eitaa logo
جــهانــی از کـــارتــونـــــ 📺 🌏
1.2هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
229 فایل
تماشاے انیمیشن سࢪیالے و سینمایی با کیفیت بالا 😍👌🏻 کلیپ هاے انیمیشنے و تئوࢪے هاے جالب 🌱💙 بزن ࢪو پیوستن و عضو خانواده ی جهانـــۍ از کــــارتـــون 🌏🌍 همسایه مون 👇🏻 ⫷⊱┈──╌♕♜♛♜♛╌──┈⊰⫸‌ ╭╼╼╼╼╼╼╼╼╮ │𝖏𝖔𝖎𝖓 @Fotbaale ✨🐐 ╰╼╼╼╼╼╼╼╼╼
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به دوستای گلم خوبید ؟ 😍 براتون یه رمان آماده کردم و الان هم در حال پارت گذاری هستش ...اما یه جورایی متفاوته توی این رمان آقای شهیدی جاسوس از آب در میاد 😐😰 خواهر سعید از هر چی خواننده و بازیگر هست خوشش میاد 😐😂 با سعید آبش توی جوب نمیره اما کافیه فقط پشت سر سعید حرف بشنوه بد جور ناراحت میشه 🙅‍♀️ توی سایت یه اتفاق هایی میافته که رسول باعث میشه به همه چی شک کنه 🤷‍♀️ و در آخر برای سعید یه اتفاقی میافته که همه فکر میکنن شهید شده 😕 داستان داره جالب میشه بیا تو کانال 💁‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/74580151C8350d295f1
🚫رمـــانۍبراساس‌واقعیت🚫 خواست دستمو بگیره که مثل برق گرفته ها دستمو پس کشیدم -چیــــکار میڪنی؟مگه قرار نبود دستمو نگیری؟😒 با بهت و ناباوری نگام کرد و گفت: -غزل‌ عزیزم ما محرمیم!!😳 -به من نگو عزیزم🤫 با حرص گفت :چرا؟😠 -من ازدواج قبلیم عاشق شدم با قلب تصمیم گرفتم ...دیدی که اون میلاد چه بلایی سرم اورد...الان تو به من محبت نکن تا وابستت نشم بتونم با قلب و عقل تصمیم بگیرم و...😐 همینجوری داشتم حرف میزدم که با کاری که کرد حرفم تو دهنم ماسید! https://eitaa.com/joinchat/1941766392Cc962ce9fb8 ظرفیت محدود💔📛 بیا و ببین سرگذشت غزلو😐💜
اینجا ما یه رمان جذاب مذهبی داریم ¹یه دختر خانمی که به عشق آقای فرمانده چادری شده وخوب براساس یه اتفاقاتی با آقای فرمانده..... و خوب اینجا هم یه آقا پسر جذاب غیرتی داریم که عشقش شهادته و میره سوریه ..... ²اینجا یه دختر خانوم داریم که توی خانواده ی مذهبی بزرگ شده اما خودش حجاب درستی نداره وبا خانواده به مشهد میرن اما از اینطرف این دختر خانوم یه عمویی داره که...... و اینجام ما یه آقا پسری داریم که توی خانواده ی مذهبی بزرگ شده و یه جوون جذاب غیرتی مذهبی هست که باباش به خاطر اتفاقاتی که براش میوفته اعتقاداتش را .......... برای ادامه رمان بزنید رو اینک زیر @gooooop به جز رمان : کلیپ تلنگرانه شهیدانه پروفایل امام زمانی و...... داره 😍 @gooooop
بخونش ❌ بخونش❌ رمان دختر جذاب وپسر مذهبی که باهم ‌، هم سفر میشن ولی هواپیما سقوط میکنه.... 🤯😱😱🤯 وای که درگیرش میشی... 😍 داستان عاشقانه وماجرایی...🤩 این رمان خیلی خوبه هم مجازه هم باحال 😉 مجاز وزیبا❤️ @ashghasmane @ashghasmane
݁ࡄࡋߊߋߺ ܝ‌ ᨗߋߺܧߺߊ🍃🖐🏽 ببین چۍ آوࢪدم بࢪاٺون👀🌿 یه‍ ‍ کاناࢦِ پࢪ اݫ هاۍ ۍ و 🙈🍃 مخصوص مذهبۍ ﻃوࢪࡊ هاࡊ ܟ۬ߺߊࡎ🙂☘ سࢪیع عضو شو تا اݫ دسٺٺ نࢪفٺه😉🌱 منٺظࢪٺون‌‌‌‌یم🌝🍓🌾 ∴━━━✿@Godjooon✿━━━∴ https://eitaa.com/Godjooon https://eitaa.com/Godjooon
یه کانال آوردم براتون مخصوص دخترای مذهبی😍😊 کانالی که همچی توش داره🤩 و خیلی چیزهای جذاب دخترونه دیگه زود بدو عضو شو😉 وگرنه پشیمون میشی😊 اینم لینکش😍😍👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3958112381Cbed0711258
『بسم‌اللھ‌ِ‌الذۍخلق‌‌الشہید :)!』 شھـادت‌ یڪ هنـر وَ شھیـد یك‌هنـرمنـدواقعےاسٺ...🌱 وخـُوشۍ‌هـٰاۍ‌ِامـروزمـٰان‌را‌بہ‌مـَردان‌ دیـرُوز‌مـَدیونیـم🖐🏻💔 احساس پاک کانالی دلۍ براۍ دوست داران شهـید و شهـادت🌚💕 خـواستۍ یہ سر بزن مطمئن باش پشیـمون نمیشۍ🌱 ° ° ° 『@ehsaspak』👈 『 https://eitaa.com/ehsaspak 』👈 توودعوت شده ۍ شهدايۍ᪥🙂 بزن رو لینک و عضو شو🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿٤﴾ خدا کسانی را دوست دارد که صف زده درراه او جهاد می کنند[وازثابت قدمی]گویی بنایی پولادین واستوارند. (۴) ما گروهی از نوجوانان این انقلاب از دهه هشتادیاا هستیم و می‌خواهیم با کمک شما، بله دقیقا خود شما، یکی از واجباتمان (جهاد تبئین) را به نحو احسن انجام دهیم.. 🌱 پست از ما انتشار از شما...☘ باهم می‌توانیم...🍃 🌱✨@Shahhadat313✨🌱
سلامـ 😉ღ بسم رب الشهدا ♡ببینین چے آورـבم براتون ♡ براے طرـ؋ــבارهاے گانـבویــے کلیپ گانـבویـے هم בاریم✿ @hdhdgegf🌹 ـבنبال کلیپ میگرـבی؟ ღ پروـ؋ـایل چریکے میخوای؟ ✧ ـבاریما😉✯ @hdhdgegf ღرمان مذهبـےღ ༻مـבاحے בرخواستے هم בاریما ༻ ـבعوت کرـבـہ شهـבایـے😍ღ شهیـב احمـב مشلب פּ میشناسـے؟ اگـہ میخواے بشناسے بیا اینجا ♡@hdhdgegf
😍🌸 با صدای در نگاهم رو از خودم در آیینه میگیرم و به اِلیا که در چارچوب در ایستاده نگاه میکنم که لبخندی میزنه و میگه : _ اصلا باورم نمیشه خواهر کوچولوم داره میشه. اخمی میکنمو میگم : _ هنوز خبری نشده، تازه میخوان بیان معلوم نیست که جواب مثیت بهشون بدم یا نه. سری تکون میده و میگه : _ پس میخای بد بخت و بدی. میزنم و میگم : _ یه کوچولو. دوباره سری تکون میده که این دفعه از روی و میخاد چیزی بگه که صدای میاد که دوباره تمام وجودم رو میگیره... 😂 🤣 کمک کنید بشیم یک‌کا🙂🌻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
تایم؛ 00:00 من؛ وسط اتوبان حالم؛خراب قصدم؛نیست شدن دلیل؛اون حرفام؛🙂👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2580349091C80dc3ea322
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 علی جان؟ او داشت به آقاسید می گفت علی جان؟ مگر چقدر صمیمی بودند که این طور صدا می کرد؟ انگار زیر پایم خالی شده باشد... توی دلم چیزی فرو ریخت. همان موقع نرگس سریع گفت: - علی جان کیه؟! آقاسید... دختره با چشمهایش حرف می زد رو به گوشی گفت: - علی جان ؛ خوب بی خبر رفتی؟! بالاخره صدای مردی که کنارم نشسته بود بلند شد و به هر زحمتی بود گفت: - سلام شما هم هستید؟ -سلام حالت چه طوره؟ - ممنون آنها شروع کردند به احوال پرسی و من نظارگر این دخترطناز بودم. دلم نمی خواست دیگر در سالن بمانم احساس می کردم که من عضوی اضافه در جمعشان هستم. - علی جان ؛ خانم را معرفی نمی کنی؟ - نگاه سید روی من بود. اگـر مـیخـواهی ادامه رمان را بـخونی درکـانال زـیر عـضو شو↓😉🌸 🍃🌸@Hfhhhsytugdyj🌸🍃