eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی خطاهای رایج در حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
🌼بِـسْــمِ الله الـرَحْـمٰـن ِالـرَحیــٖم🌼 🍃[ @chaadorihhaaa]🍃 ┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
🌼 ﷽ 🌼 ۴۴۵ 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ............ امروز هوا سردتر شده و وادارمان کرده بود تا لباس های گرمی که با خودمان از بندر آورده بودیم، به تن کنیم. دیگر کفش هایمان کاملاً گِلی شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدم های همدیگر می گذاشتیم، آب و گل از زیر کفش ها به لباس ها می پاشید و کسی اعتراضی نمی کرد که در این مسیر هر چه سختی می رسید، عینِ نعمت و لذت بود. حالا این قسمت از مسیر سر سبز تر شده و تقریباً اطراف جاده از نخلستان های پراکنده پُر شده بود. طراوت باران صبحگاهی و نوحه های شورانگیزی که با صدای بلندی در فضا می پیچید، منظره ای افسانه ای آفریده و باز به لطف رفتار حکیمانه آسید احمد و مامان خدیجه، من و مجید چند قدم عقب تر از خانواه آسید احمد، در دل سیل جمعیت و در خلوت عاشقانه خودمان قدم می زدیم. بارش باران هم کُند تر شده و مجال یک هم صحبتی دلنشین را فراهم آورده بود که مثل همیشه مجید پیش دستی کرد و پرسید:" دیشب خوب خوابیدی الهه جان؟" به سمتش صورت چرخاندم و دیدم نگاهش به انتظار جوابم تمام قد ایستاده که با لبخندی ملیح پاسخ دادم:" آره! خیلی خوب خوابیدم!" از احساس رضایتی که نه تنها به خاطر خواب راحت دیشب که از روز و شب این سفر در چشمانم می دید، به رویم خندید و با گفتن "خدا رو شکر!" در سکوتی شیرین فرو رفت. از گونه های درخشانش که از هیجان بهجت انگیز این سفر رؤیایی گُل انداخته و زیر طراوت باران، پوشیده از شبنم شده بود، می فهمیدم چه لذتی از لحظه لحظه این سفر می برد که خط سکوتش را شکستم و جسورانه به میدان احساسش تاختم:" مجید! الان چه حالی داری؟" از تیزی سؤال ناگهانی ام، خماری عشق از سرش پرید، نگاهم کرد و در برابر چشمان منتظرم، تنها یک جمله ادا کرد:" فکر می کنم دارم خواب می بینم!" و حقیقتاً می دیدم چشمان کشیده اش رنگ رؤیا گرفته و همچنان نگاهش می کردم تا این خواب شیرین را برایم تعبیر کند که نگاهش را به افق بُرد و مثل این که در انتهای این مسیر طولانی، به نظاره کربلا نشسته باشد، عاشقانه زمزمه کرد:" قدم به قدم که داریم میریم، امام حسین (ع) داره میگه بیا!" و باز به سمتم چرخید و عارفانه نظر داد:" الهه! اگه یه لحظه امام حسین (ع) از ما رو برگردونه، دیگه نمی تونیم قدم از قدم برداریم!" و من نمی توانستم این حضور حی و حاضر را به این راحتی بپذیرم که سرم را پایین انداختم تا از درماندگی نگاهم به عجز احساسم پِی نبرد و او همچنان می گفت:" این جمعیت رو ببین! این همه آدم برای چی دارن این مسیر رو میرن؟ داعش این همه تهدید کرد که بمب می ذارم، می کُشم، سر می بُرم، چی شد؟ امسال شلوغ تر از پارسال شد که خلوت تر نشد! چی باعث میشه این همه زن و بچه از جون خودشون بگذرن و راه بیفتن؟ مگه غیر از اینه که امام حسین (ع) بهشون میگه خوش اومدید!" و خدا می خواست شاهد از غیب برسد که حرفش را نیمه رها کرد و با اشاره دستش نشانم داد:" همین تابلو رو ببین! نوشته اگه از آسمون داعش بباره، ما بازم میریم زیارت امام حسین (ع) ! کی غیر از امام حسین (ع) همچین دل و جرأتی به اینا میده؟" ✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
🌼 ﷽ 🌼 ۴۴۶ 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ............ که به دنبال اشاره انگشتش، نگاهم رفت و تابلویی را دیدم که مقابل موکبی نصب شده و با اینچنین عبارتی، اوج عاشقی اش را به رخ همه کشیده بود که من هم به یاد وهابی خانه و خانواده خودم افتادم و بیاراده لبخند زدم؛ نوریه تاب دیدن لباس عزای محرم و صفر را نداشت، حتی از شنیدن نوای عزاداری اهل بیت پیامبر (ص) می ترسید و با چشم خودم دیدم که از هیبت حضور یک شیعه در خانه، چطور به وحشت افتاده بود و حالا کجا بود تا ببیند زمین و زمان به تسخیر عشق تشیع در آمده و تنها نام زیبای امام حسین (ع) در این جاده چه می کند و چطور این همه زن و مرد و کودک و پیر و جوان را مجنون دشت و صحرا کرده که در برابر همه چنگ و دندان تیز کردن های داعش، این زیارت به راهپیمایی شکوهمند شیعیان تبدیل شده است و نه تنها شیعیان که دیروز در مقابل یکی از موکب ها چند مرد اهل سنت را دیدم که با دست بسته، مشغول اقامه نماز بودند و چه جای تعجب که زینب سادات برایم تعریف می کرد سال گذشته اسقفهای مسیحی در شب اربعین در کربلا حاضر شده و هیئتی از کلیسای واتیکان در این مسیر همراه عاشقان امام حسین (ع) شده بودند! حالا پس از چند روز تنفس در هوای قلب تپنده تبلیغ تشیع، فهمیده بودم که قیام غیرتمندانه سید الشهداء (ع) به عنوان الگوی تمام حرکت های انقلابی در این دنیا، پس از چهارده قرن همچنان از آزادگان جهان دلبری می کند که شیعه و سُنی و حتی مسیحی و دیگرانی که من نمی دانستم، به احترام فداکاری اش به پا می خیزند و جذب کربلایش می شوند، هر چند شرح عش قبازی و پاکبازی شیعه، حدیث دیگری بود! چیزی تا اذان ظهر نمانده بود که پا درد امان مامان خدیجه را برید و خوشبختانه در فواصلی کوتاه، ایستگاه های هلال احمر عراقی و ایرانی مستقر شده بودند که من و مجید و آسید احمد کنار جاده توقف کردیم و زینب سادات به همراه مادرش به ایستگاه هلال احمر رفتند تا حداقل قرص مسکّن بگیرند. آسید احمد به چادرهای برزنتی سفید رنگی که آن طرف جاده ردیف شده بودند، اشاره کرد و رو به من و مجید توضیح داد:" اینا چادرهایی هستن که برای آواره های عراقی نصب کردن!" و در برابر نگاه پرسشگر من و مجید، با ناراحتی ادامه داد:" از خرداد ماه که داعش، موصل و چند تا شهر دیگه رو اشغال کرد، این بنده های خدا از خونه زندگی خودشون آواره شدن و حالا اینجا زندگی می کنن. خیلی هاشون هم همه سال رو تو همین موکب ها زندگی می کنن. فقط اینجا هم نیستن، تو خود کربلا و نجف هم خیلی هاشون پناه گرفتن. همه شون هم مسلمون نیستن، خیلی هاشون مسیحی و ایزدی هستن." نگاهم به چادرها و ساختمان های سیمانی موکب ها بود و از تصور این که خانواده هایی تمام سال را باید در این بیابان زندگی کنند، دلم به درد آمد که شاید این روزها، این منطقه شلوغ شده بود، اما باقی ایام سال باید با تنهایی و غربت این صحرا سر می کردند تا تروریست های تکفیری برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی خوش رقصی کرده و خون مسلمانان را اینطور در شیشه کنند و زمانی به اوج رنج نامه این مردم مظلوم پِی بردم که شب را در کنار یکی از همین خانواده ها سپری کردم. ✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
🌼 ﷽ 🌼 ۴۴۷ 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ............ موکبی که در آخرین شب مسیر پیاده روی به میهمانی اش رفته بودیم، در اختیار خانواده ای از اهالی موصل بود که حالا بیش از شش ماه بود که از شهر و خانه خود آواره شده و در این ساختمان کوچک زندگی می کردند و باز هم به قدری دلبسته امام حسین (ع) بودند که در همین وضعیت سخت و دشوار هم از ما پذیرایی می کردند. دختران جوان خانواده کنار ما نشسته و می خواستند سهم این همه تنهایی و بی کسی را با من و زینب سادات تقسیم کنند که به هر زبانی سعی می کردند با ما ارتباط برقرار کنند. دخترک عکس خانه ای زیبا و ویلایی را در منطقه ای سرسبز نشانمان می داد و سعی می کرد به ما بفهماند که این تصویر خانه شان پیش از اشغال موصل توسط تروریست های داعش است و طوری چشمانش از اشک پُر شد که جگرم آتش گرفت. غربت و تنهایی طوری به این مردم مظلوم فشار آورده بود که دلشان نمی آمد از کنار ما برخیزند و تا پاسی از شب با ما درد دل می کردند و هر چند می دانستند چیز زیادی از حرف‌هایشان متوجه نمی شویم، ولی با همان زبان علم و اشاره هم که شده، می خواستند بار دلشان را سبک کنند و در نهایت ما را مثل عزیزترین خواهرانشان در آغوش فشرده و با وداعی شیرین ما را به خدا سپردند. حالا به وضوح می دیدم که تفکر تکفیر، تکلیفی جز آواره کردن مسلمانان ندارد که به اشاره استکبار، آتش به کاشانه مردم می زند تا کشورهای اسلامی را از دورن متلاشی کند و این دقیقاً همان جنایتی بود که نوریه و برادرانش، در حق خانواده من کردند که به شیعه و سُنی رحم نکرده و هر یک را به چوبی از خانه اخراج کردند، ولی باز هم از روی این مردم بینَوا خجالت می کشیدم که نزدیکترین افراد خانواده ام نه از روی عقیده که پدرم به هوای هوس دختری فتانه و برادرم به طمع ثروتی باد آورده، راهی سوریه شده بودند تا در نوشیدن خون مسلمانان با تروریست های تکفیری هم کاسه شوند. اندیشه تلخ و پریشانی که تا صبح خواب را از چشمانم ربود و اشکی هم برای ریختن نداشتم که تا سحر، تنها به تاریکی فضا خیره بودم. مدام از این پهلو به آن پهلو می شدم و از غصه سرنوشت شوم پدر و ابراهیم خون می خوردم که آتش شیطان به جانشان افتاد و آبی شدند بر آسیاب دشمن! حالا در این بد خواب و خیالی این شب طولانی، دیگر بستر گرم و نرم و فضای آکنده از مهر و محبت موکب هم برایم دلپذیر نبود که بار دیگر لشگر مصیبت هایم پیش چشمانم رژه می رفتند تا لحظه ای که صدای اذان صبح بلند شد و مرا هم از جا کَند. نماز صبح را خواندم و حتی حال رو در رو شدن با مامان خدیجه و زینب سادات را هم نداشتم که هوای گرفته اتاق را بهانه کردم و با پوشیدن کفش هایم، به حیاط موکب رفتم. جایی دور از جمع مردانی که دیشب را در حیاط خوابیده بودند، نشستم و تازه فهمیدم کف پاهایم تاول زده و حالا که دوباره کفش هایم را پوشیده بودم، سوزش تاول ها سر باز کرده بود، ولی حال من ناخوش تر از آنی بود که به این جراحت ها خم به ابرو بیاورم و غرق دریای طوفان زده غم هایم، خیره به سیاهی شب بودم که صدای سلام مجیدم را شنیدم. کوله پشتی اش را بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و با چشمان مهربانش نگاهم می کرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد:" چیزی شده الهه جان؟" ✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
 ❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ 🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
🌺 به رسم هر روز 🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ ◾️◈◆--💎--◆◈--◽️ ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ 🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
نیاز مند ادمین پست گذارهسیم🌸😊 لطفا اگر ^مطمئن^ هسید برای ادمین شودن به ایدی زیر مراجعه کنید @Khadem_alhoseinn
4_5927090052852090030.mp3
2.64M
🎙عفت و حجاب حضرت زهرا سلام الله علیها... حجت‌الاسلام رفیعی ✿[ @chaadorihhaaa]✿   ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
*🌻مى دانی چرا گرفته است🤔* هرگاه بے دليل گرفته بود،بنگر:👇 احتمالا نعمتى را بجا نياورده اى❗🤲 و شايد هم مرتكب شدی و هنوز از آن توبه نكرده اى❗☝️ زيرا خدامتعال مى فرمايد:👇👇 *۞إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ* *حَتّى يُغَيِّروا* *ما بِأَنفُسِهِم..۱۱۝* *الرعد*🌹 ۞"خدا حال كسى را تغيير نمى دهد مگر آن كه وضعيت خود را تغيير دهند"۱۱۝ ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
👌 چه زیباست که بمیریم ونیکی هایمان در دنیای مجازی بماند❣ وای به حال کسی که عکس وکلیپ وفایل های غیراخلاقی نشر کند.📲❌ خشم الله تعالی رابرانگیزد درحالی کسی نیست که بعداز مرگ حذفشان کند و تا قیامت گناه جاری خواهد ماند📵👁🗨 خواهروبرادرم،ای جوانان🔊 به گونه ای در دنیای مجازی باش.📱 که نه از الله سبحان غافل شوی ونه خلاف دبن بهره ببری . فردای قیامت بایدجوابگوی تک تک اعمالت ⁉️ بهشت🌳یاجهنم🔥 ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دخترونه_طورے 👑 🌸🍃ایده بستن روسری و شال جدید ، آسون و کاربردی ✨ مناسب همه ی محجبه ها🧕 🍃🌸 #ایده_مدل_بستن #شال_روسری ✿[ @chaadorihhaaa]✿   ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄