اگه این چالش رو نمیشناسی🤔
بزن روی متن آبیِ بالا👆🏻
تا باهاش آشنا بشی✨
🖇پ.ن:
در جریان هستید که هدایای ماه رمضانیمون خیلی جذابه، نه؟
🇨🇳大家好 (dàjiā hǎo)
روزتون سرشار از اتفاقات خوب🎈
حتماً حتماً پست های امروز رو ببین🧨
چند تا شگفتانه خاص داریم...
🍿؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|🖇🔥🧧|•
«امّا ما آدما
بعضی وقتا
یه اتفاقاتی رو میگذرونیم
که هیچوقت فکر نمیکردیم
از پَسِش بر بیایم...🧶؛
#کافه_کتاب_رهتاب #ریلز_انگیزشی🌱
#حس_خوب
📕آقای سلیمان! میشود من بخوابم!
📕رویای نیمه شب
📕اپلای
📕از کدام سو
📕رعنا
📕دختران آفتاب
📕زنان عنکبوتی
📗سقای آب و ادب
📗استاد عشق
📗گلستان یازدهم
📗مهاجر سرزمین آفتاب
📗سیاه صورت
📗شطرنج باز
📗سو من سه
📘مثبت یک
📘گل دقیقه نود
📘دنیای دیدنی
📘من زندگی موسیقی
📘آن مرد با باران میآید
📘خواهر
📘عشق و دیگر هیچ
📙قدرت و شکوه زن
📙تولد در توکیو
📙تولد در لس آنجلس
📙روزی که عمه خورشید مرد
📙پنجره های دربهدر
📙تنها گریه نکن
📙من نه ما
📙دلتنگ نباش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـــلااااااام
ببینید ما چقدر پشت صحنه کلیپا زحمت میکشیم...🥲
اما اینم بگما
کلی هم میخندیم😂
من فقط عاشق اون کیوی شدمممم🥝🤣؛
#پشت_صحنه #کافه_کتاب_رهتاب
@Caffeerahtab
📚
زمان بندی جدید کآفه
متناسب با
ماه مبآرک رمضان😍🌙
📆تا پایان همین هفته
از ساعت 🕟الیٰ🕠( ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ )
❌تا پایان تعطیلات نوروز
کافه کتاب رهتاب تعطــــــیل میباشد❌
☕️
📚
📌تعطیلات پیش رو فرصت بسیار خوبیه
که کتاب های زیادی رو مطالعه کنی🤓
پس عجله کن🏃
و بهترین استفاده رو
از این موقعیت داشته باش✌️❤️
یه جشنوارهی بزرگ کتابخوانی هم به مناسبت
ماه مبارک رمضان داریم که امروز ازش
رونمایی میکنیم ...😍
☕️
May 11
🛑 توجه توجه توجه
از همین فردا تا آخر همین هفته
برای شرکت در جشنواره کتابخوانی
«ماه رمضان»
با هدایا و تخفیفات ویژه و جذآب🎁🎉
طبق مراحل زیر پیش برو...🎯👇🏻
#جشنواره_کتابخوانی #کافه_کتاب_رهتاب
🌙از لیستی که فرستادیم میتونی روی اسم کتاب ها بزنی و در موردش یه خلاصه ای رو بخونی؛ (بزن رو متن آبی)
🌙1⃣
دو تا کتاب که خیلی دوستشون داری رو انتخاب میکنی؛📕📙
🌙2⃣
تا پنجشنبه ۲۴ام این دو تا از کتاب رو کافه امانت میگیری؛
⛔️(البته کتاب هایی که میگیری لزومی نداره حتماً توی لیست باشه)
🌙3⃣
از یکم تا پانزدهم ماه رمضان👈🏻کتاب اول رو میخونی؛
از شانزدهم تا بیستم👈🏻کتاب دوم
🌙4⃣
روز سی ام با ویس یا نوشته یه خلاصه خیلی کوتاه از کتابهایی که خوندی برای ما میفرستی،
مثلاً در مورد چی بود
شخصیتاش چجوری بودن و...🌱
🌙5⃣
قرعه کشی داریم و هدیه ویژه به سه نفر...،🎁
و البته تخفیفات برای باقی شرکت کنندگان✨
📚
ســــــــــلام و نـــــور✨
رفقای رهتآبـے
نماز و روزه هاتون قبول باشه🌱
🍀امروز قراره یک کتاب فوق العاده زیبارو
بهتون معرفی کنیم که ...😍
البته شما باید حدس بزنید چه کتابی🧐
🍀🍀منتظر قسمت جدید #رمانک باشید😉
☕️
📚
😍نام این کتاب چیست؟؟👆😎
📌اولین نفری که اسم کتابرو درست بگه،
هـــدیـــــه ویژه داره ...🎁😍
راهنمایی🙃: از راست به چپ بخونید●
💟جواب چالش رو به همراه شماره
تلفن همراه خودتون اینجا بفرستید👇:
🆔 @admin_rahtab
#حدس_کتاب
#کافه_کتاب_رهتاب
@Caffeerahtab
📚
ماهم تصمیم گرفتیم
به نفر اول هدیه ویژه رو تقدیم کنیم🎁
و همچنین به قید قرعه ،
از بین بقیهی عزیزان شرکت کننده
یک نفر دیگه رو هم هدیه بدیم ...😍😎
پس منتظر باشید ...❤️🌱
☕️
¦↫• #پیشنهاد_کتاب ..!
°●♡
در آینه به ناهموارهای صورتش نگاه کرد. صورتش کمتر جوش تازه به خود میدید و بیشتر به خاطر لکهها و تورفتگیهای قدیمی بود که یکدستی خودش را از دست داده بود.
روی صورتش که آب ریخت و طراوتش را که حس کرد، یاد آیه «و از آب هر چیزی را زنده گردانیدیم» افتاد.
- آب بود که به صورتش طراوت داد یا خدا؟🌱💧
- این حرفت خیلی سطحیه.
- چرا؟
- چون خدا خواسته که آب همچین ویژگیای داشته باشه.🌊
- اون برای چی روی صورتش آب ریخت؟
برای اینکه آب صورتش رو طراوت بده یا خدا بهوسیلهٔ آبی که همچین ویژگی براش قرار داده، این کار رو انجام بده؟✨🍀
°●♡
●° آسمان شیشهای نیست🏞⇉|📖
#کافه_کتاب_رهتاب
@CaffeeRahtab
🇧🇷Olá-Bom dia
🎇آخرین چهارشنبه سال
به حال خوب انشاءالله🔥
ممنونم که مواظب خودتون بودید و میتونید برنامه های امروزمونو دنبال کنید😂😁
#رمانک دیروز وعده داده شده رو هم امروز منتشر میکنیم...💁🏻♀
📚رویای نیمه شب
7⃣ قسمت هفتم
پدربزرگ ! خودت قضاوت کن. خوب ببین ! طراحی و ساخت اینها مهم تر است یا فروشندگی و با خانم ها
سروکله زدن ؟
با خون سردی کاغذها را دوباره لوله کرد. آنها را به طرف بزرگترین شاگردش، که برای خودش استادی زبردست بود، انداخت. شاگرد، لوله
کاغذ را در هوا گرفت.
نُعمان! تو از این به بعد آنچه را هاشم طراحی می کند،می سازی باید چنان کار کنی که نتواند اشکال و ایرادی
بگیرد.
نعمان کاغذها را بوسید و گفت: «اطاعت می کنم استاد!»
سری از روی تأسف تکان دادم. پدر بزرگ به من خیره شده بود. گفتم: 《پس اجازه بدهید این یکی را تمام کنم آن وقت ...》
باز دستش را روی گردن بند گذاشت.
همین حالا.
لحنش آرام اما نافذ بود. نمی توانستم به چشم هایش نگاه کنم. برخاستم. پیش بند را از دور کمرم باز کردم. آن را روی چهارپایه ام انداختم و میان نگاه متعجب و کنجکاو شاگردان، پشت سر پدر بزرگ، از پله ها پایین رفتم.
#رمانک #کافه_کتاب_رهتاب
@Caffeerahtab
انگیزشی🌱(3).mp3
290.3K
●|🎼🌱🎧|●
الــــــــــهــــے
اونقدࢪ غَࢪقِ خوشبَختے بِشید کہ ...✨♥️
#پادکست_انگیزشی🌱
#کافه_کتاب_رهتاب
@Caffeerahtab