#باورڪن_شہید_دوستت_دارد
❣همین ڪه بر #مزارشان
ایستاده اے
⇜یعنۍتورا به حضور👤طلبیده
اند
❣همین ڪه اشڪ هایت روان
😭 میشود
⇜یعنۍ #نگاهت میڪنند
❣همین ڪه دست میگذارے بر
مزارشان
⇜یعنۍدستت را #گرفته_اند
❣همین ڪه سبڪ میشوے از
ناگفته هاے #غمبارت
⇜یعنۍوجودت را خوانده اند👌
❣همین ڪه قول #مردانه
میدهۍ
⇜یعنۍتو را به همرزمۍ👥
قبول کرده اند
باورڪن،شہید #دوستت_دارد💞
ڪه میان این شلوغۍهای
دنیـ🌍ـا هنوز گوشه ے خلوتۍ
براے دیدار #نگاه_معنویشان
دارے....
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
🔴چرا به "چادر" ارز دولتی اختصاص داده نمیشود؟
🔰از عجایب یک کشور#اسلامی، این است که به کالاهایی مثل
غذای #سگ و #گربه و مربا و موز و #موبایل و ... #ارز دولتی
تعلق میگیرد؛ ولی به کالاهای فرهنگی مثل #چادر نه! قیمت چادر مشکی به دلیل عدم تخصیص ارز دولتی، به طرز وحشتناکی بالا رفته است. به طوری که خانم های چادری برای خرید یک قواره چادر معمولی، سال گذشته ۱۰۰ هزار تومان و امسال تقریباً ۵۰۰ هزارتومان باید بپردازند.
🔰سؤال: آیا پدری که ماهانه کمتر از دو میلیون تومان حقوق می گیرد، می تواند از پس هزینه چادر همسر و دختر (دختران)ش بربیاد؟ آیا افرادی که به دلیل هزینه بالا، چادرشان را زمین میگذارند، فردا، حتی اگر به آن ها، چادر مجانی هم بدهیم، به راحتی می پذیرند؟آیا دولت نمی تواند، تنها بخشی از همان ارزی که به سایر محصولات پرداخت میکند را، برای چادر اختصاص دهد؟؛ تا هر سال از تعداد خانم های #محجبه ای که توان خرید چادر ندارند، کم نشود؟آیا رواست که همچنان پارچه مرغوب چادری، از کشورهایی چون #ژاپن و #کره جنوبی وارد شود و ما نتوانیم با حمایت از صنعت #نساجی، به تولید مؤثر در این حوزه دست یابیم؟
✿[ @chaadorihhaaa]✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپ🎥
🎬 موضوع: آسیب شناسی #روابط دختر و پسر
سخنران: #استاد_دهنوی🎙
♥️🌱🌺🌾🌺🌱♥️
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
اگر میگوییم #چــاڋر مهم است
همش بخاطر مقدس بودن
توست .
مۍگویند فرشتہ هاے زمین
دخترانۍهستند از جنس حیا و
عفت
نامشان هرچہ باشد
از بانوے پهلو شڪسته ریشه
مۍگیرد
خلق و خویشان از
#مرضیه_ڪبرے سرچشمه
میگیرد...
حجابش را مۍگذارد مادرش
انتخاب کند
آرے...
حجاب را باید مادر
#چــاڋر_خاڪۍ انتخاب ڪند
آرے #چـاڋر...♥️
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
💠 ❁﷽❁ 💠
💠 رمـــــان #جــــانم_مےرود
💠قسمت صد و هفتاد و سه
شهاب با شنیدن صدای جیغ همراه بقیه به سمت سالن دویدند
خانم ها دور مهیا جمع شده بودند شهاب با صدای نگرانی گفت:
ــ چی شده؟؟
پگاه که چادر مهیا را سرش می کرد و سعی کرد دست مهیا تکان نخورد جواب شهاب را داد:
ــ آقای مهدوی مهیا از بالا افتاد
شهاب با شنیدن حرف پگاه "یاحسینی"گفت و به سمت جایگاه دوید خانما از مهیا کمی دور شدند مهیا به دیوار تکیه داده بود و دستش را در دست دیگری گرفته بود و از درد چشمانش را بسته بود شهاب با نگرانی کنارش زانو زد و صدایش کرد:
ــ مهیا،مهیا خانومی جواب بده .کجات درد میکنه؟؟
مهیا چشمانش را که باز کرد قطره ی اشکی بر روی گونه اش سرازیر شد و با صدای لرزانی زمزمه کرد:
ــشهاب،دستم
شهاب دستش را گرفت که مهیا صورتش از درد جمع شهاب عصبی دستی در موهایش کشیدو با صدایی که سعی کرد کنترل کند گفت:
ــ چطور افتادی ؟؟اصلا چرا رفتی بالا ؟
پگاه شرمنده سرش را پایین انداخت و جواب شهاب را داد:
ــ شرمنده تقصیر من شد میخواستم بنرو درست کنم که افتاد،بعد من از مهیاخواستم که بالا بره درستش کنه
شهاب نگاهش را از زمین گرفت و به چشمان اشکی مهیا دوخت؛
ــ ای کاش صدامون میکردید
پگاه حرفی نزد و شرمنده سرش را پایین انداخت!!
شهاب به مهیا کمک کرد که از جایش بلند شود و رو به آرش کرد و گفت:
ــ آرش اینجارو میسپارم بهت
ــ برو داداش خیالت راحت باشه
مهیا سوار ماشین شد شهاب در را بست و سریع پشت فرمون نشست.
مهیا از درد شدید دلش می خواست جیغ بزند،اما می دانست شهاب الان چقدر از او عصبیه برای همین سعی می کرد چیزی نگوید
شهاب کلافه نگاهی به مهیا انداخت؛
ــ درد داری ??
ــ نه خوبم
شهاب که می دانست مهیا به خاطر خودش حرفی نمیزد غرید؛
ـــ مهیا،پرسیدم درد داری ??
مهیا چشمانش را روی هم فشرد و آرام لب زد:
ــ آره خیلی درد دارم شهاب
شهاب محکم بر روی فرمون کوبید و سرعتش را بیشتر کرد
🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد....
✍ #فاطمه_امیری
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ