eitaa logo
چادرےام♡°
2.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
💞بسم رب العشق💞 رمان زیبای نویسنده:عذرا خوئينی برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرسید🤗🌱✨ eitaa.com/chadooriyam 💗💥
چادرےام♡°
☑️داستان عاشقانه مذهبی #سجده_عشق نوشته:عذرابانو قسمت:سی وسوم. نمی دونم چه ساعتی ازنیمه شب بودکه ب
☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت:سی وچهارم صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم وبه سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟. صدای خنده بهمن ازاون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوزنیومده؟!پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!. باعصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره توچرانمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون روکف دستشون گذاشتند تاما امنیت داشته باشیم.واقعا برای طرز فکرت متاسفم. _خیلی خوب بابا چرازود جبهه میگیری؟زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت ناامید نمیشم! اگه.....۰_مواظب حرف زدنت باش حدواندازه خودت روبدون!.گوشی روباحرص کوبیدم روتلفن.چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد امامطمئن بودم محسن برمی گشت و ازاین طعنه ها خلاص می شدم.بغضم ترکید واشکام جاری شد.چندوقتی می شدکه ازش بی خبربودم قبلاتاجایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رومی شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه! دلم که می گرفت سراغ دفترخاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر واشک شاهد دلتنگیم بودند "محسن جان عیدنزدیکه امامن هیچ هیجانی ندارم.نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلاموقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، باهم نمازمی خونیم بعدش ازلای قران اولین عیدی رو بهم میدی.منم لبخندمیزنم ومیگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پرازخیروبرکت.توهم باصدای بلندمیگی الهی آمین.خوشبختی یعنی همین.حتی اگه تاابدهم طول بکشه منتظرت می مونم... مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._ازصبح هیچی نخوردی مریض میشی.یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگارچیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلازنگ زده بود گفت آماده باش تایک ساعت دیگه میرسه ایشالاخوش خبرباشه!. قلبم تند تندمی زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی ازگلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود روبرداشتم مامانم باتعجب به حرکاتم نگاه می کرد.مانتو روازدستم کشید.:_ اول غذا بخورتایکم جون بگیری هنوزکه نیومده سریع اماده میشی!عقلم کارنمی کردنمی دونستم بایدچی کارکنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم وقرار نداشتم........ در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟ باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست ! شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟ وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ... پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست می روی و خانه لبریز از نبودت می شود باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست . . . رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست شاعر: بی تا امیری نژاد " ادامه دارد.... eitaa.com/chadooriyam 💗💥
☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت:سی وپنجم نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم انگار زمان به کندی پیش می رفت یاشایدهم برای من دیرمی گذشت،ازاسترس زیاد رنگ و روم پریده بود اصلانمی تونستم به خودم مسلط باشم. موبایل رو ازکیفم دراوردم وشمارش روگرفتم تابوق خورد قطع شد!! ازدورماشینی رودیدم که واردکوچه شد جلوتر رفتم یک لحظه احساس کردم محسن برام دست تکون داد! اما لیلاپشت فرمون بود نگاهش رنگ نگرانی گرفت،لبخندکمرنگی زدم وبدون هیچ حرفی سوارماشین شدم... سرم روبه شیشه تکیه داده بودم بارون شدیدی می اومد.باانگشتم روی شیشه بخارگرفته قلب کوچیک کشیدم،این مسیربرام آشنابود انگارقبلااومده بودم.بغض داشت خفم می کرد طاقت نیوردم وگفتم:_بلاخره نگفتی چی شده کجاداریم میریم؟!. ماشین روکنارخیابان نگه داشت نیم نگاهی به من انداخت وباصدای که سعی می کرد عادی جلوش بده گفت:_محسن برگشته!!. خشکم زد!دهانم ازحیرت بازموند دلم می خواست یک باردیگه جملش روتکرارکنه ازخوشحالی داشتم بال درمی آوردم یکدفعه بلندزد زیر گریه!! بابهت نگاهش کردم سردرگم شده بودم برای چی گریه می کرد؟!.، چنددقیقه ای گذشت یکم آرومتر شد بینیش روبالا کشیدواشکاش روپاک کرد_من یه عذرخواهی بهت بدهکارم! حتی اگه نبخشی هم حق داری!،تمام این مدت ازمحسن خبرداشتیم می دونستیم که مجروح شده،نمیخوام کارم روتوجیه کنم ولی خودش نخواست به توچیزی بگیم....از بیمارستان که مرخص شد رفتیم خونه داییم.... دیگه چیزی نمی شنیدم دنیا روسرم خراب شد،ازعصبانیت دندونم روبهم فشردم وباناراحتی گفتم:_چطوردلت اومدمخفی کنی! مگه ندیدی جلوی چشمات ذره ذره آب شدم،فکرنمی کردم اینقدر بی احساس باشی !دیگه نمی تونستم نفس بکشم فضای ماشین حالم روبدمی کرد سریع پیاده شدم اشکام باقطره های بارون یکی شده بود جلوی اولین تاکسی روگرفتم باید باهاش حرف میزدم....... ادامه دارد.. eitaa.com/chadooriyam 💗💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ ••🍃 (عج)❤️
♥️🌱 . ↺راه ظهورت را بستم! قبول😔...اما خدا را چه دیدی شاید قرار است حر تو باشم➿.• . . ↷🦋🕸•• eitaa.com/chadooriyam .•
♥️🌱 . ❅هر چند کمی فرج تمنا کردیم . ❅آقا ز سر خویش تو را وا کردیم . ❅شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم . ❅با واژه انتظار بد تا کردیم . ⇲🌤☔️🦋 eitaa.com/chadooriyam .•
♨️توجه توجه 💟هرروز هزار حسنه تا پایان عمرتون 💟 شهری در بهشت از یاقوت 💟قصر هایی از دُر سفید اگر اینارا میخواید این نماز را تا پایان وقت عصر بخونید😊
✨ آن سفر کرده که همرَه اوست ✨هر کجا هست خدایا به سلامت دارش 🍂منتظرم تا فصل دی به سر آید🍂 🍃باغ شود سبز و باغبان ز در آید🍃 🕤اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🕜 ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam 🌸🌿
گفتم از اینجا تا چقدر راهـ استــــــــــ؟! گفت : آنقدر ڪہ بگویے... آقا سلام میدهم از جان‌و‌دل بہ شما... تا اینڪہ بشنوم «وَ علیڪ السّلام»را...😭😭 ﷽ . اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک✨ الســـــلام علیــک یـا عَلـــــے بنْ موسَــــے الرّضـــ❤️ــــا.ع . . ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam 🌹🍃
🍃 با چہ رویے بنویسم ڪہ بیا آقاجان😪 شرم دارم، خِجِلَم من زِ شما آقاجان😓 چہ ڪریمانہ بہ یاد همہ‌ے ما هستے 🙏 آه از غفلت روز و شب ما آقا جان😭 این جمعه هم گذشت💔 💚 ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam 💔🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞بسم رب العشق💞 رمان زیبای نویسنده:عذرا خوئينی برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرسید🤗🌱✨ eitaa.com/chadooriyam 💗💥
چادرےام♡°
☑️داستان عاشقانه مذهبی #سجده_عشق نوشته:عذراخوئینی قسمت:سی وپنجم نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم ان
☑️رمان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی قسمت:پایانی باصدای راننده که گفت رسیدیم به خودم اومدم کرایه روحساب کردم وپیاده شدم نگاهی به اطراف انداختم یاد اون شب افتادم که بخاطرنذری اومده بودیم چقدر زودگذشت. به کوچه که رسیدم پاهام قفل شد قدرت حرکت نداشتم نمی دونستم چطوری با محسن روبروبشم باچیزهایی که شنیدم ته دلم خالی شده بود یعنی قبولم می کرد؟ شایدنظرش نسبت به من عوض شده بود هنوزدستم رو زنگ نرفته بود که در بازشد ،هول شدم وعقب تر رفتم.فاطمه خانم هم دست کمی ازمن نداشت چندلحظه ای نگام کرد.صدام می لرزید چشمام پرازاشک شد._شمادیگه چرا؟مثل مادرم بودید چرادلتون به حال من نسوخت؟.باشرمندگی سرش روپایین انداخت وگفت:_حلالم کن می خواستم بهت بگم ولی محسن مانعم شد._الان کجاست؟می خوام ببینمش.ازدرفاصله گرفت به اتاقی که پنجرش سمت حیاط بود اشاره کرد.وارد حیاط شدم وسراسیمه ازپله هابالا رفتم ولی باحرفی که زد میخکوب شدم! _پسرم هردو چشمش رو ازدست داده،میگه نمی خواد تو رواسیرخودش کنه، کنارکشید تابه زندگیت برسی!.زانوهام سست شد محسنم نابینا شده بود؟یعنی دیگه نمی تونست جایی روببینه؟!. روی همون پله نشستم قلبم چنان تیرکشید که دستم روقفسه سینم مشت شد.بالکنت گفتم:_من..که..می..می تونم...ببینمش...اونم..یک دل..سیر.دستم روبه نرده تکیه دادم وبه سختی بلندشدم تمام بدنم سنگین شده بود هرقدمی که برمی داشتم انگارساعت ها طول می کشید توهمین چند دقیقه به اندازه چند سال پیر شدم... دستگیره رو چرخوندم درکه بازشد بلاخره دیدمش.به نماز ایستاده بود وقتی یک دستش روبرای قنوت بالا برد تازه فهمیدم دست دیگش حرکت نمی کنه!.به سجده که رسید کنارش نشستم چفیه ای که دور گردنش بود روبه صورتم کشیدم صدای گریم بلندشد.شونه هاش می لرزید چه خلوت خوبی باخدا داشت که البته من بهم زدم.نمی دونم چقدر گذشت ولی دلم آروم گرفته بود.نمازش رو که تموم کرد بالحنی که سعی می کرد سردباشه گفت:_عمرت روپای من تلف نکن برو سراغ زندگیت.مطمئن باش دلخورنمیشم تولیاقت خوشبخت شدن روداری. _زندگیم تویی کجابرم؟به خیال خودت می خوای درحقم فداکاری کنی؟.اجازه نمیدم جای من تصمیم بگیری وقتی انتخابت کردم یعنی هدفت روهم قبول کردم.چون راهی که رفتی برای من هم مهم وبا ارزش بود.هیچی عوض نشده،توهمون محسنی منم همون گلاره یک درصد هم به احساسمون شک نکن._خواهش می کنم برو.اینجا نمون!ازترحم خوشم نمیاد.می تونم ازپس زندگیم بربیام. بغض سختی گلوم و می فشردچندساعتی می گذشت ولی دیگه هیچ کلمه ای بینمون رد وبدل نشده بود .کیفم روبرداشتم وبلندشدم زن داییش بلافاصله گفت:کجاعزیزم؟.دراتاقش باز شد من از اون سرسخت تربودم وازحرفم کوتاه نمی اومدم._دیگه مزاحمتون نمیشم باید برم خونه...می دونستم که پشت سرم ایستاده بود بخاطرهمین با شیطنت گفتم:_به محسن هم بگید هیچ وقت نمی بخشمش!نمی تونه با این کارها نظرم رو عوض کنه فقط دلم رومی شکنه!!فعلاخداحافظ.هنوز چندقدمی بیشتر برنداشته بودم که زنگ صداش دوباره بی قرارم کرد:شب عیده نمی خوای کنارماباشی؟!. باتعجب چرخیدم سمتش._ نباید جای توتصمیم می گرفتم اما همش بخاطر خودت بود.ولی...خانوادت چی؟ مطمئنم که راضی نمیشن. تودلم غوغایی بود ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم می دونستم که طاقت قهر وناراحتیم رونداشت._مامانم که تو تیم ماست حتما بابام رو راضی می کنه...همه با خوشحالی دست زدند فاطمه خانم صورتمون روبوسید وبرای خوشبختیمون دعاکرد.نگاهم به لیلاافتاد ازخوشحالی اشک می ریخت لبخندی زدم وکنارش نشستم ودرآغوش هم جای گرفتیم. بهار راباتو یافتم.در لحظه ناب عاشقی درساعت تحویل عشق هفت سین نگاهت را برلوح قلبم هک کردم تا ماندگار بماند عیدی بهار،با تو به تولد سال می روم که هزارو...اندی سال شود عمر عاشقی پایان. eitaa.com/chadooriyam 💗💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااام😃 شبتون بخیر باشه ممنون که مارو تحمل میکنید رمانمونم تموم شد😁🤗 امیدوارم راضی بوده باشید😄 باما همراه باشید😉😌 ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam 💞✨
بسم الله الرحمن الرحیم ♥•°
چادرےام♡°
بسم الله الرحمن الرحیم ♥•°
بسم نامٺ ڪہ اعجاز مےڪند 🌟•••
☀️ ☀️ 💎امام على عليه السلام: 🔹برترين بخشندگى، بخشيدن داشته موجود است 🔸أفضَلُ الجُودِ بَذْلُ المَوجودِ 📚غررالحكم، حدیث 3019 🔸🔶 برای داشتن مملکتی آباد و زیبا هر جایی هستی قدمی بردار🧡💙💜❤️💚 eitaa.com/chadooriyam .•
• چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ پهلویشان درد نداشته باشد. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ عدو را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ سیاهی چادرشان حرمت خون را به عالمیان ننمایاند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ منتظر یوسف گمگشته‌ای نباشند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر فکرشان، راهشان، نگاهشان، عشقشان و حجابشان نباشد . ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam .•
🌸 ﴿بر حجـ🖤ـابت آفرین👏 اے دختــ🧕ـر ایرانــ🇮🇷 زمینـ🌍 چون تجلے مےڪند🍃 از چــ🖤ـادرت نور یقین✨ این حجـ🖤ــاب تو نشان غیرت و شخصیت استـ😉 هرڪہ باشد با حجــ🖤ــاب در✌️دوجهــ🌍ــان با عزت است..﴾ 💓 ••↯♡•° eitaa.com/chadooriyam 💞✨
❌❌❌ متن شبهه ❌❌❌ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
🚫امتحانی که خیلی ها مردود شدند، مخصوصاً حوزه علمیه... 🚫کرونا اثبات کرد که حوزه علمیه به هیچ یک از علوم دینی آشنا نیست!!! 1⃣ اگر در حوزه علمیه کمی قرآن خوانده شده بود می‌دانستیم که خدای متعال فرموده است: 💠يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين‏. 💠اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد،👈 مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد. (حجرات6) 2⃣ نمی‌دانم طب جزء علوم دینی هست یا نه. ولی اگر کمی طب خوانده بودیم، حالا یا طبّ اسلامی یا سنّتی یا شیمیایی، می‌دانستیم که کرونا بیماری بسیار معمولی هست که اولاً فرقی با آنفلوانزا ندارد. ثانیاً درصد ابتلاء به آن زیاد نیست. ثالثاً در صورت ابتلاء، درمان آن بسیار راحت هست. 👌👌این همه ترس و وحشت، بیش از کرونا بیماری‌زاست... 3⃣ ای کاش در حوزه علمیه، کمی "رجال" خوانده می‌شد. 💎کافیست در کتاب شریف کافی یک روایت نقل شود، تک تک راویان آن بررسی می‌شوند و اگر یکی از این راویان مجهول باشد یا کوچکترین گناهی انجام داده باشد، سریعاً روایت را کنار گذاشته و آن را به موزه تاریخ می‌سپارند. نمی‌دانم سلسله سند کرونا بررسی شده یا نه؟🤔 وزیر بهداشت از چه کسی خبر گرفته است؟ آن کسی که خبر را از چین پخش کرد، فاسق یا کافر یا دروغگو نبود؟ از کجا می‌دانیم چینی ها راست گفتند؟ مسئولین بیمارستان‌های چین از کجا معلوم که اشتباه نکردند یا بعضاً دروغ نگفتند؟ در ایران ما افراد دروغگو کم نیستند، اما در کشور کمونیستی، همگان ثقه و معتمَد هستند ؟!!! 4⃣ درس اعتقادات در حوزه خوانده می‌شود؟ 💎اگر کمی اعتقادات می‌خواندیم می‌دانستیم که مرگ، امر مقدّر است و با این کارهای بچه گانه به تأخیر نمی‌افتد. ❌اگر خانه نشینی راه حلّ فرار از مرگ هست، پس کسی در جادّه‌های نا امن ایران قدم نگذارد. و حتّی نفس نکشد!!! زیرا هوای آلوده شهرها قطعاً بیش از کرونا، کشته داده است.😷 ✅ آن چیزی که مرگ را دور می‌کند، صدقه و صله رحم و زیارت اهلبیت علیهم السلام هست. نه تعطیلی همگانی... 5⃣ روایات اهلبیت علیهم السلام که سالهاست هیچ جایگاهی در حوزه ندارد و در حوزه علمیه، به صورت رسمی حتّی یک کتاب روایت خوانده نمی شود. ❌تعجّب نکنید. 👈👈👈حتّی یک کتاب روایت... اگر چند روایت در اهمیّت زیارت اهلبیت علیهم السلام خوانده شده بود، اینگونه عمل نمی شد. آیا جان دادن در راه زیارت امام حسین علیه السلام، افتخار نیست؟🤔 بر فرض که این ویروس از وبا و طاعون بدتر باشد. و بر فرض که همه اماکن مقدس را اشغال کرده باشد!! و بر فرض که هر کسی به زیارت میرفت، قطعاً مبتلا می شد. و بر فرض که هر کسی که مبتلا می شد سریعاً فوت می‌کرد. ✅ باز هم اماکن زیارتی به این بهانه نباید محدود میشد. ❌ چه رسد به اینکه همه چهار فرضی که گفتیم، اشتباه باشد که هست... 6⃣ فقه و اصول که تنها هدف حوزه فعلی ما شده است نیز به هیچ دردی نخورد. ✅ برای فتوا دادن در مورد کوچکترین مسائل، سالها تحقیق و بررسی می‌شود و نظرات فقهای قبلی و فعلی مطرح می‌شود و نهایتاً با احتیاط و به سختی فتوایی داده می شود. ❌از چه زمانی رسم بوده است که بر اساس شنیده ها و گفته ها به راحتی فتوا داده شود؟ دخالت در موضوعات که کار فقیه نیست! مگر بر عهده مکلّف نبود؟؟!!!! آن هم دخالتی که بدون تحقیق و بررسی نظرات همه متخصّصین بوده است و فقط بر اساس ظنّ و گمان و شنیده ها بوده است. 7⃣ از دروس دینی که خبری نیست در حوزه ❌لا اقل ای کاش کمی فکر می کردیم!! ⛔️کرونا خطرناک تر از پزشکی غربی نیست. 👌آمار کشته شدگان توسّط خطاهای پزشکی بسیار بسیار بیشتر از کرونا هست. 👈👈از پزشکان بیشتر بترسید تا کرونا و ایدز و هپاتیت و ...👌👌👌 ⛔️⛔️خطر و ضرر داروهای پزشکی، بسیار بیشتر از کرونا هست. خودتان عوارض داروها را مطالعه کنید تا ببینید که حتّی یک داروی بی عارضه در پزشکی غربی وجود ندارد ❌از روغن مایع و جامد کارخانه‌ای، مرغ، نوشابه، سس، دلستر و ... بیشتر باید ترسید تا کرونای بیچاره ⛔️⛔️⛔️⛔️پراید و ... که هم بماند. @modarese_novin
✅✅✅ جواب شبهه ✅✅✅ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 《 آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند 》 📌 اگر نویسنده این متن سرسوزنی با حوزه آشنایی داشت متوجه می‌شد که بزرگانی مثل شیخ انصاری در مباحث اصولی مفصلاً در رابطه با حجیت خبرواحد صحبت کردن و دقیقا همین آیه یکی از مواردی است که بحث های بسیاری در رابطه با خبرواحد شده... وقتی فردی فقه و اصول رو به درد نخور بدونه انتظاری هم بیشتر از این نمیره ... 📌 کرونا هم یک بیماری مثل آنفولانزا هست ولی تفاوتش اینه که در حال حاضر در دوره ای هست که تحت عنوان بیماری های اپیدمیک قرار گرفته و سرعت و قدرت انتقال ویروس و دوامش‌ نسبت به آنفولانزا بیشتر هست سال آینده هم ویروس کرونا وجود خواهد داشت ولی تا اون موقع تبدیل به یک بیماری اندمیک شده که هم درمانش پیدا شده هم ضعیف تر شده ... 📌 درسته ترس و وحشت از بیماری کرونا اشتباه هست ولی بی قیدی و رعایت نکردن نکات بهداشتی از اون هم اشتباه تره ... 📌 در حوزه علمیه رجال خونده میشه و اتفاقا کسی که رجال خونده به این حرف خواهد خندید. وقتی در کتاب شریف کافی یا هر کتاب روایی معتبر دیگری روایتی نقل شده باشه ، اینجا از دوحال خارج نیست یا خبر متواتر است یا خبر واحد ... خبر متواتر خبری است که تعداد رُوات آن به قدری زیاد باشه که احتمال کذب اون خبر نره و هر خبری که به حد تواتر نرسه خبرواحد محسوب میشه که اکثر قریب به اتفاق روایات ما خبرواحد هستند. در رابطه با کرونا به قدری تعداد گویندگان این مطلب در سراسر جهان زیاد هستند که احتمال کذب اون نمیره... سَلَّمنا که افرادی که از چین خبر رو گفته اند کافر و فاسق و فاجرند. در اخبار متواتر عدالت رُوات شرط نیست و صِرف اینکه بدونیم اونها دروغ نمیگن کافی هست ... شما فرض کن در یک شهر که غالب مردمش کافر هستن در حال قدم زدن هستی و هرکسی که از روبرو میاد میگه انتهای خیابان عده ای زورگیر هستن که هرکس از اونجا رد میشه رو آزار میدن الان شما ( که رجال خوندی ) میری سلسه رُوات و عدالت تک تک اون افراد رو میسنجی؟؟؟ و اگر به این نتیجه رسیدی که عادل نیستن به انتهای خیابان میری؟؟؟ با تمام این تفاسیر دلیل دقت بالای بررسی سلسله رُوات در خبر واحد اینه که قراره مجتهد از اون حکم شرعی استخراج کنه و اگر تمام اصول رو رعایت نکنه و حکم شرعی خلاف آنچه شارع خواسته صادر کنه مُعاقِب خواهد بود در حالیکه که کسی نخواسته با این اخبار کرونا فتوا بده که احتیاج به اون دقت عالی داشته باشه! واقعا فهم عده ای از دین به قدری پایین هست که دین رو با اوَّلیات هم در تعارض قرار میدن ... 📌خبر بیماری کرونا و انتشار اون نه تنها در چین بلکه در اغلب کشورها در حال مُخابره هست و شما که با گفته کمونیست ها برات علم حاصل نشد باید با گفته افراد عادلی مثل رهبری علم برات حاصل بشه ... 📌 مرگ دست خداست بله درسته ، ولی ما دونوع اجل داریم اجل معلق و اجل مسمی که توضیحشون از حوصله خارج هست ولی شما که معتقد هستی عمر دست خداست و این احتیاط ها بیهوده هست این بار که خواستی از خیابون رد بشی دوطرفت رو نگاه نکن! 📌صدقه دفع بلا میکنه ولی منافاتی با رعایت نکات بهداشتی و احتیاط نداره چه بسا همون صدقه سبب بشه انسان احتیاط بیشتری بکنه و مبتلا نشه ... 📌 زیارت کردن صرف چسبیدن به ضریح نیست وقتی زیارت بدون معرفت باشه داخل ضریح هم باشه بی فایده است ولی کسی که با معرفت از داخل خونه خودش زیارتنامه بخونه و سلام بده قطعا ثواب می‌بره ... 📌 وقتی حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است به طریق اُولی حفظ جان مومن از رفتن به زیارتگاه ها مهم تر است ... 📌 وقتی جان مومنین در خطر باشه حتی رفتن به حج واجب هم ممنوع میشه چه برسه به امر مستحب! 📌 این متن با مبانی اعتقادی اسلام در تعارض است ... اسلام دینی است که به سلامت و امنیت جانی مسلمانان اهمیت زیادی داده است. وقتی یک بیماری مسری و خطرناک که کشورهای بسیاری را درگیر خود کرده و بسیاری را مبتلا و یا کشته است، وارد کشور ما می شود هم عقل و هم دین حکم می کند که در برابر آن اقدامات لازم انجام شود که یکی از آنها دوری از اجتماعات و اماکن شلوغ و عمومی است. نویسنده بر اساس چه مبنایی ادعا می کند اگر این بیماری سبب فوت زائران شود، باز هم نباید از حضور در اماکن زیارتی اجتناب کرد؟! آیا اگر این معصومین در قید حیات بودند، به مرگ مومنان و زائران رضایت می دادند؟ همچنین جان دادن در راه آرمان های امام حسین علیه السلام افتخار است نه از روی نادانی به استقبال مرگ رفتن و دیگران را نیز به کشتن دادن! در واقع چنین متن هایی عامدانه و از روی اغراض پنهان طرح شده اند تا اعتقادات مردم زیر سوال برود ... (ادامه پایین👇)