❲بھ‌ناݦ‌خدایے‌ڪہ‌الٺیام‌قلبھاے‌شڪسٺہ‌اسٺ🌱❳

روزی که آیت الله #خامنه_ای مشغول به بافتن موی #دخترش شد! یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت #امام_خمینی] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند #مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم. یک دستی هم که نمی شود؛ من #بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمی شود؛ دو دستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای #پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم.

من شاید تا الان بیشتر از پنج بار این مطلب رو خوندم...! ولی هیچ وقت از قشنگیش کم نشد برام😌🌿

اینها بخشی از کارهای روزانه منه... تمام کارهام نیست. ممکنه قسمتهاییش با روز قبل یا بعد تفاوت داشته باشه.اما درنهایت همین حول و حوشه. چراازفعل جمع استفاده کردم؟ چون موقع تولد یه کوچولویی که بود، یه پرستار بهم گفت:تو اومدی شهرما ،اماغریبی اینجا... غصه نخوری،خدا فرشته هاش رومیفرسته بعضی روزا کمکت. «اگه فکر کردی نمک غذات کمه، اما سرسفره دیدی اندازه‌ست بدون کارهمون فرشته هاست.» من تنها نیستم.ما چند نفریم:) توهم ازاین فرشته ها دور وبَرِت داری ،شاید توجه نکردی؛ اگه دیدی کارهات دارن تند وتند روبه راه میشن مطمئن باش همونااومدن کمکت.

استاد عزیزمون تعریف میکردند؛ مادرِ بزرگوارشون دوازده تا بچه داشتند و خب اون موقع خونه‌ها مثل الان نبود فاصله‌ی آشپزخونه تا خونه "هذا منبر هذا مسجد" بود! کلی پله باید بالا پایین میرفتند، از این سر خونه به اون سر خونه میرفتند، تا بالاخره برسند به آشپزخونه꧇) و اونقدر کارشون زیاد بود که صبح بعد از صبحانه به آشپزخونه میرفتند،دیگه تا ظهر برنمی‌گشتند وقتی ناهار حاضر می‌شد! بالاسر دیگ قرآن میخوندند و اینجوری هر سه روز یک بار یه ختم کامل قرآن داشتند... و اون موقع رفاه الان نبود! حبوبات و برنج و... کلی سنگ و خاک داشتند برای پاک کردن و خلاصه زندگی خیلی سخت بوده꧇) ولی میدیدن هربار مادرشون دعا میکردند و به خدا می‌گفتند؛ خدایا فرشته‌هاتو به کمکم بفرست... و واقعا کارهاشون راحت تر انجام میشده... من هم از اون روز که این خاطره رو از استاد عزیزم شنیدم خیلی از این عبارت استفاده میکنم.. و همراهش خوندن سوره‌ی قدر باعث میشه واقعا فرشته‌ها به کمکمون بیان!‌꧇)' ممنون از گلابتون عزیز از یاد آوریشون🌿 #کافئین_نوشت | -🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳

-از کنار قرآن خاک گرفته ی روی طاقچه تا بوی نذری پیرزن سرکوچه از سیاهی شب های بدون خدا تا طلوع دوباره ی روح او با ماست، هرجا که باشیم!' - #آیه_گرافی | #بهار_مولایی | #عکسنوشته -🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳

-این‌شناسنامه‌ی‌کیه؟(:

-بسم‌اللھ🌙 صریح و سادھ بگویم؛🌱 ما گردان و پایگاه و لشگر و...نیستیم فقط دخترایی هستیم کہ نمیخوایم امیدمون رو از دست بدیم چون خداوندی هست؛🌿 یک مدت بود فعالیت نداشتیم(: اما حالا برای جنگیدن بخاطر اهدافمون، انگیزھ مون و لبخندمون...دوباره برگشتیم(: ☕﴾ @CaffeinGraphic و نیازمند ادمین تبادل هستیم🌙🌱 مهربانوهای عزیزی کہ تمایل دارند در لبخند و امید دیگران شرکت کنند و بالای 15سال سن دارند و نیکو منش و پر امید و متبسم هستند به سوی من پیامی بفرستند😌

^^

🌱 @CAFEIN

-سلام و نور بانو🌱 عذرخواهم کہ مصدع اوقات میشم🙈 فقط میخواستم بگم کہ نور آوردید با اومدنتون بہ کانال ما^^🌱 خیلی خیلی خوش اومدید(:🌸 ادمین -🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳ هستم☺️ . . . این پیامی هست که هر روز وقتی اعضای جدیدمون رو میبینم براشون میفرستم

^^🌱

حس وصف ناپذیریه... همش ب خودم میگم یعنی 3174 تا آدم اینجان که پستای منو میبینن و همه خانمن... احساس میکنم اینجوری کمی از فضای "مجازی" بودن خارج میشم و به "حقیقی" بودنِ حقیقت شما نزدیک(: احساس میکنم میتونم با حس کردن وجود شما، جهان بینی عمیق تری داشته باشم... چون هرکدوم از شما داستان و نظریات خودشو داره... دوست دارم روح تک تک شما رو لمس کنم😌🌱 و این خیلی هیجان انگیزه😇 باید جای من بوده باشین تا درکم کنین(: . . . اما امروز این دختر گل زد ما رو ریپورت کرد😄 فقط میخواستم بگم که من فقط قصدم خوشامد گویی و حس کردن شماست😇 و از این تریبون به تک تکتون خوشامد میگم🙃🌸 و از بودنتون سپاسگزارم 🌿♥️

-هرچه مرا تبر زدند،زخم نشد جوانه شد!🌱' -#عکسنوشته | #تایپوگرافی | #پروفایل -🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳

تا یہ جای دنج نشینی و کتاب نخونی؛ متوجہ‌نمیشی‌کتاب‌خوندن‌چقدر‌آرامش‌بخشہ‌

^^

‌🌱!

-امیدت رو حفظ کن!'

- #انگیزشی | #عکسنوشته | #پروفایل 
ـ🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳

-آسمان مال من است!'

-#سهراب_سپهری|#آبی|#wallpaper

-🌱☕️❲@CaffeinGraphic❳

-آنچہ‌هستی‌رابس‌شیرین‌مےسازد، تکرارنشدن‌آن‌است!✨'

-📚 #گزیده_کتاب | دلایلی برای زنده ماندن | مت هیگ
-💙 #نگارخانه | #انگیزشی
-🌿☕️❲@CaffeinGraphic❳