دلم میخواد بشم خون
برم تو رگات!
برم سمت قلبت تا با خونو جسمم درداتو از بر شم؛
تا بفهمم چجور میتونم آرومت کنم..
تا بفهمم دقیقا کجای تنت درد داره، بشم مرهمش!
تا بتونم خوبت کنم بشی دوباره همون آدم قبل..
تا بتونم دوباره خنده هاتو ببینم!
تو نباید درد بکشی همیشه باید حالت خوب باشه!
آخه نیم وجب دلبر اگه درد داشته باشه چی می مونه ازش؟
میخوام بیام سمت قلبتو بغلش کنم
بعد وقتی که آروم شدی
بگم تا ابد خودم کنارتم تو منو داری!
بگم هر وقت نیازم داشتی فقط صدام کن..
میشم خون تو رگات میام سمت قفسه سینه ات یه بوسه میزنم به بطن چپ قلبت بعد میرم سمت مغزت بهش میگم دوست دارم ، همیشه کنارتم..
بد مغزتو محکم بغل میکنم با گرمای وجودم تموم خاطرات بد تو مغزتو پاک میکنمو فقط خاطرات خوبتو نگه میدارم!
بعد میرم سمت چشات میگم دلبر نبینم اشکاتو تو منو داری!
اشکاتو از روی چشات پاک میکنم!
یه ماچ آبدار میزنم به جفت تخم چشات قربون صدقشون میرم میگم به به فتبارک الله احسن الخالقین=)
بعد از ذوق زیاد تخم چشماتو بغل میکنم
بعد دوباره میشم خون تو رگات
میرم سمت بطن راست قلبت!
خونمو میگم.. خونم بطن راست قلبته!
بیشینم تو قلبت دیواره ی قلبتو لمس کنم بگم مرسی که هستی دلبر
مرسی که سرپناهم شدی!
گذاشتی وسایل خونمو تو قلبت بچینم..
دوس داشتنمو
مهرمو
علاقمو
خاطراتمو... بعد یه ماچ آبدار از قلبت بگیرم
دراز بکیشم تو جام پاهامو مچاله کنم تو خودم
رگ قلبتو بندازم رو خودم تا گرم شم!
تو ام دراز بکشی تو جات
تلفن خونمو بردارم زنگ بزنم بهت گوشیتو برداری بگم
سلام دلبر
منم
مستاجر دائمیت!
بگم تو بهترین صاحب خونه ی دنیایی!
با کمال پرویی بگم پولامو جمع کردم فردا بیام سند خونتو بنام خودم بزنم
بگم خیالم تختشه که تا ابد این خونه مال خودمه!
بعد از تو تلفن یه ماچ دلبرونه بکنمو
بگم اینم شیرینیه معاملمون!
حالا هم بخاب دلبر
فردا کلی کار داریم..
شب بخیر؛
#میثم_رادمرد
شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف، راه ِ برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم، چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته این ایل و تبارم، چه کنم؟
من کزین فاصله، غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم، چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
#سیدحسن_حسینی
گرچه دیر، اما گمانم دیگر آموختهام کسی را دوست داشتن، یعنی از آرامش او مراقبت کردن. یعنی تلاشی تمامنشدنی برای بهتر و بیشتر شناختن او، و خود، و ارتقای کیفیت مای متشکل از این دو عنصر ناهمگون.
یعنی مکالمهی مستمر بدون تحکم، از یاد نبردن شوق ابتدای وصل، و تبدیل کردن هیجان اولیه به اشتیاقی دائمی. یعنی شناختن، و شناختن، و شناختن. یعنی پذیرش همزمانی مسئولیتها و مزایا. یعنی استقرار علاقه در محلی امن، بدون بدل کردنش به زنجیری دور پا، یا گردن، یا کلمه. یعنی محترمشمردن تفاوتهایی که ریشه محبت را خشک نمیکند.
کسی را دوستداشتن یعنی از یاد نبردن نوازش کلامی، و از یاد نبردن نوازش جاری در رفتار حامیانه. یعنی کشف اهمیت یکسان بوسیدن عاشقانه لبان یک زن، با جمعکردن موهای بلندش پشت سرش وقت تهوع. یعنی آغوش را به امنترین نقطهی دنیا بدل کردن. یعنی حفظ تازگی حس، و عمیق کردن لذت. یعنی ترکیبی همگون از مراقبت، حمایت، و مستقل دانستن یار.
و بله، چنان که آقای دوباتن میگوید "عشق یک روند طولانی است و زیاد ربطی به شوق اولین ملاقات ندارد، یک پروسه دائمی از یادگیری مهارتهاست." و چنان که حسین پناهی میگوید اغلب ما برای عشق آماده نیستیم. و چنان که جان تنهای من و مردم اطرافم میگوید ما شفابخشی محبت را از یاد بردهایم، و تاریکی را برگزیدهایم به جای زیستن در گرمای خواستنی خورشید.
آموختهام کسی را دوستداشتن، یعنی پناهش بودن، و به او پناهبردن.
همین.
#حمیدسلیمی
اگر زمان و مکان در اختیار ما بود،
صد سال پیش از طوفان نوح
عاشقت میشدم!
#احمد_شاملو
بسی پُر پیچ و تاب افتاده زلفِ همچو زنجیرش
مگر دستِ قضا لرزیده در هنگامِ تحریرش؟!
#غزالی_مشهدی
یکی از حس هایی که موقع عاشقی تجربش میکنید وقتیه که صداشو میشنوید یا بهش فکر میکنید؛ میگید یهو هُوری دلم ریخت .از نظر علمی اسمش pvc عه که یعنی قلبتون یه ضربان قلبی رو جا میندازه و تو ضربان بعدی جبران میکنه که این حس رو میده.
_چقققق قشنگ(: