eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
چـــادرےهـــا |•°🌸
❤️🍃 یه موتور گازی داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه⁉️ قاطی کرده چرا⁉️ خلاصه چراغ سبز شد🍃 و ماشینا راه افتادن🚗🚙 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ 🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین 🎈کپی با ذکر صلوات آزاد است🎈 @chaadorihhaaa
🔴 حکایت پنبه و آتیش‼️ تو اداره جات دولتی یا درمانی ،زن و مرد رو کنار هم نشوندید .مگه از قدیم نگفتن حکایت پنبه و آتیشه؟! به خاطر پنبه و آتیش بودن اونا ،ما باید خیلی معطل بشیم😢 اگه ام کسی بهشون تذکر بده که الان یه ساعته وایساده درد دلشون تموم بشه کارشونو انجام بدن! میپرن بهش!😕 @chaadorihhaaa
🔴 در باب همین موضوع میکنن : با وضع حجاب فعلی حجاب توی شهرهای مختلف و این همه رنگ های مختلف ، پوشش های نامناسب مثل تهران ، دیگه اون یه کمی روسری که از توی چادر مشخصه مصداق جلب توجه و زینت نمیشه توی عرف الان و اونقدری به چشم نمیاد! در واقع توی مصداق جلب توجه مشکل دارن؟؟؟ ✅ :👇 بله مصادیق فرق میکنه مثلا توی همون تهران مخصوصا بالا شهر بعید میدونم چنین چیزی جلب توجه کنه چون به قول شما بدتر از اینا خیلی هست متاسفانه اما چه بسا همین لباس توی پایین شهر تهران یا برخی شهرستان ها اشکال داشته باشه چون پوشش خاصی میشه که جلب توجه میکنه باید خودشون ببینن ایا نوع لباس و رنگ در جایی که هستن جلب توجه میکنه یا خیر و البته تشخیصش هم طبعا راحته! 🌸🍃🌸🍃 ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰 @chaadorihhaaa
سلام عرض میکنم 🌹🍁🌹🍁 امید وارم کسانی که در چله شرکت کردند موفق شده باشند . و کسانی که در چله شرکت کردند ولی ضعف هایی دارند به ایدی زیر مراجعه کنید @ttyyuuiioo چادری ها @chaadorhhaaa
#نوڪرانہ♥️ دارَد غلـط لغـت نامہ ےدهـخـدا🌱●° بایـد نـوشت روبروے عـشق؛ڪربَلا❥ #حَرم_نگوبهشتمہ✨🍃 💛| @chaadorihhaa
👌 ⚠در سال های اخیر ، جماعت چادریِ کشورما ، به چند دسته تقسیم شدند: 🔺یه عده هستند به اسم ↩"چادری های خودمونی"↪ 🔽این عده جلوی نامحرم ها چادری هستند ورفتارشونم سنگینه ❌منتهی فقط جلوی نامحرم های ناآشنا❗ مثلا یه دخترخانوم از این دسته درمقابل پسری توی خیابون یا دانشگاه یا... چادری هست و سنگین هم رفتارمیکنه اما اگه همین پسر، دو روز دیگه بشه دومادِخاله یِ مامانِ زن داییِ همون دخترخانوم باوجود اینکه اون پسرهمچنان نامحرمه ، ❌ولی رفتار وپوشش این دخترخانوم درمقابلش از زمین تاآسمون متفاوت وخیلی خودمونی میشه❕ 🔺یه عده هستند به اسم ↩"چادری های طفلکی"↪ 🔽این عده تازمان مجردیشون درزیر یوغ پدری ظالم اسیرهستند. که این پدر فقط دوست داره دخترش باحجاب باشه اون طفلکی ها هم ازاونجاکه پدرگرامیشون رو دوست دارند ، بالاجبار چادر سر میکنند. غالبا این عده بعد از آزادی اززیر یوغ پدر وازدواج کردن به مقدار حدودا پی رادیان ، تغییر میکنند. این عده تعدادزیادی به اصطلاح داداشی توی جاهای مختلف دارند ❌تو دانشگاه ❌فضای مجازی ❌سوپری سرکوچه ❌همسایه ی بغلی یا پایینی ❌برادرِ دوستِ صمیمی ❌پسرعمو یاپسرخاله ❌و داداشی های دیگه ای که ذکر نام ونسبت آنهادراین مقال نمیگنجد. 🔺یه عده هستند به اسم ↩"چادری های مشروط"↪ 🔽این عده به شرطی چادری میمونند که: ❌وارد دانشگاه نشن ❌عروسی نرن ❌هواگرم نباشه ❌تفریح نرن ❌توجمع دوستاشون نباشن ❌کسی تیکه ای بهشون نندازه و... درمورد عروسی باید بگم که دریکی ازموارداخیر ، دخترخانوم انقدر تغییر کرده که داداشش، دم در تالار اشتباها بهش شماره داده❕ 🔺یه عده هستند به اسم ↩"چادری هایِ ازتوچیزِدیگه"↪ 🔽این عده فقط بایه تیکه پارچه ی سیاه خودشون روپوشوندن وپوشش مناسبی زیرچادرشون ندارند، ❌علاقه ای به رفتارمناسب هم ندارند ❌توی جمع نامحرم قهقه میزنند ❌بانامحرم رفتارمناسب ندارن ❌طرزصحبت کردنشون مناسب نیست یا.. 🔺یه عده هستند به اسم ↩چادری های خوش عکس(مثلا)↪ 🔽این عده خوش عکس به دنیامیان ❌خوش عکس زندگی میکنن ❌وخوش عکس ازدنیا میرن ❌عده ی مذکور، عکس هاشون روباهزارا عشوه تو پیج هاشون میذارن یا به پیج هایی دراین زمینه میدن واونها قبول زحمت میکنن و با عنوان ✖ داف چادری ✖و... منتشرمیکنن 🔺عده ی زیادی ازچادری ها هم هستند که  ✔معیارِ حجاب وپوششون ، ✔اخلاق ورفتارشون ، ✔علایق وسلایقشون ، ✔گفتار وکردارشون ، ✔عملکردشون چه توی دنیای واقعی(توی هرجایی وهرجمعی ، فامیل غریبه دوستان عروسی و....) ✔و چه فضای مجازی رضایت خدا... وشمه ای از حضرت زهراستღ. بنظرم بهترین اسم برای دسته ی آخر ، 🌟چادري های زهرایی🌟 @chaadorihhaaa
قصه #دستهای_بسته را شنیده بودیم 💥امّـــا #پاهای_بسته_خیبر حکایتها دارد😔 با زهم شادی شهدا صلوات @chaadorihhaaa
🌺 هفته وحدت مبارکباد. 🌸🌸🌸🌸🌸 شیعه + سنی = کابوس استکبار و تروریسم👏✌️✌️✌️ @chaadorihhaaa
براٺ وصل امضاء مےشد اے ڪاش گره از ڪار دل وا مےشد اے ڪاش براے دیدنٺ اے حضرٺ اشڪ دو چشمانم چو دریا مے‌شد اےڪاش #العجل_یاصاحب_الزمان_عج💙 #سہ_شنبہ_هاےجمڪرانے🍃🌸 @chaadorihhaaa
✨✨ 📝 ناهار خونه ي پدر منوچهر بودیم .از اونجا ماشین بابا رو برداشتیم رفتیم ولیعصر برای خرید .... 《به نظرش شلوار لی به منوچهر خیلی می آمد. سرتا پایش را ورانداز کرد و «مبارك باشد»ي گفت. برایش عیدی شلوار لی خریده بود، منوچهر اما معذب بود. می گفت:" فرشته، باور کن نمی تونم تحملش کنم". چه فرق هایی داشتند! منوچهر شلوار لی نمیپوشید، اودکلن نمی زد، فرشته یواشکی لباس هاي او را اودکلنی میکرد. دست به ریشش نمیزد. همیشه کوتاه و آنکارد شد بود، اما حاضر نبود با تیغ بزند. انگشتر طلایی را که پدر فرشته سر عقد هدیه داده بود، دستش نمی کرد. حتی حاضر نشد شب عروسی کراوات بزند،اما فرشته این چیزها را دوست داشت...》 هفته ي اول عید به همه گفتم قراره بریم مسافرت. تلفن رو از پریز کشیدم تمام هفته هفته رو خودمون بودیم دور از همه.... بعد از عید منوچهر رفت توي سپاه و رسما سپاهی شد. من بی حال و بی حوصله امتحانات نهایی رو می دادم. احساس می کردم سرما خوردم. استخونام درد میکردن... امتحان آخر رو داده بودم و اومده بودم. منوچهر از سرکار، یکسره رفته بود خونه پدرم. مادرم برامون قرمه سبزی پخته بود، داده بود منوچهر بیاره سر سفره . زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید. گفتم: " چیه؟خنده داره؟بخند تا تو هم مریض شی". گفت: "من از این مریضیا نمیگیرم". گفتم: "فکر می کنه تافته ی جدا بافتست!" گفت: "به هر حال،من خوشحالم،چون قراره بابا شم و تو مامان". نمی فهمیدم چی میگه... گفت: "شرط می بندم بعد از ظهر وقت گرفتم بریم دکتر". خودش با دکتر حرف زده بود، حالتای منو گفته بود دکتر احتمال داده بود باردار باشم. زدم زیر گریه... اصلا خوشحال نشدم... فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله میندازه... منوچهر گفت: "به خاطر تو رفتم نه به خاطر بچه اینو هم بگم چون خوابشو دیدم..." 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ••••●❥JOiN👇 🆔 @chaadorihhaaa ✨ ✨✨