🔻استاد پناهیان :
علت ڪینه نظام سلطه ازحجاب آن است ڪه افزایش #هرزگے موجب کاهش #مقاومت مےشود.
🔸 بےحجاب شدن هنرنیست؛✋
🔹 غیرمحجبه درعالم زیاداست!😕
✅ این حجاب است که
❤️حرف تازه جهان امروز است!
#پویش_حجاب_فاطمے
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
✿〖دعای عهد〗✿
اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ ] الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ [بِاسْمِکَ ] الْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَی وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ.اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ ] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ ] اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ ] وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَی إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّی بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتَّی لا یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَی دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .
آنگاه سه بار بر ران خود دست می زنی، و در هر مرتبه می گویی«الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ»
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
و ابرها بغض کردهاند
ابرها فقط درد میبارند
نفس ها گرفتهی تکرار از خستگی اند
و شهر مریض نبودن توست ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💚 | @chaadorihhaaa
•♡ #ریحانہ_بانو ♡•
در روزگارے ڪه :
زن را به #تن میشناسند
#غیرت را به #بددلے
و با حجاب را #اُمل میخوانند
تــو همچنان یڪ #فــرشـــته بمان
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
#دختران_فاطمی❤️
●دختر خانمی روی تابوت یکی از #شهدای_غواص نوشته بود: پدرم را قانع کن #چادر بپوشم...
قدر چادرتو بدون ....
: #کانالرسمیشهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
...♥عطر خدا♥...
و تـآریکےوجـودِ آسمـان را در آغـوش کشیـد ُ
.
.
ماه🌙معنـا پیـدا کــرد …
و تــو سیــآهےِ شـب رآ بـه سـر انداخـتے ُ
شـدے مــآهِ چــآدرت!
.
.
و دُشمـن،
مــآه وجودے ِ تـو را نشـانه رفـت . . . !
آرےمشڪے رنگ عشقه....
همان رنگ چـــادرت...
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
••🌸••
#چادرانہ
#چادرےھا_مھر_مادر_دیدھاند
من حجاب را دوست دارم، تو اما نه!
من به چادر بر سرم افتخار میکنم
تو اما گویا سنگینی نواری بر سرت
آزاردهنده است!
اینجاست فرق من و تو؛
من زیبایی را برای خود و خانوادهام
میخواهم و تو برای غیر.
من آزادی روحام را میخواهم و تو آزادی
نفسات را.
من آسایش دو دنیا را میخواهم و تو
آسایش دنیای دنی را(هرچند که از همان
هم محرومی!).
من رضای الله را میخواهم و تو رضای
الاه را.یادت بیاورم
حجاب را من نخواستهام؛معبود و
معشوقات خواستهاست.
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی
نمیخواهد!
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
پس کالاست!
اگر زن در غرب کالا نیست و اگر در روابط جنسی هر دو ، مرد و زن، متمتع می شوند، چرا یکی بابت این رابطه پول می دهد و یکی پول می گیرد؟!
#پویش_حجاب_فاطمے
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_سی_سوم #بخش_سوم . نمیدونمچه مشکلی با من داره ... خدا کنه از اون استادایی ن
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_سی_چهارم
#بخشاول
.
خب زودتر میگفتید ایستادید که تموم شد مجبور بر پاک کردن کل تخته بشم؟؟
_خیر استاد دستمو بلند کردم که بهتون بگم شما گفتید سوالتون رو بعدا بپرسید .
دانشجوها زیر لب غر میزدن و پاک میکردن .
امیر تخته رو پاک کرد و دوباره مطالب رو نوشت کلاس تمام شد و خسته نباشیدی گفتم و به سمت خانه رفتم .
•••
دیشب بعد از مراسم فاطمه زنگ زد و گفت جوابم مثبت بود باهاش حرف زدم اگر میتونی توام فردا بیا خرید برای مراسم پنجشنبه به مامان گفتم قبول کرد .
نگاهم به سر خیابون افتاد یک سمند مشکی رنگ ایستاده بود نگاهی انداختم که فاطمه از ماشین پیاده شد : بیا .
سری تکان دادم و به طرف ماشین رفتم و سوار شدم .
_سلام ببخشید .
خانوم چادری که جلو نشسته بود برگشت و گفت : سلام عزیز دلم خدا ببخشه ، روبه زن عمو ادامه داد: معرفی نمیکنید؟
_ایشون دخترعموی فاطمه هستش .
سری تکان داد و با لبخند گفت : خوشبختم عزیزم منم مریمم مامان علی آقا .
_خوشبختم از آشناییتون .
نگاهم کشیده شد به پسرکی که رانندگی میکرد موهایش را به سبکامروزی زده بود و با لبخند به خیابان ها چشم دوخته بود .
زن عمو لبخندی زد و بعد از احوالپرسی مشغول صحبت با مریم خانم بود .
با آرنج محکم به پهلوی فاطمه زدم که صورتش از درد جمع شد و پهلویش را از زیر چادر گرفت و آروم گفت : دستت بشکنه الهی چی میگی مثل آدم صدام کن .
پشت چشمی نازک کردم : مبارک باشه خیلی بهم میاید .
سرش را پایین انداخت که دستش را گرفتم : چه خجالتیم میکشه الحق که مثل خودت خجالتیه .
اخم مصنوعی کرد : خدا نکشدت .
خندیدم : نترس نمیکشه ...
ماشین را تو پارکینگ پارک کرد و پیاده شدیم .
وارد پاساژ شدیم و به طرف مغازه ای رفتیم که چادر رنگی داشت .
_ فاطمه جان بیا خودت انتخاب کن عزیزدلم .
فاطمه جلو رفت و با دقت خیره شد چند تا پارچه رو انتخاب کرد و روی میز گذاشت نگاهی به من انداخت : بیا اینارو ببین .
جلو رفتم و نگاهی به پارچه ها انداختم : این خوبه .
سری تکان داد که مریم خانم پسرش را صدا زد : علی جان بیا شمام نظر بده .
جلو آمد و پارچه ای که فاطمه انتخاب کرده بود را دست زد و با لبخند گفت : هر چی فاطمه خانم گفتن نظر منم همونه .
فاطمه که معلوم بود ذوق کرده بود سرش را پایین انداخت کنار گوشش زمزمه کردم : عجب شانسی داری ها .
_داداش ماهم مرد زندگی بود که تو زدی زیرش ....
اخمی کردم کاش نمیگفت این حرفو جوابشو ندادم .
پارچه را خریدن و بعدشم به سمت مانتو فروشی و ....
بعد از خرید جلوی خانه پیاده شدم ...
پسر خوبی بود از حرفایی که فاطمه گفته بود فهمیدم داره وکالت میخونه و از طریق خواهر پسره معرفی شده .
فاطمه امروز خیلی خوشحال بود مملو از حس ناب بود حسشو میفهمیدم چون یه روزی خودم این حس و تجربه کرده بودم ...
خوشحال بودم که فاطمه کنار مردیِ که عاشقانه دوستش داره و همش از خوبی هاش میگه ...
زنگ خانه را زدم که صدای پر انرژی هانا پیچید : بعله !؟
_منم همتا .
بلافاصله در با تیکی باز شد وارد خانه که شدم هانا به سمتم آمد : ای سَنین اُوزین آی ڪیمین غصہ مَنِہ دار وُروب (ای که روی ماه تو غصه من رو دار زد خسته نباشی)
از حرفش خندم گرفت یادم میاد همیشه وقتی بابا بزرگ میاد خونه خان جون میره پیشوازشو بهش این حرفو میزنه لبخندی زدم و در جواب حرفش جمله ای که بابا بزرگ به خان جون میگفت رو گفتم :باید فدای خستگی های زن هم شد دیگه .
همیشه بابا بزرگ تو دورهمیای خانوادگی حواسش به خان جون بود کمکش میکرد و قربان صدقه اش میرفت ازش یه بار سوال پرسیدم خجالت نمیکشید گفت بالام جان من هر چی که دارم از خان جون دارم اگر پشتم نبود زمین میخوردم هربار خوردم زمین دستشو دراز کرد و بلندم کرد من میگم جلوی همه تا یاد بگیرن از گل نازکتر نباید به خانوماشون بگن مولا علی میفرماید :
زن، یک ریحانه است نه متولیّ و سرپرست امور تو در هر حال با او مدارا کن و با خوشرفتاری، زندگی را در کام خود شیرین نما ...
به سمت آشپزخانه رفتم و پشت مامان ایستادم و دستانم را دور کمرش حلقه کردم و بدس محکمی از لپش کردم : آخ چه چسبید .
برگشت : علیک سلام همتا خانوم چه عجب ما خنده ها و بغل کردنای شمارم دیدیم .
خندیدم : سلام مامان خوشگم ماشاءالله تفنگت پر ترکشه هااا .
خندید : بیا برو کم مزه بریز دختر .
_خب نصفشو بریزید تو غذاهای خوشمزتون .
بلافاصله چشمکی زدم و از آشپزخانه خارج شدم بعد از تعویض لباس هایم به پذیرایی برگشتم بابا از مغازه برگشته بود به سمتش رفتم : سلام خسته نباشی .
نگاهی بهم انداخت و بعد از دوماه لبخند مهربانی زد : سلام درمونده نباشی بابا چخبر ؟
کنارش نشستم : سلامتی ؛ سلامت باشی گفت و مشغول بازی با هانا شد یاد ماشین امیر افتادم و گفتم : راستی بابااا؟
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→