فاصله فقط یه شوخی کوچیکه بین دو نوری که هنوز همزمان میتابن.من هنوز حس میکنم گرمایی از لابهلای هوا رد میشه و میرسه به من و اون؟ گرمای یه پیوند روح عه، گرمای یه دوستی که هیچوقت از بین نخواهد رفت.
دقیقتر که گوش کنم، صداش میاد.یه چیزی بین خندههامون، بین اون نگاهِ نیمهراهی که همیشه نمیگفت اما میفهموند.
میدونی؟ من هنوز اون روزی رو یادمه که همهچی با یه نور شروع شد.با اون حسِ آشنا که نمیدونستی از کجا اومده، ولی نمیتونستی نادیدهش بگیری،اون حس آشنا بود، چون این دوستی مقرر شده بود که به وجود بیاد و به یکی از بهترین و همیشگی ترین خاطرات من تبدیل بشه.حتی سکوتها هم اونجا شکل حرف زدن دارن،همیشه داشتن.
𖥔🌞 ݁˖
فاصله فقط یه شوخی کوچیکه بین دو نوری که هنوز همزمان میتابن.من هنوز حس میکنم گرمایی از لابهلای هو
حالا هرچی زمان میگذره، بیشتر یاد میگیرم ببینم بدون اینکه خیره شم،بفهمم بدون اینکه بپرسم،و دوست بدارم بدون اینکه کسی بفهمه دارم.
مثل یه سیاره که هنوز مدارش رو به احترام خورشید نگه داشته،بیصدا.
مهربونی ثابت،مثل نور، یه سیاره؟ نه، میدرخشه ، میسوزه ، گرم میکنه، به نظرم ایندفعه میتونیم بگیم یه ستاره مداری با یه خورشید داره،نه از اجبار، نه از عادت،
از درک.
از همون نوری که یه روز، یهجایی، گفت:
«میبینمت.» و همین باعث بهترین حس ها میشد و همچنان میشه، دیده شدن و بعد از اون «می فهممت.» و میدونی؟ بیشتر این زاویه دید تو اون سکوت های معنا داری که فقط خودمون متوجه می شیم و در طی یک سال شکل گرفت.
شاید اینکه یکی از زاویه دید هام رو سعی کردم باز کنم خیلی یهویی و رندوم بود ولی واقعا اینطوریم که