eitaa logo
کانال کمیل
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
2 فایل
امروزفضیلت زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادت نیست امام‌خامنه‌ای #شهدایی #اخبار_مقاومت #جهاد_تبیین نظرات و پیشنهادات خودتون را به صورت ناشناس با ما در میان بگذارید👇 https://daigo.ir/secret/1633967234
مشاهده در ایتا
دانلود
● در روزهای فتنه 88 جمعیت زیادی روبه‌روی‌شان ایستاده بود. تعدادشان خیلی بیشتر از آنها بود. بعضی از فتنه‌گران آموزش‌دیده و آماده هر اقدامی بودند. بچه‌های حزب‌اللهی حسابی خسته شده بودند. بعضی‌های‌شان عقب‌تر از آنها بودند و هنوز نرسیده بودند. حاج محمد و برادر خانمش و یکی از دوستانش روبروی جمعیت ایستاده بودند. اوج درگیری‌های فتنه 88بود. حاج محمد می گوید : «باید یه کاری کرد.» انگار که فکری به ذهنش رسیده باشد، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد می‌زند: ! جمعیت روبه‌رو حسابی وحشت و شروع به عقب‌نشینی کردند. حسابی گیج شده بودند. بچه‌های خودمان هم از عقب رسیدند و توانستیم همه را متفرق کنیم. آن روز خود حضرت حیدر به ما مدد کرد... ●یکی از مسئولین می آید پیش حاج محمد و دوستانش و می گوید: «شما به چه اجازه ای و با مجوز چه کسی آمده اید در خیابان؟» حاج محمد می‌زند زیر کلاه آن بنده‌خدا و می‌گوید: «وقتی دزد بیاید در خانه ات مگر تو منتظر اجازه کسی میشوی؟ حالا دزد آمده در خانه ما و رهبرمان را هدف گرفته است و ما با مجوز دلمان آمده ایم. روایت هایی از دوستان 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
مولا علی علیه‌السلام : براستى كه خداوند براى گروهى كشته شدن را مقدر فرموده و براى ديگران مردن را. هر گروهى با همان سرنوشت كه خداوند مقدر كرده است مى‏رسد. پس، خوشا به سعادت مجاهدان در راه خدا و كشته شدگان در راه طاعت او. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
معرفت دشمن به انقلاب از معرفت ما بیشتر است. تصورم این است که من گوینده و شمای شنونده معرفت مان نسبت به انقلاب، از دشمنان مان کمتر است. ما شناخت حقیقی از انقلاب را در تلاش دشمن حس میکنیم. ببینید سی و چند سال این حجم تلاش از جنگ تا تحریم تا موضوعات مختلف دیگر نشـان از عظمت انقلاب دارد و نشـان میدهد انقلاب یک شیء بسیار با ارزشی است که دشمن این همه تلاش میکند تا آن را از خاصیت بیندازد... "شهید حاج قاسم سلیمانی" 💔 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
خدایا..! ‌ما‌ڪہ‌حسین‌گونہ‌زندگےنڪردیم‌ تا‌حسین‌گونہ‌بہ‌شهادت‌برسیم پس‌خدایا‌ما‌را‌حُرگونہ‌بپذیر..! ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هرکجا که نظر می‌کنم زِ غایتِ شوق خیالِ روی توأم ایستاده در نظر است.. شب جمعه ست هوایت نکنم میمیرم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🍃❀ ﷽ ❀🍃 امام مهدی(عج) : ◇ لِیعمَل کلُّ امْرِءٍ علَی ما یقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا . ◇ هر یک از شما باید کاری کند که با آن به محبّت ما نزدیک شود. بحار الأنوار، ج ۵۳ ، ص ۱۷۶ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
هدایت شده از کانال کمیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 زیارت (عج) در روز جمعه (با نوای استاد فرهمند) سلام بر مهدی فاطمه (س) (عج) ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
آخرين نماز شهید آیت الله مدرّس رحمت الله علیه ● نگاهش را دوخته به جايي و خاموش است. اِنگار كه در آن دَمِ واپسين، سراسر زندگي‌اش را مرور مي‌كند، تا دورترين خاطره‌هايش را و حتي ضربه‌ي تركه‌اي را كه در شش سالگي به بازويش خورد و او را به نزد پدر بزرگ، به قمشه و بعد به اصفهان كشاند. ● جانِ خسته‌اش انگار ، زخم تمام ضربه‌هايي را كه در سراسر عمر خورده به ياد مي‌آورد با اين حال در چهره‌اش طراوت و شادابي خاصي موج مي‌زند زيرا به خوبي مي‌داند آخرين ضربه كه براي هميشه او را به ديار دوست مي‌فرستد در حال فرود آمدن است. ● صداي اذان، را به خدا و ديگران را به خود باز مي‌گرداند. جهانسوزي(شخصي كه براي قتل مدرس آمده بود) به تندي قوري را كه از روي سماور برداشته و در استكاني چاي مي‌ريزد و استكان را به خَلَج(همكارش) مي‌دهد. خَلَج نيز گَرد پاكتي كوچك را در آن خالي مي‌كند. استكان را در مقابل مُدرّس مي‌گذارد و به او مي‌گويد: بخور. مُدرّس استكان را بر مي‌دارد و چاي را در چند جُرعه مي‌نوشد و با خونسردي سريعا به نماز مي‌ايستد و در پيش رويِ كساني كه داغ حسرت يك تعظيم او به دلشان مانده است، در برابر خدا به ركوع مي‌رود، رو به دوست و پشت به دشمنان زانو مي‌زند و به سجده مي‌افتد. مستوفيان با نگراني چشم دوخته است به او، مُدرّس نماز مغرب را به پايان مي‌برد اما زهر هنوز اثر نكرده است. مُدرّس هنوز بر سجاده نشسته و ذكر مي‌گويد. سه دژخيم با تعجب و وحشت به او خيره شده‌اند. در برابرش احساس ناتواني مي‌كنند. زهر را به او خورانده‌اند اما تلخي در كام و جان خودشان موج مي‌زند. مستوفيان بيش از آن تاب نمي‌آورد بلند شده و مدرس را به زمين مي‌اندازند، جهانسوزي و خلج نيز دست و پاي سيد را مي‌گيرند. مُدرّس با صداي بلند شهادتين خود را مي‌گويد. مستوفيان عمامه‌ مدرس را باز مي‌كند و آن را بر گردن او مي‌پيچد. آنگاه دو سوي عمامه را آن قدر از دو طرف مي‌كشد تا راه لب، بر كلام سرخ بسته مي‌شود. چشمانش به روي مُهر سجاده و لبانش به كلام خدا بسته مي‌شود اما جلاّدان هنوز رهايش نمي‌كنند. ● آن قدر عمامه را به دور گردنش نگه مي‌دارند تا پيكر نحيف و رنج كشيده‌اش سُست مي‌شود و ستاره بر آسمان سجاده مي‌افتد همچون ـ عليه السّلام ۱۰آذرماه سالروزشهادت آیت الله مدرس 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🕊🕊 معلم بازنشسته‌ای که مدافع حریم ولایت شد ● پیاده‌روی اربعین را چندین سال بود که انجام می‌داد. حتی کاروان‌های زیارتی را ترتیب می‌داد و کسانی هم که بی‌بضاعت بودند را از هزینه شخصی خودش به زیارت می‌برد. شهادت‌طلبی، شجاعت، ایثار و خدا ترسی حاج رضا زبانزد خاص و عام بود. طوری که در زمان جنگ همیشه در خودش آمادگی شهادت را حفظ کرده بود. از دهه شصت تا قبل از شهادتش مراسم غسل و کفن و دفن اموات را فی‌سبیل الله انجام می‌داد. ● حاج رضا در تاریخ 26 آبان سال 94 راهی سوریه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم علیه السلام شد. قبل از رفتن با همه ما خداحافظی کردند و حتی به دیدار اهل قبور هم رفتند و یه جواریی می توانم بگویم خداحافظی آخر را با همه ما کردند ● حاج رضا با اصابت موشک کورنت در غروب اربعین سیدالشهدا علیه السلام، مصادف با 10 آذر 1394 به همراه شهیدان میلاد بدری و مجتبی زکوی زاده به شهادت می رسد. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
مدافع حرم خندانی که به او گفتند نماز نخوان تا شهید نشوی! ● حسین محرابی تازه به سوریه آمده بود. یک شب قبل از خواب با اشاره به بچه‌ها گفتم که بیایید کمی با او شوخی کنیم و سر به سرش بگذاریم. ابوزهرا با یک چشمک به من فهماند که امشب خسته‌ایم و بهتر است بخوابیم. صبح حسین با صدای اذان از خواب بیدار شد. بالای سرم آمد و گفت: حاجی بلند شو! سرم را از زیر پتو بیرون آوردم و گفتم: مرد حسابی ولمان کن! نماز چی؟ برو بخواب! ـ حاجی صدای اذانه! ـ بگیر بخواب آقا جان حوصله داری؟! ـ من می‌خواهم نماز بخوانم. ـ می‌خواهی نماز بخوانی بخوان! ولی از من می‌شنوی نماز نخوان که شهید می‌شوی. حسین آقا که هاج و واج از صحبت‌های هم‌رزمش ماتش برده بود، اصلاً نمی‌دانست اذان اول، اذان اهل سنت است، بلند شد، اما سراغ هر کسی رفت، می‌گفت: نماز نمی‌خواند! به ناراحتی بسیار خودش مشغول نماز شد. اما از آن سوی، رفقایش که از زیر پتو او را تحت نظر داشتند، آهسته می‌خندیدند. حسین آقا همین طور که روی سجاده نشسته بود و داشت ناله می‌کرد که یک دفعه با صدای اذان دوم (اذان شیعیان) جا خورد، یک نگاه به پنجره کرد که این اذان چیست؟! در همان لحظه همه هماهنگ با هم بلند شدند و آستین‌ها را بالا زدند که بروند وضو بگیرند! اما چشمان متعجب محرابی، آن‌ها را دنبال می‌کرد. یکی در آن وسط خنده بچه‌ها به او گفت: اینجا ۲۰ تا اذان می‌گویند. تو باید تشخیص بدهی اذانت کدومه! در دهم آذرماه سال ۱۳۹۵ در آخرین روزهای ماه صفر و در ایام شهادت امام رضا (ع) در منطقه حلب به شهادت رسید. 🌹 🕊 🕊 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🕊 روزهای آخر آخر آذر ماه بود. با ابراهيم برگشتيم تهران. در عين خستگی خيلی خوشحال بود. ميگفت: هيچ شهيد يا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هر چه بود آورديم. بعد گفت: امشــب چقدر چشمهای منتظر را خوشحال كرديم، مادر هر كدام از اين شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست. من بلافاصله از موقعيت استفاده كردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خودت دعا ميكنی كه گمنام باشی!؟ منتظر اين ســؤال نبود. لحظه‌ای ســكوت كرد و گفت: من مادرم رو آماده كردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا كنه كه گمنام شهيد بشم! ولی باز جوابی را كه ميخواستم نگفت. چند هفته‌ای با ابراهيم در تهران مانديم. بعد از عمليات و مريضی ابراهيم، هر شب بچه‌ها پيش ابراهيم هستند. هر جا ابراهيم باشد آنجا پر از بچه‌های هيئتی و رزمنده است. ٭٭٭ دی مــاه بود. حــال و هوای ابراهيــم خيلی با قبل فرق كــرده. ديگر از آن حرفهای عوامانه و شوخيها كمتر ديده ميشد! اكثر بچه‌ها او را شيخ ابراهيم صدا ميزنند. راوی: علی صادقی،علی مقدم زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
● در فکر رفتن به سوریه نبود؛ اما یک خواب باعث شد، برود. خواب دیده بود راه سبزی جلویش هست که انتهای آن حرم (س) قرار دارد، دوستان شهیدش را در خواب دیده بود که گفته بودند حاج منصور مراقب باش جا نمانی. ● قبل شهادت در عملیاتی حضور داشتند که قرار بود چند جوان پشت لودر بنشینند، چون منطقه خطرناک بود گفته بود شما جوان هستید اجازه بدهید من پشت لودر بنشینم. از پاسداران انقلاب اسلامی و از رزمندگان و جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس بود. وی متولد سال 1336 و از اهالی شهرکرد بود که به عنوان نیروی ادوات، در جبهه سوریه به دفاع از حریم اهل بیت (ع) پرداخت وی در سال 1382 به افتخار بازنشستگی نایل شد اما این بازنشستگی او را از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و حفظ ارزشها و دستاوردهای نظام باز نگه نداشت و به خدمات رسانی به همنوعان و همسایه های خود ادامه داد و در سخنانی گفته بود : " من از سپاه بازنشسته شدم نه از پاسداری و حفظ ارزشهای نظام " . ● سرانجام ظهر روز جمعه دهم آذرماه 1396 در شهر بوکمال سوریه بر اثر اصابت تیر مستقیم به سر به خیل شهداء و برادر شهیدش پیوست . 🌹 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🕊 روزهای آخر ابراهیم محاسنش را كوتاه كرده. اما با اين حال، نورانيت چهره اش مثل قبل است. آرزوی شهادت كه آرزوی همه بچه ها بود، برای ابراهيم حالت ديگری داشت . در تاريكی شب با هم قدم ميزديم پرسيدم: آرزوی شما شهادته، درسته؟! خنديد. بعد از چند لحظه سكوت گفت: شهادت ذرهای از آرزوی من است، من ميخواهم چيزی از من نماند. مثل ارباب بيكفن حســين(علیه السلام) قطعه قطعه شوم. اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد. دلم ميخواهد گمنام بمانم. دليل اين حرفش را قبلا شنيده بودم. ميگفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نميخواهم مزار داشته باشم. بعد رفتيم زورخانه، همه بچه ها را برای ناهار فردا دعوت كرد. فردا ظهر رفتيم منزلشــان. قبل از ناهار نماز جماعت برگزار شد. ابراهيم را فرســتاديم جلو، در نماز حالت عجیبی داشت. انگار كه در اين دنيا نبود! تمام وجودش در ملكوت سير ميكرد! بعد از نماز با صدای زيبا دعای فرج را زمزمه كرد. يكی از رفقا برگشت به من گفت: ابراهيم خيلي عجيب شده، تا حالا نديده بودم اينطور در نماز اشك بريزه! در هيئت، توســل ابراهيــم به حضرت صديقــه طاهره(علیها السلام) بــود. در ادامه ميگفت: به ياد همه شــهدای گمنام كه مثل مادر سادات قبر و نشانی ندارند، هميشه در هيئت از جبهه ها و رزمنده ها ياد ميكرد. 🌺🌺🌺 اواسط بهمن بود. ساعت نه شب، يكی توكوچه داد زد: حاج علی خونه ای!؟ آمدم لب پنجره ابراهيم و علی نصرالله با موتور داخل كوچه بودند، خوشحال شدم و آمدم دم در ابراهيم و بعد هم علی را بغل كردم و بوسيدم داخل خانه آمديم. 🌿راوی:علی صادقی،علی مقدم زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
از اقوامی تحصیل کرده و دانشگاهی که سالها در انگلیس ساکن هستند برای درمان بیمارانشان به ایران امدند حیرت کرده بودند از سطح بالای تخصص و کیفیت پزشکان حاذق ایرانی و هزینه بسیار کم در مقایسه با انگلیس و کیفیت بسیار بد خدمات فجیع و هزینه های سرسام آور پزشکی در انگلیس. قدر داشته هایمان را بدانیم. "علی کرمی" ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
در ۲۲ آبان سال ۹۴ از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان، جهت دفاع از حرم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) عازم سوریه شد و سرانجام ۱۹ روز بعد یعنی در روز دهم آذرماه سال ۹۴ مصادف با روز اربعین امام حسین (ع) در سن ۲۰ سالگی به شهادت رسید. شهادت بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی‌شود ● مادر شهید بدری می‌گوید: یک روز میلاد آمد پیش من و گفت: مادر دارم می‌روم رزمایش لباس نظامی بگیرم که من متوجه شدم رفتنش جدی است و خودش برگشت به من گفت: مادر چند جا ثبت نام کرده‌ام اسمم درنیامده است و باید تو برایم دعا کنی که این دفعه مقدمات سفرم فراهم شود. خیلی خونش برای رفتن می‌جوشید. میلاد دید که من با رفتن او خیلی بی‌تابی می‌کنم، گفت: مادر شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی‌شود و از تو می‌خواهم برای رفتنم رضایت کامل داشته باشی. ● شهید بدری مربی حلقه‌های صالحین بسیج بود و همیشه صحبت‌هایش سرشار از عشق به اهل بیت (ع) بود. 🌹 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
مجتبی میگفت هر جایی از دنیا رهبری بگوید می جنگم ● در کار کشاورزی عصای دست پدرش بود. بخاطر اینکه سروان تکاور شاغل در تیپ تکاوران سپاه بهبهان بود در بهبهان زندگی می کردیم اما در زمان برداشت محصولات کشاورزی به روستا می آمد و کارهای کشاورزی پدرش را انجام می داد. با ایمان بود و مردم دار،بسیار مهربان و در تصمیم گیری قاطع بود؛ بخصوص در انتخابات مجلس به فامیل می گفت به نامزدهای شایسته رای بدهید، نماینده باید متخصص باشد تا به کشور و نظام خدمت کند. علاقه ی خاصی به خواندن روایات ائمه و کتاب های دکتر شریعتی داشت و همیشه مطالعه می کرد. ● ۱۰ آذر ۹۴ حین عملیات در حومه حلب به همراه سه نفر از دوستانش در خودرو بودند که با اصابت گلوله ی آر پی چی به خودرو شهید شدند. 🌹 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❀ ﷽ ❀🍃 آقا رسول الله «ص» : خوشا به سعادتمندي آنان كه از دوستان و پيروان «ع» هستند. به خدا قسم ايشان در قيامت پيروز و نيكبخت هستند. بحارالانوار، ج 44؛ ص 225 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
حرکتِ «میرزا کوچک خان» صددرصد اسلامی و ایرانی بود ♦️امام خامنه ای:«منشأ حرکت یک منشأ صددرصد دینی و اعتقادی است. رفتار او هم یک رفتار دینی و اعتقادی است، یعنی انسان مشاهده میکند با اینکه در درون تشکیلات خودشان مخالفینی داشت، بعضی از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت میکردند، امّا مرحوم میرزا کوچک در برخورد با اینها کاملاً حدود شرعی را رعایت میکرده و اهل درگیری با داخل نبوده. مثلاً کسانی بودند که‌ مخالفتهای اعتقادی با ایشان داشتند؛ همراهان ایشان - آن افراطیها - میگفتند اینها را بزنیم سرکوب کنیم! میرزا کوچک نمیگذاشته، جلوی اینها را میگرفته و مانع میشده از اینکه این کار را بکنند؛ یعنی رفتار هم یک رفتار دینی است. و حرکت، یک حرکت صددرصد اسلامی و ایرانی است. » ۱۳۹۲/۰۲/۱۶ 11 آذر سالروز شهادت میرزا کوچک خان گرامی باد🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
▪️«اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعـُـــون»▪️ ⚫️شهادت پاسداران مدافع‌حرم «سردار محمدعلی عطایی و سردار پناه تقی زاده» در سوریه 🔹روابط عمومی کل سپاه پاسداران در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: پاسداران رشید اسلام محمدعلی عطایی شورچه و پناه تقی‌زاده حین انجام مأموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوريه، توسط رژیم جنایتکار صهیونیستی در حوالی دمشق به شهادت رسیدند. 🔹آئین‌های تشییع، تدفین و خاکسپاری شهید عالی‌قدر متعاقباً به آگاهی ملت شریف ایران رسانده خواهد شد. شهیــد، باران رحمت الهی است که به زمینِ خشکِ جان‌ها، حیــــات دوبــــاره می‌دهــــد! عشق شهیــــد، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهـــد شد! 🕊🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🔹بعد از شهادتش فرمانده منطقه آمده بودند و توی مجلسی که خود نیروی انتظامی زحمت کشیده بود، صحبت کردند. شبش به خواب من آمد و خندید و گفت: «سرهنگ کاظمی چی گفت؟» گفتم: «مگه خودت خبر نداری؟» گفت: «چرا من بودم. می‍خوام ببینم کجای حرفش برای شما جالب بوده.» بعد دو روز به خواب من آمد. خیلی صحبتها در مورد شهادت ایشان بود. یکی می‍گفت مین را منافقان کار گذاشتند. خیلی صحبتها کردند و ما از این همه حرفها خیلی ناراحت می‍شدیم. واقعا نمی‍دانستیم داستان چه هست. من توی خواب به ایشان گفتم: «پدر داستان چیه؟ چه اتفاقی برای شما افتاده؟ میگن که اسلحه ات اونجا جا مونده، بیسیمت رو بردند.» خندید و گفت: «نه پسرم اسلحه ام و هیچ چیزی اونجا جا نمونده. من می‍دونم تو آنجا میروی و پوتین من آنجا است.» من بعد از چند روز به آن مکان رفتم و دیدم دقیقا همان چیزی است که پدرم توضیح داده بود. من با همان صحنه روبه رو شدم و پوتین ایشان هم آنجا باقی مانده بود. 🌷شهید مدافع وطن جوانمیر محمدی در تاریخ 11 آذر 1374 ، در پاسگاه خان ليلی قصرشيرين بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن به سر، صورت، دست و پاها، شهيد شد 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
کانال کمیل
﷽ ▪️«اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعـُـــون»▪️ ⚫️شهادت پاسداران مدافع‌حرم «سردار محمدعلی عطایی و سر
یکی از زیباترین شهادت ها شهادت توسط شقی ترین افراده . ایا رژیم صهیونیستی در حال حاضر شقی ترین نیست؟ . و خوش به حال شهدایی که اخیرا توسط این رژیم جنایتکار در سوریه به شهادت رسیدند... 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🕊 روزهای آخر هوا خيلی ســرد بود. من تنها بودم گفتم: شــام خورديد؟ ابراهيم گفت: نه، زحمت نكش. گفتم: تعارف نكن، تخم مرغ درســت ميكنم. بعد هم شــام مختصری را آماده كردم. گفتم: امشب بچه هام نيستند، اگر كاری نداريد همين جا بمانيد، كرسی هم به راهه. ابراهيم هم قبول كرد. بعد با خنده گفتم: داش ابرام توی اين سرما با شلوار كردی راه ميری!؟سردت نميشه!؟ او هم خنديد وگفت: نه، آخه چهار تا شلوار پام كردم! بعد سه تا از شلوارها را درآورد و رفت زيركرسی! من هم با علی شروع به صحبت كردم. نفهميــدم ابراهيم خوابش برد يا نه، اما يكدفعه از چا پريد و به صورتم نگاه كرد و بی مقدمه گفت: حاج علی، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت ميبينی؟! توقع اين ســؤال را نداشتم. چند لحظه ای به صورت ابراهيم نگاه كردم و با آرامش گفتم: بعضی از بچه ها موقع شــهادت حالــت عجيبی دارند، اما ابرام جون، تو هميشه اين حالت رو داری! ســكوت فضای اتاق را گرفت. ابراهيم بلند شد و به علی گفت: پاشو، بايد سريع حركت كنيم. باتعجب گفتم: آقا ابرام كجا!؟ گفت: بايد سريع بريم مسجد. بعد شلوارهايش را پوشيد و با علی راه افتادند. 🌿راوی:علی صادقی،علی مقدم زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
🖤 (س) ◇ ازبس حضرت زهرایےبود،درعملیات خیبر اسم گردانش راعوض کرد گذاشت"یازهرا(س)” دروالفجر۸ شهیدکه شد ایّام بود... ترکش خورده بودبہ پهلویش... 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail