از تو که حرف میزنم
همهی فعلهایم ماضیاند
حتی ماضی بعید
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیکتر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است
#معصومه_ناصـری
هدایت شده از | تَبَتُّـل |
"تو"
همیشه دعوتي...
رأس ساعتِ دلتنگي(:
| 00:00 |
آغوشش پناهِ اخرست،گویی راه نجاتیست برای تمامِ درد های بی درمانِ وجودم.دستانش مرهمیست برای زخم هایم که بی مهبا سر باز میکنندو چرکش سر تاسر وجودم را فرا میگیرد.بودنش اطمینانیست برای ادادمه دادن،برای تحمل کردن.خودش هم مانند مورفین،ضرر دارد اما تنها راه چاره ام برای مقابله با زندگیست.وجودش همانند نسیمِ بهاریست که دلِ خسته ام را نوازش میدهد.او همان کنجِ امنِ من است،ختم کلام آنکه او درست تمامِ چیزی است که من از زندگی میخواهم.
#فآطِم
نمانده چیز زیادی به اینکه جان بدهم
چگونه اوج غمم را به تو نشان بدهم؟
#متین_شریفی
خداحافظیها میتوانند بسیار ناراحت کننده باشند، اما مطمئنا بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده، برابری کند!.
#مارگارت_اتوود
📚آدمکش کور