eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
9.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
596 ویدیو
16 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 🌷چله صلوات،زیارت عاشورا ، هدیه به۱۴معصوم وشهدای والامقام روزی دو قسمت داستان‌های شهدای📚 ادمین 👇 @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 زیارت عاشورا 🚩 ✅ با نوای علی فانی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 📣 📣 ⬅️ جهت ارتقا و تامین هزینه های کانال به صورت محدود در کانال پذیرفته می‌شود. 🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢
تصویر دو شهید درگیری دیشب اشرار در منطقه راسک استان سیستان و بلوچستان شهید فرهاد جلیل شهید ابراهیم مرمزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت 135 و 136 و 137
🦋 ۱۳۸ 🎬 تا در باز شد ,محکم در راکوبیدم به طرف واونی که پشت در بود با صدای بلندی به بیرون از اتاق افتاد. سریع رفتم بیرون, هوا تاریک بود ,توتاریکی یه چی شکل شبح میدیدم که بهم اشاره میکرد. رفتم طرفش که گفت:خواهر مبارز خداقوت,حرفاتون را شنیدیم الان مثلا من رابزن لت وپارکن وماشین رابردار وببر,امیدوارم این پیرمرد جنایتکار دوباره فریب بخورد...برو ما هوات را داریم ,خدا هم حواسش بهت هست. باحالتی که وانمود میکردم نفس نفس میزنم خودم رابه انور رساندم ,این سوسک له شده مثل کرمی به دیوار چسپیده بود. کتش را گرفتم وبلندش کردم:زود باش استاد...یک نفر بود باچاقو حسابش را رسیدم,الان بیهوشه,تا به هوش نیامده یا کسی دیگه نرسیده باید فرارکنیم. اسحاق انور باحالتی که انگار باورش نمیشد نگاهم کرد وگفت:تو اعجوبه ای هانیه....دنیا رابه پات میریزم,بریم ,بنیامین منتظر ماست. ولخ لخ کنان درحالی که انگار یک پایش اسیب دیده بود ولنگ میزد ,حرکت کرد وباهم رفتیم طرف ماشین. نشستم پشتش,طبق گفته ی اون مبارز باید از,سمت راست میرفتیم,همه جا تاریک تاریک بود وهیچ نوری به چشم نمیامدبه نظرمیرسید دربرهوتی گیرافتادیم. بالاخره بعداز تلاش بسیار رسیدیم اورشلیم واز انجا یک راست حرکت کردیم طرف تل اویو.... نیمه شب بود که به تل اویو رسیدیم. جلوی خانه انور ایستادم وگفتم:خوب استاد ,میخوایین ببرمتان بیمارستان ,اخه وضع ظاهریتون خوب نیست به نظرمیاد به شدت اسیب دیدین. انور:نه نه بریم خانه,توخودت پزشکی ,زخم هام راببند,درضمن سر خودت هم شکسته.... آه تازه یاد زخم سرم افتادم,زخمی که یادگار روز ذبح پدر ومادرم بود,زخمی که التیام نیافته ودوباره دهن باز کرده بود. مصلحت ندیدم باحرفش مخالفت کنم,باهم پیاده شدیم من:استاد,کلید نداریم. انور نگاهی بهم کرد ودست خونینش رانشانم داد وگفت:کلید خانه همیشه همراهم است,اثر انگشتم.... از ترس به خودم لرزیدم...نکنه,برم داخل خطرناک باشه؟ بازم توکل کردم ووارد خانه شدیم.من باید کارهای بزرگتری انجام بدهم... دارد... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 وارد خانه شدیم,انور همینجور که لنگ لنگان قدم برمیداشت کتش را دراورد وپرت کرد رومبل وبدو خودش را به اتاق بنیامین رساند. ناگهان فریاد داد وبیدادش هوا رفت,به سرعت خودم رابه اتاق رساندم,بنیامین باصورتی که ازخفگی کبود شده بود بی رمق نگاهمان میکرد. انور دست به کار شد وتنظیمات دستگاه های تنفس را بررسی کرد وتغییر داد ,کم کم تنفس بنیامین بهتر شد,انور بنیامین را بغلش گرفت وبوسید ,انگارکه صدسال ازاوجدا بوده,باخودم فکرمیکردم,این کثافت پسری را که از زیر دستگاه به عمل اورده اینجور دوست دارد وحاضراست جانش را برایش بدهد اما بقیه ی ادمها را راحت از فرزندانشان جدا میکند, مثل عماد وهیچ احساس عذاب وجدان هم ندارد یعنی اصلا بهش فکرنمیکند که عذاب وجدان بگیرد. انور یک چیزی,شیبه شیرخشک اما بارنگ سبزپسته ای را در اب حل کرد و بوسیله ی شیشه ی شیر به خورد بنیامین داد. دوباره بوسه ای ازش گرفت وروبه من کردوگفت:فردا پدر این فلسطینیها رادرمیاورم,به شرفم قسم عمادرابادستان بسته اینجا سلاخی میکنم وبنیامینم رانجات میدهم. از لحنش احساس لرزشی وجودم راگرفت وباخود گفتم مگر شما وامثالتان شرفی دارید که به ان قسم بخورید. من:استاد حالا بیاید دست ورویتان را بشورید تازخمهایتان را پانسمان کنم. بعداز نیم ساعتی کل سروصورت ودستهای انور باندپیچی شد وبااشاره به قفسه ای که حاوی بطریهای مشروب بود,درخواست نوشیدنی کرد ودرهمین حین گفت:درست است که یهود راه ورسم درست زیستن وسلامتی راازتعالیم اسلام دراورده وعمل میکند اما یک یهودی محال است مشروب را کناربگذارد....تمام خستگی ودرد وکوفتگی بدنم را بانوشیدن همین ,فراموش میکنم. واقعا احساس ترس وجودم رافراگرفت ,باخودم میگفتم نکند مشروب بخورد واز حال خودخارج شود وفکر کند من مادرشم وکلکم رابکند ,درهمین هنگام صدای دستگاه تنفس از اتاق بنیامین که اژیر میکشید بلند شد. سریع خودمان رابه اتاق رساندیم,بنیامین بیچاره این مخلوق اسحاق انور مانند مارمولکی سیاه وخشک شده بود....باخود گفتم اینهم پایان معجزه ات اسحاق انورررر... انور با دیدن بنیامین باان حال از خودبیخود شده بودبه زمین وزمان فحش میداد,من از ترسم عقب عقب اومدم توهال اونم اومد دنبالم وهرچی که سرراهش به دستش میرسید میشکست وحرف رکیک میزد. به هال رسیدیم به سمت قفسه مشروبها رفت ویه شیشه برداشت ,رفت رومبل نشست,دستش رابرد زیر صندلی ودکمه ای را فشار داد دید که من خشکم زده ونگاهش میکنم,شیشه مشروب دستش راپرتاب کرد طرفم و... دارد..... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
🦋 ای در دام عنکبوت ۱۴۰ 🎬 انور با صدای بلند فریاد زد:چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند. بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم ودررابستم ونفس عمیقی کشیدم. سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابان خلوت بود,سرعتم راتندتر کردم. صدمتری که رفتم,احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم... آه این که علی ست..... اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم. علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچه ای شد که ماشینمان را درانجا دیدم. سوار ماشین شدیم. دست علی راچسپیدم,انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم. علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت :بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو اینجا ,پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم اسیبی بهت بزنه... رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم.. دارد... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 هم اکنون نائب الزیاره شما عزیزان در جوار مزار شهید مدافع حرم مجید قربانخانی هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 «یکشنبه ۱۴۰۳/۴/۱۰ 4⃣1⃣ چهاردهمین روز چله »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 💫 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران یا امامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🦋 بـه رســـمِ ادب ســـلام بـه اربـــاب و ســـالارِ شیعیـــان... 💫اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 🦋 به نیت حاجت روایی همه اعضای محترم کانال 💫 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮّﺣﯿﻢ يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَسَتَرَ الْقَبِيحَ، وَلَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ عَنِّي، يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، يَا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، وَيَا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ، يَا صاحِبَ كُلِّ نَجْوَىٰ، وَيَا مُنْتَهىٰ كُلِّ شَكْوَىٰ، يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ، يَا عَظِيمَ الْمَنِّ، يَا مُبْتَدِئَ كُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، يَا رَبَّاهُ يَا سَيِّداهُ يَا مُوْلَيٰاهُ يَا غايَتَاهُ يَا غِيَاثاهُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَسْأَلُكَ أَنْ لَاتَجْعَلَنِي فِي النَّارِ. 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚 6⃣2⃣ بیست و ششمین دوره چله توسل و هدیه صلوات به شهدا 🕊️🌷🕊 💎 یکشنبه ۱۴۰۳/۴/۱۰ 💎 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💐 «چهاردهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐 🌷 شهید والامقام 🌷 💠 لبیک حق : ۲۴ سالگی 💠مزار: گلزار شهدای دهدشت، کهکیلویه و بویر احمد 🌷 💠 معرف : منتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada « »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 شهید والامقام لطف الله بیژنی نژاد 🌷نام پدر: فتح الله 🌷تاریخ تولد :1341 🌷محل تولد: روستای سرتنگ سپو ازتوابع شهرستان دهدشت 🌷تاریخ شهادت:1365/10/21 🌷محل شهادت:کربلای 5 🌷آرامگاه:گلزار شهدای دهدشت ✨ شهید والامقام لطف الله بیژنی نژاد دومین فرزند خانواده در سال 1341 در روستای سرتنگ سپو از توابع شهرستان کهگیلویه به دنیا آمد. در سال 48 در مدرسه ابتدایی اسلام آباد که حدود 9 کیلومتر با زادگاهش فاصله داشت مشغول به تحصیل شد. در سال سوم ابتدایی به خاطر مشکلات مالی درس را رها کرد.وبه کشاورزی پرداخت. در سال 55 پس از 5 سال دوری از تحصیل ،کلاس چهارم و پنجم را پشت سر گذاشت. و برای ادامه تحصیل روانه دهدشت شد. 🌸🍃 از همان دوران ابتدایی علاقه ی زیادی به مطالعه کتابهای غیر درسی مخصوصاً کتابهای مذهبی و اسلامی و اخلاقی داشت. شب ها بیدار می ماند و قرآن می خواند.در مساجد در برنامه های مذهبی و ورزشی شرکت می کرد. 🦋 در زمان انقلاب با تعطیلی مدارس در راهپیمایی ها حضور داشت. با شروع جنگ بدون اطلاع خانواده ،کارت آماده به خدمت گرفت و مدرسه را رها کرد و عازم جبهه شد. میگفت: ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند. 🌸🍃 در سن 22 سالگی ازدواج کرد .مدت زندگی مشترکشان یک سال و نیم بود. ثمره ی این زندگی فرزند پسری به نام مهدی است. 🦋شهید والامقام بسیار متواضع و فروتن بود .همیشه لبخند بر لب داشت. شب ها به مناجات می پرداخت. بسیار کوشا و کم توقع بود. بیشتر کار می کرد و کمتر حرف می زد. هم رزمش میگوید:"خودش عابد بود و دیگران را به نماز ،روزه،و سایر واجبات سفارش می کرد. پیرو ولایت فقیه ،امام و دستور ایشان بود. انقلاب را دوست داشت و سفارش به پشتیبانی از انقلاب می کرد" 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 در سال ۱۳۶۱به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد. و برای تکمیل دوره ی آموزشی خود به مدت 3ماه به شیراز رفت.پس از مراجعت عازم جبهه شد به خاطر توان رزمی که داشت به عنوان فرمانده گروهان منصوب شد. 💥ایشان در عملیات والفجر ۲و۴ به عنوان فرمانده گروهان به مقابله با دشمنان بعثی پرداخت. و در عملیات والفجر ۲ و آزاد سازی حاج عمران از ناحیه ی دست راست و پای چپ مجروح گردید. 💥در حالی که نیروها عقب نشینی کرده بودند وی در بالای کوه زخمی شده بود . خود را از کوه به طرف پایین انداخت تا به دست دشمن اسیر نشود. مدت ۴ شبانه روز در محاصره دشمن بود تا اینکه نیروهای خودی پیشروی کردند و ایشان را نجات داده ،به بیمارستان منتقل کردند. 💥در عملیات والفجر ۴ با گروهانش وارد عمل شد و با کمترین تلفات مهمترین پیروزی ها را به دست آورد. 💥 همچنین در عملیات والفجر ۸به عنوان معاون گردان حزب الله "محمدبار" در کنار همرزمش برادر پناهی(شهید) در فتح فاو فعالانه شرکت داشت. و با ابتکار عمل و نابود کردن دشمن با کمترین تلفات پیروزی های چشمگیری به دست آورند و از سوی برادر مرتضی قربانی ،فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا،مورد تشویق قرار گرفت. سپس به یگان تحت امر ایشان ماموریت داده شد. تا از مواضع و نقاط فتح شده حراست کنند. 💥ایشان در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد. از ناحیه ی سر به شدت مجروح گردید. و دکتر ۲۳ روز استراحت به وی داد. هنوز کمتر از یک هفته نگذشته بود که در تاریخ آقای پناهی از گچساران او را احضار کرد.وقتی از ماموریت گردان خود مطلع گردید بلافاصله عازم جبهه شد تا در عملیات کربلای ۵ شرکت کند. 💥 فرمانده اش هر جا به مانعی برخورد می کرد میگفت:این شیر را می فرستم تا دژها را بکشند. 🥀🍂مادرش می گوید : یک روز قبل از از شهادتش که به مرخصی آمده بود گفت: قرآن را ببوس،بوسیدم،گفت: شیرت را حلال کن . وقتی شهید شدم مبادا کاری کنید که منافقین خوشحال شوند. صبور باشید و شجاعت داشته باشید که خدا با ماست. ما باید مثل آقا مصطفی خمینی و شهیدکربلا شهید شویم". 🥀🍂در عملیات کربلای ۵ در ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در حالی که پیش می رفت تا معبر عملیاتی را برای همرزمانش باز کند و آتش سنگر تیربارچی عراقی را که سر راهشان بود خاموش کند ،مورد اصابت تیر مزدوران عراقی قرار گرفت و بر اثر اصابت ۳ گلوله به بدنش،به شدت مجروح شد و بر اثر جراحات وارده در بیمارستان گلستان به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان دهدشت به خاک سپردند. روحشان شاد💚💚 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »