثار بدپوششے روے آقایون چیا گفتن!!🤔 تو این پست یه داستان واقعے براتون میگم تا عمق فاجعه بیشتر درڪ بشه🔻 "جوونے ڪه متهم به قتل دخترے بود، بعد از دستگیرے و محاڪمه، علت جنایتش رو اینگونه توصیف ڪرد؛ من جوونے مجرد بودم ڪه مثل خیلی هاے دیگه به هزار زحمت دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه، در اونجا چشمم به دختراے زیادے مے افتاد ڪه با لباسهاے چسب و بدن نما و چهره‌هاے آرایش ڪرده،💅 تو حیاط دانشگاه قدم مےزدند و توے ڪلاسهاے دانشگاه شرکت مےڪردند و رعایت هیچ چیز رو نمےڪردند. من ڪه هم جوون و هم مجرد بودم با دیدن این دخترها به شدت تحریڪ مےشدم و بهم فشار مےاومد. به همین دلیل یواش یواش با اون دخترا طرح دوستے ریختم و یڪی از اونها رو فریب دادم و به اسم اینڪه مےخوام باهاش ازدواج ڪنم با اون دوست شدم و در طول زمان دوستیم با اون آزار و اذیتش ڪردم و خودم رو به مقاصد شهوانیم رسوندم.😱 بعد از مدتها اون یه روز بهم گفت ڪه باید باهاش ازدواج ڪنم، من هم ڪه نمےخواستم باهاش ازدواج ڪنم آنقدر امروز و فردا ڪردم تا اینڪه یه روز ڪارمون به دعوا ڪشید، با اون گلاویز شدم، وقتے به خودم اومدم متوجه شدم ڪه اون رو خفه ڪردم و مُرده."١ 📘١_گلپوش، ص١٧_١٨ 🌷  @beyadshohada2 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت نود و چهارم: عیدی بعثی ها در عید فطر بچه ها ماه رمضان نسبتا آرومی رو پشت سر گذاشتند. دل بعثیا لک زده بود برای یه تنبیه دستجمعی و برگردوندن اوضاع به قبل از رمضان. اینقد برای اینکار عجله داشتند که حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری بشه و همون اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص و یا حتی بهانه گیری، آسایشگاه به آسایشگاه می گشتند و اذیت می کردند. از بخت خوب ما یه گروهبان دوم بنام عوض که دانشجو بود و معمولاً یه کتاب دستش بود و کسی رو نمیزد به ما خورد. او سنی و آدمی مذهبی بود و خودش روزه می گرفت. با یه کابل وارد شده و همه داخل آسایشگاه ۷ به خط شدیم و دستور بشین برپا داد و با کابل در و دیوا رو میزد و داد و بیداد می کرد و مرتب می گفت ادامه بدید. ظاهرا دستور تنبیه عمومی از طرف فرمانده اردوگاه صادر شده بود و حتماً باید این کار انجام می شد. اونقد بشین برپا رفتیم که تمام عضلات پاهامون گرفت و در عوض مدام می خندید ولی حتی یه کابل به کسی نزد. اینم عیدی بعثیا در روز عید فطر به ما بود و مصیبتا دوباره شروع شد و بعد از یه ماه دوباره درنده خویی اونا گُل کرد و روز از نو روزی از نو. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
▪️السّلامُ علیکِ یا خدیجةَ الکبریٰ دنیا اگر چه مثل پیمبر نداشته قطعاً نبی مثال تو همسر نداشته دادی تمام ثروت خود را به‌راه دین دین خدا شبیه تو یاور نداشته 🖤 رحلت بانوی استقامت و ایثار، حضرت خدیجه کبری(س) تسلیت باد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🏴 سالگرد وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها 🌸 🌸 موضوع: مقام و منزلت حضرت (س) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فــــرازےازوصیتنــــــامــــہ🇮🇷 🖊 《ان‌شاءالله پرهیزگار باشید و تقوا پیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت می‌کنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله رحم سفارش می‌کنم》↻ ▓ مــــدافــع حــــــرم 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 میگویند که در زمان موسی خشکسالی پیش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود. خداوند فرمود: موعد آن نرسیده موسی هم برای آهوان جواب رد آورد. تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد موسی معترض پروردگار شد، خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود هیچوقت نا امید نشوید، شاید لحظه اخر نتیجه عوض شود 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ShabeAsheghi2.mp3
2.35M
🔊 شب عاشقی 🎙 به روایت حاج حسین یکتا 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت نود و پنجم: یه دنیا از خودگذشتگی یه روز یکی از بعثیای شکنجه گر بنام علی انبری از ایشون خواست که افرادی رو معرفی کنه و ایشون حاضر نشد ، محمود میری رو برد بیرون و یکی دو ساعت بعد که برگشت، بشدت بیحال بود. بچه ها اطرافشو گرفتن و گفتن چی شده. پیراهنشو بالا زد. اون نانجیب با انبردست تمام سینه این مجاهد مقاوم رو زخمی کرده بود و جاهایی پوستش کنده شده بود. به همین خاطر به علی انبری معروف شده بود. این صحنه رقت انگیز باعث شد خیلی از بچه ها به گریه بیفتند و از ایشون بخوان که از این به بعد به نوبت افراد رو معرفی کنه. این صحیح نیست که همه زحمتا دوش تو باشه و به جای همه ما کتک بخوری و شکنجه بشی. اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و تا آخرین روزی که ارشد آسایشگاه بود کسی رو لو نداد بجز یک مورد که داستانش از این قرار بود: طبق معمول یکی از مسئولین عراقی از ایشون خواست که امروز باید یکی رو لو بدی و الّا خودت شکنجه میشی. ایشون قول داد که امشب رو بهش فرصت بدن و دقت بکنه ببینه کی خلافی می کنه و شلوغکاری می کنه فردا معرفی می کنه. خیلی مضطرب بود و تو خودش رفته بود. با بعضی از افراد از جمله من که خیلی باهاش دوست شده بودم مشورت کرد و گفت من یه فکری دارم اگه شما موافق باشید فردا یکی رو معرفی کنم که مستحق کتک خوردنه. یکی بود که بعلت ترس و بزدلی با یکی از جاسوسا همکاری کرده بود و چند نفر رو لو داده بود و کتک خورده بودن. به هر حال مسبب اذیت و آزار چند نفر بیگناه شده بود. همه متفقا موافق این پیشنهاد بودند و نظر دادند که شما حق داری فردا ایشون رو معرفی کنی و همین اتفاق افتاد. اون آقا رو بردن بیرون و محمود مثل مرغ سرکنده بشدت بیقرار بود. می پرسیدیم چته؟ چرا اینجوری شدی؟ می گفت اگه بکشنش چی! اگه بشدت شکنجه اش بدن چی؟ من مقصرم می گفتیم خب به درک. حالا که مجبوریه بذار اون کسی که واقعاً گناهکاره و باعث آزار دیگران شده کتک بخوره شاید آدم شد و توبه کرد. خیلی دلداریش دادیم تا مقداری آروم شد. کجای دنیا اینقد ایمان و اخلاص و دلسوزی حتی برای یه فرد مجرم وجود داره. این فقط تو مکتب ناب اسلام و فرهنگ عاشورایی بسیجی معنا و مفهوم پیدا می کنه که چنین شاگردهایی رو تو مکتبش رشد میده و تحویل بشریت میده. اون آقا برگشت و مفصلا با کابل زده بودنش و گریه می کرد. حال محمود بدتر شد و خودشو مقصر می دونست و ملامت می کرد. راسته که ترسوها هزار بار می میرن و افراد شجاع فقط یه بار. همین کتک خوردن و درد کابلایی که خورده بود اون رو سر جاش نشوند و یکی از بچه ها شد و دست از همکاری برداشت و دیگه کسی رفتاری منفی ازش ندید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 من بہ این نتیجـہ رسیده ام ڪہ شهادت دست خودمان است انتخاب شهــــادٺ را خداونـد به عهده خودمـان گذاشته است ایـن مـا هسـتیم ڪہ می‌توانیـم شـرایـط آن را فراهــم ڪـنیـم مـا هستیم ڪہ تعـیین ڪننده‌ی این مسـئله هسـتیم ... تا خالــص نشـوی خـدا تـو را بر نمی گزینـد ، لـذا بایـد سعـی ڪنیـم ڪہ خـداونـد عاشــق‌مان بشـود تا مـا را ببــرد ... ۱۳۶۱ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام شهید با لهجه قمی 🌷 شادی روح شهدای گردان کوثر🌷 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
شانزدهم اردیبهشت سالروز شهادت مهندس شهید سید مجید شریف واقفی (کسی که دانشگاه صنعتی شریف به نام اوست) شادی روحش صلوات🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی، برای آشنایی با شیوه هاوسبکهای نقاشان فرنگی باروپا سفرکرد. زمانیکه درپاریس بود فقر دامانش راگرفت وحتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت. یک روز وارد رستورانی شدوسفارش غذا داددرآنجا رسم بودکه افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذارا روی میز میگذاشتندومیرفتند. اما کمال الملک پولی دربساط نداشت بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده واز داخل خورجینی که وسایل نقاشی درآن بودمدادی برداشتو پس ازتمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید، بشقاب را روی میزگذاشت وازرستوران بیرون آمد،گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی در کارنیست و تنها یک نقاشیست بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه اورا گرفت وشروع به دادوفریاد کرد، صاحب رستوران جلوآمد وجریان راپرسید. گارسون بشقاب را نشان دادوگفت اینمرد شیادست بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده ،صاحب رستوران مردی هنرشناس بود،دست درجیب برد ومبلغی پول بکمال الملک داد. بگارسون گفت، بگذار برود این بشقاب خیلی بیشتر از یک پرس غذا ارزش دارد، امروزه این بشقاب درموزه‌‌ لوور پاریس نگهداری میشود. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجاب در قرآن اگر حجاب برای این است که خانم در جامعه حضور نداشته باشد، یک روایت دینی، یک سند، یک آیه قرآن بیاورید که گفته باشد: خانمها در منزل و جلوی محارم خود حجاب داشته باشند. اسلام حجاب را مطرح کرد چون می خواهد زن در جامعه حضور داشته باشد. اما به چه صورت؟ حجاب برای این است که... 👤 دکتر شاهین فرهنگ #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت نود و ششم: همه چیز به عدالت محیط اسارت رو میشه مصداق مدینه فاضله ی افلاطون دونست. بشر تصور میکنه که نمیشه عدالت واقعی در زمین اجرا بشه. ولی بچه بسیجی عکس این نظریه رو در اسارت به اثبات رسوندند. همه چیز به عدالت بین افراد تقسیم می شد. ناگفته نمونه این بحث به محیط داخلی و فضای داخلی آسایشگاها مربوط میشه نه رفتار بعثی ها. قسمت کننده های غذا نهایت تلاششون رو میکردن که صمون ،غذا، میوه، تاید و صابون و هر چیزی که داده میشد رو به عدالت تقسیم کنن. چون صمون ها کوچیک، بزرگ داشت. همه اونا رو کنار هم می چیدن و بزرگ کوچیک می کردن و به هر کسی سهمش به عدالت داده میشد. برنج هم اینگونه بود. آشپزها وقت کافی نداشتن که دقیقا توی همه ظرفها (قصعه) یه اندازه برنج بریزن و بعثی ها رو سرشون بودن و عجله می کردن. وقتی که مسئولین غذا وارد آسایشگاه می شدند، مسئول تقسیم غذا قصعه ها(ظروف غذا) که ده تا بودن رو کنار هم می چید و همه رو یه اندازه می کرد و اگه ظرفی کمتر توش بود از ظرفی که بیشتر داشت برمی داشت و تو اون یکی می ریخت و با دست کاملا تخت و تراز می کرد که به یه گروه کمتر نرسه و به گروه دیگه بیشتر. البته در کنار اجرای عدالت در تقسیم، ایثار هم بود و خیلی وقتا افراد از سهم اندکشون به مجروحها و بیمارها میدادن. در تقسیم میوه که خیلی کم و معمولا ماهی یه بار بیشتر نبود، باز قسمت کننده ها میوه ها رو کنار هم می چیدن و با وسواس کامل و تا جایی که می تونستن، سعی میکردن حقی از کسی ضایع نشه. انگور و خرما رو دونه دونه میکردن و به دانه های بزرگ و کوچیک تقسیم می کردن و دانه شمار در بین افراد تقسیم می کردن.سهمیه انگور و خرما آنقد کم بود که امکان خوشه ای تقسیم کردن وجود نداشت و به هر اسیر بین ده تا پانزده دونه انگور و سه چهار تا خرما بیشتر نمی رسید. در تقسیم مواد شوینده مثل تاید و صابون هم به همین صورت عمل میشد. در اسارت بجز تعداد کمی از جاسوسا که ریزه خوار بعثیا و ویژه خوار داخل آسایشگاها بودن، چیزی بنام رانت و زرنگ بازی نبود. ژن، همه مون یه جور بود و ژن بد و خوب نداشتیم. دله دزدی و سوء استفاده هم اصلا تو ذات بچه ها نبود. حتی در خوابیدن و جای خواب هم افراد ملاحظه همدیگه رو می کردن. برای همدیگه یه محیط دوست داشتنی، همراه با صمیمیت، عدالت و در عین حال از خودگذشتگی و ایثار ساخته بودن. به جرات میتونم ادعا کنم، چنین محیط پاک و با فضیلتی رو فقط در لابلای اوراق کتب اخلاقی و نظریه فیلسوفان آرمانگرایی مانند افلاطون میشه پیدا کرد و تجلی واقعی آن در قطعه ای از بهشت دنیایی یعنی اردوگاه تکریت یازده بود. بچه ها از جهنمی که جلادان بعثی برامون ساختن، با عملی ساختن آموزه های ناب دینی، اون رو مبدل کردن به قطعه ای با صفا از بهشتی که هر انسان در زندگیش آرزوی اون داره. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 ◽️اگر ما به این حرکت امام حسین مومن هستیم و معتقد هستیم که در خط امام حسین حرکت می‌کنیم، باید واقعا حسینی باشیم نه یکذره کمتر و نه یکذره بیشتر. ◽️زمان را باید همیشه مُحرم فرض کنیم و همه زمین را کربلا و هر روز را عاشورا و در این عاشوراهای مکر، شتابان به دنبال رویارویی با جبهه کفر و ظلم باشیم. ◽️ما حسینی هستیم و حسینی عمل می‌کنیم، مقاومت و جنگ مردانه و با شرافت تا آخرین گلوله و اگر گلوله‌ها هم تمام شد با سلاح اصلی و آخرین، یعنی خونمان، خط جهاد را متصل می‌کنیم به خط شهادت. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@dars_akhlaq.mp3
1.91M
🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 💢 موضوع:عوامل ثبات و زوال ایمان 🌹 بسیار زیباست 👌👌 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید ●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! ●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، شهادت بود. ✍راوی:مادربزرگ شهید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 حاﺝ ﺁﻗﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ می ﻜﺮﺩ: ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩﻫﺎ، ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻢﻫﺎ، ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ. ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑُﻬﺘﻤﺎﻥ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ، ﻣﺎ رﯾﺶﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﮐﺮﻧﺶ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ. نوﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ. بابام ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ، نمی شود. ﮔﻔتم: ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ، پدﺭ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ. بابام ﮔﻔﺖ: ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ. بابام ﮔﻔﺖ: ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻦ. ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪﺍً ﻗﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﯽ. دیدم ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔتم ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺪﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﮔﻔتم: پدﺭ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ. ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺳﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺯﯾﭗ ﺳﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ﺯﯾﺮِ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺳﻄﻞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺩﺳﺖِ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺳﻄﻞ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ . ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: "ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،" ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻦﮐﺎﺭﯼ کنید ، ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔت : ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺁﺏ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﭽﮑﺪ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﯾﮏ ﻛﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺖ . ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ، ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﺪﺍﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ.ﻣﻬﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺖ. ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ، ﻣﻦ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﺁﻓﺮﯾﻦ . ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ. ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﻜﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ. ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ، ﭼﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩﺍﯼ، ﭼﻪ ﺻﻼﺑﺘﯽ، ﺁﻓﺮﯾﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ. ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ . ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ . می ﮕﻔﺖ: ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌱 🕊پیامبر اکرم(ص): "کسی که با زن نامحرمی شوخی کند، در مقابل هر کلمه ای که در دنیا به او گفته است، هزار سال در دوزخ حبس میشود." 📘 ميزان الحكمه، ج ۱۲، ص ۴۲۵ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت نود و هفتم : هر ۱۸ نفر یه تیغ یکی از عذاب آورترین برنامه هایی که بعثی ها هر هفته بهمون تحمیل کرده بودن. تراشیدن سر و ریش به شکلی کاملا شکنجه وار بود.بیش از یه سال به هر آسایشگاه ۱۲۰ نفری بین شش تا هفت عدد تیغ بیشتر نمی دادن و همه افراد رو مجبور می کردن که سر و ریش و موهای زائد رو با همون تعداد کمِ تیغ بتراشند. بصورت میانگین به هر ۱۸ نفر یه تیغ می رسید و هر نه نفر مجبور بودیم با یه نصفه تیغ هم موی سر هم ریش و هم موهای زائد رو بزنیم. اوایل که بلد نبودیم تیغ با همون یه نفر اول کند میشد و بقیه بنام اصلاح واقعا شکنجه میشدن و هر کاری می کردیم تیغ روی سر و صورت نفرات بعدی کار نمی کرد و به همراه مو هر بار مقداری از پوست کنده میشد. بعد از هر اصلاح سر و صورت همه افراد خون مالی و تکه پاره میشد.بیشتر وقتا درد و عذابی که از تراشیدن سر و ریش می کشیدیم کمتر از کابل خوردن نبود و حتی در مواقعی زجرآورتر بود. هر چه التماس می کردیم که با پول خودمون تعداد بیشتری تیغ برامون بیارن گوششون بدهکار نبود و توجه نمیکردن. راهی بود برای شکنجه کردن اسرا به دستِ خودشون، بعضی وقت ها که سرِ کسی رو می تراشیدم، میدیدم که دستاشو کناره تشت گرفته و از شدت درد بی اختیار اشکاش داره میزیره داخل تشت. اگه هم نمی زدیم بهانه میفتاد دستشون و بعنوان تمرد کاری به سر فرد میاوردن که به مرگِ خودش راضی بشه. در سالهای بعد به مرور بهتر شد و به تدریج هر دونه تیغ شد برای ده نفر و پنج نفر و در اواخر اسارت برای دو نفر. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
: از خطراتے ڪہ انقلاب را تهدید مےڪند، آفت نفوذ خطوط انحرافے در خط اصلے یعنے همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال ڪنید و امام را تنها نگذارید، ڪہ نمےگذارید. 📎پ ن: کسب رتبه ۱ کنکور سراسری ریاضی،دانشجویی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شیریف،سخنگوی دانشجویی دانشگاه با رسانه های بین المللی، شادی روحش صلوات🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ايستاده بود يك گوشه و مےگفت: «اين ها رو بذاريد اينجا ڪنسروها رو بذاريد توی قفسہ ، سيب و خيارها رو بذاريد اون ڪنار هندوونه ها رو بذاريد جلو يخچال.» بارها را كہ خالے مےڪرديم، گفتم : « عمو، اين جا عجب چيزهای خوبے داريد ها، لااقل بيا و يكی، دوتا از اين هندوونه‌ها رو بده ما هم بخوريم.» كف گير را برداشت و زد پشت دستم، گفت : « بيخود ! اين ها مال عزيزهای منه كہ اينجا روزه مےگيرن.» 📚 يادگاران، جلد ۱۵ ص، ۶۸ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆