فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی هم انگشتر میخوای هم چفیه
فقط جواب آقا😂
بخشی از مستند جاذبه
@c_r_fahalonj
🔻🔻
⭕️ فرزند شهید نصرالله، با عمامه پدرش معمم شد
سیدمحمدمهدی، فرزند شهید سیدحسن نصرالله، امروز با عمامه پدرش، معمم شد.
شباهت رو ببین 😍
نصرالله کوچک ...🤲👌
روح شهید بزرگوار مقاومت
سید حسن عزیز شاد و در جوار
اهل بیت علیهم السلام باشه 🤲
@c_r_fahalonj
🔻🔻
😍یلدا ۱۴۰۳ به وقت اضافه کشید
🔹محاسبات نجومی نشان میدهد امسال در بیشتر شهرها؛ از جمله تهران ۳۰ آذر و اول دی، طولانیترین شبهای سال هستند و از این منظر یلدای ۱۴۰۳ بهتنهایی طولانیترین شب نیست.
#یلدا_مبارک
@c_r_fahalonj
🔻🔻
✍🏻یه روز متفقین از مرزهامون رد شدن، بحرین و آرارات رو دادیم رفت، مردم برای نون شورش کردن.
امروز با ناتو، آمریکا و اسرائیل سرشاخیم تا کسی جرئت نکنه نگاه چپ بهمون بندازه.
از ایران دیروز تا ایران امروز، تفاوت از زمین تا آسمونه!✌️✌️
#ابرقدرت_منطقه🇮🇷
@c_r_fahalonj
🔻🔻
💊بومیسازی داروی درمان نقص ایمنی
🔹با این موفقیت دیگر نیاز نیست پلاسما برای تولید دارو به خارج از کشور فرستاده شود.🇮🇷
#سلامت
@c_r_fahalonj
🔻🔻
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃نغمههای زندگی
در هوایت بیقرارم ...
@c_r_fahalonj
🔻🔻
📝ادا کردن قرض پدر/ مناعت طبع را از پدرم یاد گرفتم
📚خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
✍پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم.
🔻احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم :
کارگر نمی خواهید؟
و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت :
🔻اسمت چیه؟ گفتم: قاسم
گفت : چند سالته؟ گفتم : سیزده سال
گفت: مگه درس نمی خونی!؟
گفتم: ول کردم. گفت: چرا؟!
گفتم: پدرم قرض دارد. وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد.
منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود.
🔻گفتم : آقا، تو رو خدا به من کار بدید. اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: می تونی آجر بیاری؟
گفتم: بله. گفت: روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی. خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام.
به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم.
🔻جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت: این هم مزد این هفته ات.
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم،
همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم.
🔻عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم.
سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم.
🔻نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم:
آقا، کارگر نمی خوای؟ همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند: نه.
🔻تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود.
هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم.
🔻رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم.
مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا.
آن مرد با قدری تندی گفت : چکار داری؟!
با صدای زار گفتم: آقا، کارگر نمی خوای؟ آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت.
🔻چهره مرد عوض شد و گفت : بیا بالا. بعد یکی را صدا زد و گفت : یک پرس غذا بیار.
چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند.
به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم : نه، ببخشید، من سیرم.
آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: پسرم، بخور. غذا را تا ته خوردم.
🔻حاج محمد گفت : از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.
برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد.
🔻از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی💔
روح این شهید بزرگوار شاد
و راهش پررهرو ...
@c_r_fahalonj
🔻🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از توماس لورنس تا احمد الشرع
‼️ توماس ادوارد لورنس (مشهور به لورنس عربستان)، معروفترین #جاسوس انگلیسی تاریخ: «نقش مسلمان را به قدری خوب بازی کردم که حتی وقتی تنها بودم، نماز شب میخواندم.»
✍ ملتی که از تاریخ #عبرت نگیرد، محکوم به تکرار دوبارهی آن است!
✍ در حالی که اسرائیل منطقهای به مساحت ۶ برابر #نوار_غزه را در جنوبغربی خاک #سوریه اشغال کرده؛ ابومحمد الجولانی یا همون احمد الشرع کنونی: مشکل ما، #ایران و حزب الله و حکومت بشار اسد بودند؛ ما سر جنگ با #اسراییل نداریم و قصد نداریم با آنها وارد نبرد شویم!
✍ #اسرائیل طی یک هفته در سوریه، توانسته ۶ برابر مساحت #غزه را بدون هیچ مقاومتی، تصرف نماید! یعنی ۱۵ ماه حملات وحشیانه و بیامان هوایی، دریایی و زمینی به نوار غزه و کشتار ملت فلسطین، دستاوردی به این حجم و به این سادگی، برای اسرائیل نداشته!
✍ تکفیریهای #تحریرالشام و هفتاد گروه تروریستی دیگر حاکم بر دمشق، وقتی نوبت به کشتار ملتهای #عراق و #افغانستان و سوریه میرسد، #حکم_جهاد میدهند! اما وقتی نوبت به اسرائیل میرسد، سر جنگ با اربابان خود را ندارند!
✍ صحنه مشخص است. آن شهروند محترم ایرانی که تا کنون حق و باطل را متوجه نشده، نقشههای #آمریکا و اسرائیل را درک نکرده و هنوز هم عاشق چشمآبیهای صهیونیست حاکم بر غرب است؛ خدا بیدارش کند!
❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷🇵🇸
#محور_مقاومت #نیل_تا_فرات #تجزیه_منطقه
@c_r_fahalonj
🔻🔻
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای انتخاب مصطفی زمانی برای بازی در نقش یوسف پیامبر
اسلاید اول
@c_r_fahalonj
🔻🔻
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای انتخاب مصطفی زمانی برای بازی در نقش یوسف پیامبر
اسلاید دوم
@c_r_fahalonj
🔻🔻