اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان.mp3
4.57M
.
🔸#نواهنگ حرارت عشق
🎤 با نوای کربلایی #حسن_عطایی
💞فاصلهی عمودا پنجاه قدمه
پنجاه صلوات تو هر عمود اربعین
هر صلواتو نذر تعجیل فرج
تقدیم میکنیم به محضر ام البنین(سلام الله علیها)💞
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان
چهل روز گذشت
ببخش که هر سال غم کربلا
را میشنویم و هنوز زندهایم
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
✅ بیابان هم که باشی حسین(ع) آبادت میکند درست مثل کربلا..❤️
#اربعین
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
💠 عذاب تدریجی
🔹امام حسین علیه السلام:
هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را به تدریج عذاب کند،به او نعمت فراوان داده و توفیق سپاس را از او سلب می کند.
📚کافی/ج2/ص452/ح3
✍🏼 بعضی ها فقط نیمه خالی لیوان را می بینند، با اینکه هر روز بر داشته هایشان اضافه می شود اما باز هم نداشته ها را می بینند و همواره نِق می زنند و غافلند که این عذاب خداست.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#جاماندگان
📌 گفت: جاماندهام ...
گفتم: از چه جا ماندهاى؟
گفت: از راه پيمايى #اربعین
گفتم: خوب راه بپيما و قدم بردار براى او
نه راه بسته است نه قدم برداشتن ممنوع
براي التيام قلب اندوه بار "حضرت #مهدى
عجلاللهتعالیفرجهالشریف" هزاران راه هست كه بايد بجوييم و بپوييم آن ها را..
اندازه هزينه سفرت برای #امام_زمانت خرج كن!
قدر بی خوابی هايت در مسير سه روزه، از خواب و خوراكت براى حجت غریب خدا بى خوابى بكش!
يك هفته از كار و زندگی ات بزن و تمام وقتت را وقف مولاى طرید و تنها شدهات كن!
آنقدر برايش قدم بردار تا پايت تاول بزند!
آنقدر سختی به جان بخر تا تنت بيمار شود!
آنقدر جانانه كمر همت به خدمتش بند كه از نفس بيفتى!
✨و از همه مهمتر آنچنان که بارها امام غریبمان خواسته و امر کردهاند:
آنقدر برايش در سوز و گداز باش و سخاوتمندانه دعا کن تا دعايت قفل غيبت بگشايد ...
‼️ جا مانده کسی است که زیر قبه امام حسین علیه السلام هم میرود و برای فرج دعا نمیکند ...
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
بعد از اینکه رئیس جمهور شدم، از محافظانم خواستم در شهر قدم بزنیم. بعد از پیادهروی برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. در یکی از رستورانهای مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبروی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد، مرد بلند شد و بشقابش را برداشت و کنارم نشست. در حین غذا خوردن دستهایش مدام میلرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمیکرد. وقتی کارمان تمام شد بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! یکی از محافظانم گفت: مادیبا، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش در حین غذا خوردن مدام میلرزید. به او گفتم: - اصلا. علت لرزش او متفاوت است. آنها با تعجب به من نگاه کردند، «این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجههایی که به من میشد، فریاد میزدم و آب میخواستم و او میآمد تا مرا تحقیر کند، به من میخندید و به جای آب دادن، روی سرم ادرار میکرد.- بیمار نبود، ترسیده بود و میلرزید، شاید میترسید که حالا که رئیس جمهور آفریقای جنوبی هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من کرد انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزء شخصیت و اخلاق من نیست.
- نلسون ماندلا
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
اتفاق عجیب در بیمارستان 📚
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...
دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون » نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
❌«رمز زندگی راحت»!!!
حجت الاسلام قرائتی
🔸 کارمند بانک ، یکبار از مشتری پول می گیرد و یکبار پول می دهد. نه وقتی که پول می گیرد خوشحال است و نه وقتی می پردازد ناراحت است. زیرا می داند امانتداری بیش نیست. 👈 قرآن می فرماید : آنگونه باشید که اگر چیزی از دست دادید تأسف نخورید و اگر چیزی به دست آوردید، سرمست نشوید. (حدید/23)
💢 این رمز زندگی راحت است.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
در گفتنِ عیبِ کسی شتاب نکن؛
شاید خدایش بخشیده باشد...🌱
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
💠 غضب خدا
🔹 امام حسین علیه السلام:
کسی که برای جلب #رضایت و خوشنودی مردم، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به مردم وا می گذارد.
✨ مَن طَلَبَ رِضا اللّه ِ بِسَخَطِ الناسِ كَفاهُ اللّه ُ اُمُورَ الناسِ ، و مَن طَلَبَ رِضا الناسِ بِسَخَطِ اللّه ِ ، وَكَلَهُ اللّه ُ إلى النّاسِ
📚 بحارالانوار/ج78/ص126
✍🏼 انسان در همه حال باید خدا را در نظر داشته باشد و بداند که تدبیر امور و کارها بر عهده اوست.
👈🏼بنابراین برای خوشایند خلق، غضب خدا را نخرد که معامله ای است سراسر ضرر.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جایگاه من نزد امام زمانم
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
✍ در دنیا دنبال چیزی باش که در آخرت بهدردت بخورد
🔸مرد زاهدی کنار چشمهای نشست تا آبی بنوشد وخستگی در کند. درون چشمه سنگ زیبایی دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.
🔹در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود.
🔸کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به او داد.
🔹مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد.
🔸نگاهی به زاهد کرد و گفت:
آیا آن سنگ را به من میدهی؟
🔹زاهد بیدرنگ سنگ را درآورد و به او داد.
🔸مسافر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. او میدانست این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن میتواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
🔹چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت:
من خیلی فکر کردم، تو با اینکه میدانستی این سنگ چقدر ارزش دارد، خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.
🔸بعد دست در جیبش برد و سنگ را درآورد و گفت:
من این سنگ را به تو برمیگردانم، در عوض چیز گرانبهاتری از تو میخواهم.
🔹به من یاد بده چگونه میتوانم مثل تو باشم و بهراحتی از دنیا و متعلقاتش بگذرم.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستانک
از جروبحث با فرد نادان بپرهیز...!
روزی عالمی، شاگرد خود را در حال دست به یقه شدن با یک نادان دید.
به او گفت:
مدتها بهدنبال این سؤال بودم که چرا خداوند به هیچ پرندهای شاخ نداده است؟
سرانجام فهمیدم، چون پرنده در زمان برخورد با خطر میتواند پَر بکشد و پرواز کند، پس نیازی به شاخ در آفرینش او نبوده است.
انسان نیز، زمانی که میتواند از جر و بحث با یک فرد نادان پَر بکشد و فرار کند، نباید بایستد و با او جر و بحث کند.
بدان زمانی که پَر پرواز داری، نیازی به شاخ گاو نداری.
این پَر پرواز را فقط علم به انسان میدهد و شاخ گاو را جهالت.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
دکتر مرتضی شیخ ، پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت ، و هرکس هر چه میخواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه میکردند به جای پنج ریالی ، سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه انداختن سکه شنیده شود!
دختر دکتر نقل میکند :
روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتن : پدر بازی تان گرفته است!؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد.. ایشان گفت : دخترم ،مردمی که مراجعه میکنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم میریزم تا مردمی که مراجعه میکنند از این ها که تمیز است استفاده کنند!
آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق نیندازند!
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
جهان منتظره درخشيدنِ توست..
به همه اين رو ثابت كن و اول از همه به خودت..
چيزي در جهان هست كه تو قادر به ستاره شدن توشي..به درونت برگرد و اونو پيدا كن.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
🔴 نماز را اعاده می کنیم
یکی از خصوصیات اخلاقی مرحوم علامه جعفری این بود که خستگی و ناراحتی خود را بروز نمی داد. تحمل و بردباری ایشان در برابر مشکلات و ناملایمات، بسیار تعجب برانگیز بود.
در زمان فوت دختر سومشان در سال 1371، وقتی پزشکان از معالجه آن مرحومه ناامید شده بودند، در آخرین دیدار با وی در بیمارستان، با او حرف زدند و او را آرام کردند و برای او حدیث کسا را تلاوت فرمودند.
بعد از مراجعت از بیمارستان، ایشان کاملاً حال عادی خود را داشت و با خانواده و دوستان بسیار عادی برخورد کردند و به اتاق کارشان (کتابخانه) آمدند و به کارهای تحقیقی خود مشغول شدند.
در ایام بیماری و حتی فوت دخترشان، هیچ رفتار غیر عادی از ایشان مشاهده نشد.
روز مراسم تشییع در بهشت زهرا، نماز میّت را خود ایشان خواندند. در تکبیر سوم نماز میت بود که ناگهان نماز را تمام کردند و هیچ کدام از نمازگزاران هم متوجه نشدند. سپس رو به جمعیت نمازگزار گفتند: من اشتباه کردم، نماز را اعاده می کنیم.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وظیفه زائر بعد از بازگشت از کربلا
الحمدلله علی کل حال ❤️
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه زمان میگذرد، مردم افسردهتر میشوند
این خاصیت دل بستن به زمانه است!
خوشا به حال آنکه به جای زمان، به «صاحب زمان» دل میبندد
السلام علیک یا صاحب الزمان
برای تعجیل در فرجش صلوات
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan