eitaa logo
『ڪاکٺوس🌵』
320 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
427 ویدیو
8 فایل
♡عاشق ࢪا ڪہ بࢪ عڪس ڪنے مے شود “ قشا؏ ” دهخدا ࢪا مے شناسے؟ لغٺ نامہ اش ࢪا ڪہ باز ڪࢪدم نوشٺہ بود قشا؏ دࢪدے ڪہ آدم از دࢪمان آن مایوس مےشود.♡
مشاهده در ایتا
دانلود
به سرنوشت غم آلود خودم شک دارم به شانس خودم شک دارم من میدانم که دوستش دارم اما من دلیلی برای این عشق ندارم من دلباخته ی منطق و ذکاوت تو هستم من عاشق حرف زدنت و فکر زیبایت هستم من عاشق توام تویی که از نزدیک ندیدمت
این عشق را تمام می کنم از هر چیزی که مرا یاد او بیندازد دوری میکنم سعی میکنم او را در دل و ذهن خسته ام سبز نگه دارم هیچ گاه فراموشش نخواهم کرد سرنوشتم و افسار سرنوشتم را می دهم به دست دانای دو عالم تمام میکنم این بلاتکلیفی و این غصه و این بغض لعنتی را ...
دلم جوری شده که حتی خودمم اونو نمی فهمم همیشه یک گوشه اش همیشه ها همیشه ی همیشه چه در جمع چه در خلوت همیشه دلتنگ و ناراحت هست خود ، خود را به این حال رسانده ام خود ، خود را عاشق و شیفته ی او کردم مگر بدون عشق نمی توانم زندگی کنم ؟ چرا دلم دلبر می خواهد ؟ می توانم تنهایی هم سپری کنم اما من که نه دلم دلدار می خواهد خودم که نه نفسم هوایی می خواهد خودم که نه آرزوهایم امیدی می خواهد
چقد خوبه که دفتر خاطراتی داشته باشیم و لحظات زندگیمان را در آن ثبت کنیم که بعدا با خواندنشان شاید اشک بریزیم شاید بخندیم شاید درس عبرت بگیریم از اشتباهاتمون:))
گاه باید چشم بست و مثل یک کودک گریست چیست چاره لااقل آدم دلش وا می شود
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا بیت های روشن و شعله ورم را باد برد با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
لیست آرزوها و اهداف 🌱 خدمت به بشر از هر نوعی 🌱 یاد گرفتن رقص باله 🌱 دکترای روانشناسی رو گرفتن 🌱 رفتن به ایتالیا ، برزیل ، هند ، دهلی یا بمبئی ، هرات ، نورستان ، جنگل آمازون ، نیویورک و .... 🌱 یک روز را مثل کودکان تفریح کردن 🌱 رفتن به شهر زیبای کاتالونیا در اسپانیا و ......
و من چه نوشته هایی دارم در دفتر خاطراتم😮 بعد مدت ها شروع کردم به خوندنشون😂
کلی شعر پاشایی مرحوم و سامی یوسف رو نوشتم😂 چه دیونه ای بودم من چه حوصله ای داشتم 😂🚶‍♀
زیبا و پر حرارت و محبوب و دلبری از هر کسی که دیده ام ای نازنین سری لیلی که شُهره گشت به دلدادگی و مهر گر باورم کنی تو از او مهربان تری تو سایبان و چتر دل خسته منی در شام تیره ماهِ منیر و منوری ~کتاب گردی روی آینه
چقد کتاب می خوندم و از هر بخش کتاب بیشتر خوشم می اومد تو دفتر خاطراتم می نوشتم چقد تغییر کردم🚶‍♀
ما سر کوچه تردید به هم پیوستیم رفته رفته گل باور وا شد افق همفکریمان پیدا شد از فشار تب و تاریکی شب دور شدیم یک دل و جور شدیم لحظه های من و تو در تپش خاطره ها می گذرد گفته هایمان همه پررنگ و جلاست اصل هم فکریمان پابرجاست روزمان شیرین است ابر امید به پشت دل ما بارش گرم محبت دارد نم نماک می بارد ~کتاب گردی روی آینه ~لندن | حسن کریم پور سال ۸۲ برابر با ۲۰۰۳ میلادی