♨️خیلی خوبه که دشمن علنا به اهداف خودش اشاره کرده!👌🏻
چرا؟؟
چون این اهداف، در ایران،حتی از سوی اقلیت بیدین هم پذیرفته نیست تا چه برسه به توده ملت مسلمان!!!
👈🏻یک مرد ایرانی اصیل هرگز نمیگه من بیناموسم!
👈🏻یک زن ایرانی اصیل هرگز نمیگه من ناموس کسی نیستم!( برعکس، زنان ایرانی، دوست دارند با مردان غیور ازدواج کنند)
👈🏻یک انسان ایرانی اصیل، نه تنها هرگز راضی به تجزیه ایران نیست ؛ بلکه حاضره جون خودش رو فدای ایران کنه!!( چه مسلمان باشه، چه نباشه)
✅این شعارها فقط برای همجنسبازان تروریست منوتو و عنترنشنال، و امثالهم، کاربرد داره؛ چون دیاثت، خباثت و نجاست، به اندازه لازم و کافی در وجودشون هست!!!
♨️پس ای تروریست!
برو این دام بر مرغی دگر نِه
که عنقا را بلند است آشیانه!😎
#رسانه_تروریست
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
"بنده خدا"
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️عزا گرفتن رسانههای ضدایرانی از شادی مردم ایران
پن: از ما عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید!!👊🏻
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#ید_واحده
مدیررسانهای تیم ملی: اکانتهایی که به نام بازیکنان ساخته شده جعلی است
#فوتبال
#جام_جهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخندید، داره براندازی میکنه!
#جریان_تحریف
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
اسرائیل: اتاق کنترل تمامی قطارها از کار افتاد
🔹مسئولان رژیم صهیونیستی میگویند: سرور ازکارافتاده مسئولیت حفظ امنیت حرکت قطارها را دارد و در واقع اتاق کنترل حرکت تمامی قطارها محسوب میشود.
🔹رسانههای عبریزبان هم بدون اشاره به احتمال حمله سایبری از هرجومرج و اختلال بزرگ در حرکت قطارها در تمام اسرائیل سخن میگویند.
#نابودی_رژیم_کودککش
چندین سایت صهیونیستی هک شد
🔹روزنامه یدیعوت آحارونوت خبر داد که مجموعه هکری Black Magic پایگاههای اینترنتی متعددی را در اسراییل هک کرده و صفحات اصلی این سایتها را از دسترس خارج کرده است.
🔹براساس اعلام یدیعوت آحارونوت، اطلاعات هویتی ۵ هزار صهیونیست که شامل جزئیات کامل، آدرس و کارتهای هویتی آنها بوده نیز منتشر شده است.
#نابودی_رژیم_کودککش
اعترافات زیبای خبرنگار اسقاطیلی
من همیشه فکر میکردم که مشکل از دولت هاست. اما در قطر فهمیدم که نفرت مردم در خیابان ازما چقدر است. چقدر دوست دارند ما را از روی زمین محو کنند. تا چه حد هر چیزی که به اسقاطیل مربوط می شود نفرت شدیدی را در آنها برمی انگیزد.
أخٌفيالله🇮🇷
♨️ابوتراب۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت چهاردهم
۰۰۰سید از خوشحالی زبونش بند اومده بود ، بریده بریده گفت : آب ب آبجی ، خدا خیرت بده ، امشب تو جلوی شروع جنگ جهانی سوم رو گرفتی ، همه زدیم زیر خنده ، موقع برگشتن وقایع رو تو ذهنم مرور میکردم ، راستی این آقا میثم کیه؟ چه آدم بزرگیه که این همه فداکاری میکنه؟ حتما" با شهید جمال عشقی خیلی صمیمی بوده که بخاطرش این همه وقت واسه خانواده شهید می زاره ، از اون بالاتر مثل اینکه خواهر افشانه پنهانی میره و کارهای خونه مادر شهید رو انجام میده ، چه کار خوبی میکنه ، چون بیبی خیلی پیر شده تنهایی نمی تونه خیلی سخته ، به دَم درب خونه رسیدم ، دست کردم تو جیبم تا دسته کلیدم رو در بیارم و درب رو باز کنم ، یه دفعه دستم خورد به دستمال یزدی ، دستم خیس شد ، وقتی دستم رو بیرون آوردم توک انگشتم خامهای شده بود ، یاد ریختن خامه روی فرش بیبی و صورتم افتادم ، نگران شدم ، بعد از سال ها مجبور بودم دستمالی رو که واسم گنجینه اَشکهایی بود که واسه امام حسین(علیهالسلام) ریخته بودم رو بشورم ، آخه وصیت کرده بودم ، موقعه فوتم ، این دستمال متبرک رو توی قبر بکشن روی صورتم ، حالا چطوری بشُورمش ، قضیه رو واسه عیال تعریف کردم ، پیشنهاد داد که فقط اون قسمتی رو که خامهای شده رو آروم بشورم و جاهای دیگه رو خشک بزارم ، دستمال آوردم شیر آب رو کمی باز کردم تا آب به صورت باریک و نخی بریزه همون جایی که خامهای شده بود ، یه دفعه چشمم افتاد به حاشیه دستمال که خط های نارنجی داشت ، میون دوتا خط نارنجی حاشیه دستمال با یه نخ سبز زیتونی کوچیک یه چیزی نوشته شده بود ، دستمال آوردم بالا ، عینک رو چشمم نبود دیدم یه کمی تار شد ، عیال رو صدا کردم ، زودی اومد گفتم اینو می تونی بخونی یه نگاهی انداخت بعد گفت یه نوشتس ، گفتم : می دونم چی نوشته ، گفت : بزار عینکمو بزنم ، خندیدم ُ و گفتم : خوب شکر خدا ما دو نفر رو هم دیگه یه چشم سالم نداریم ، عیال خندید و گفت ناشکری نکن ، شکر خدا خیلی هم خوبه ، خب ، پیر شدیم دیگه ، پیرچشمی هم از مزایایی پیریه ، عینکش به چشمش زد و با دقت بیشتری نگاه کرد ، پرسیدم چی نوشته ؟ گفت : نوشته (عشقم مملی) ، دوئیدم ، عیال گفت چی شد ، گفتم میرم عینکم رو بیارم ، پرسید ؟ حالا مگه واجبه ، گفتم : واسه من از نون شب واجبتره ، یه عینک دوربین داشتم ، واسه دیدن دور ، و یه عینک نزدیک بین ، واسه مطالعه دو تاشو زدم روی هم ، عیال با اون تعجب زنونهاش پرسید ، وا ، وا ، این دیگه چجورشه؟ گفتم : اینطوری بهتر میبینم ، نوشته دستمال آوردم بالا ، بله عیال درست دیده بود ، توی حاشیه بین دوتا خط نارنجی دستمال با نخ سبز زیتونی نوشته شده بود(عشقم مملی) ، عین بستنی ِ که آب شده باشه وا رفتم ، همون جا تو آشپزخونه نشستم روی زمین صحنه آشپزخونه عوض شد ، یه هو دیدم تو اتوبوس کنار حاج آقا قلعه قوند دبیرمون نشستم ، با تعجب گفتم سلام اقا ، شما هم اینجائید ، آقا خندید و گفت ، خوب آره ، مگه قرار بود کجا باشم؟ برادر عبدی! از لحظهای که از شهرک آناهیتای کرمانشاه حرکت کردیم خواب بودی ، تا خواستم پاهامو جمع کنم پام خورد به یه چیزی کف اتوبوس ، برگشتم پائین رو نگاه کردم ، آقای قلعه قوند گفت : اسلحه کِلاشِته ، خوابت که بُرد رو پات بود ، واسه اینکه راحت بخوابی من اسلحه تو گذاشتم زیر پات ، با تعجب دولا شدم اسلحه رو برداشتم و آوردم بالا ، خدا همون اسلحه خوشگل خودم بود یه کِلاشینکف قنداق تاشو که روش با نوک یه میخ نوشته بودم (ابوتراب) کُد اسلحه ۱۱۶ بود این عدد رو من خیلی دوست داشتم دلیلش هم این بود که تو سال های تحصیلم هیچ وقت نمره بالاتر از شونزده نگرفته بودم و نمره شونزده یه جورایی واسه من حکم نمره بیست و داشت و برام شانس می آورد وقتی جایی شماره هفده هجده بهم میافتاد ، غصهام می گرفت ، به یاد لقب ابوتراب ِ آقام امیرالمومنین حضرت علی(علیهالسلام) که خود حضرت رسول اکرم(صلیاللهعلیهآله) بهش داده بود دولا شدم و لبهامو چسبوندم به اسم ابوتراب و اسم رو بوسیدم ، یهو یکی از پشت سر زد رو شونم و گفت : حسن؟ دیوونه شدی؟ چرا اسلحه رو میبوسی؟ برگشتم دیدم ناصره ، بلند داد زدم ناصر تو هم اینجایی؟ یهو جمشید که کنارش نشسته بود ، گفت ، وا ! مگه قراره کجا باشه؟ دوباره داد زدم جمشید؟ تو هم هستی؟ یه دفعه یکی هولم داد و گفت : حسن مسخرهمون کردی؟ گفتم احمد؟ تو کِی اومدی؟ بغل دستیش دولا شد و گفت وقت گُل نِی! دوباره داد زدم علی شاهرخی ، تو که شهید شده بودی اینجا چی کار می کنی؟ یه دفعه ناصر رو کرد به آقای قلعه قوند و گفت ، بیا فرمانده اینم از معاونت که میگفتی خیلی با استعداده! حسن هم که موجیه بابا! جمشید بلند شد رفت و از شاگرد راننده اتوبوس یه لیوان آب گرفت و آورد، آب رو که خوردم گفتم همه شما اینجائید ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
♨️باشه؛ ولی حتما در کنار سفارت یک فروشگاه پوشک ایزیلایف هم افتتاح کن، چون فروشگاههای صهیونیستها کفاف تأمین پوشک سربازای خودشونم نمیده؛ به شما نمیرسه دیگه!!!😅
#نابودی_رژیم_کودککش
#القدس_لنا