eitaa logo
شعر
209 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
694 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روبه‌رویم می‌نشینی، می‌شوم تسبیح به‌دست؛ واجبِ عینی‌ست وقتِ دیدنت، حمدِ خدا! ..
یا مرا آرام‌کن با حرف، با یك‌مُشت‌شعر، یا صدایت را بیا در این مُسَکن‌ها بریز!
دورتر هم بروی من به تو می‌اندیشم از تماشای سراب تو خوشم می‌آيد ...! 🌱 @Shaeraneh80
عالم برزخ که میگویند همین حال من است من تو را پس میزنم اما دلم میخواهدت
مگر نگفتمت ای دل به زندگی خو کن! کبوترا تو چرا با قفس نمی‌سازی؟
خودت شاید نمیدانی چ کردی با دلم اما دل یک آدم سرسخت را بردی ،خدا قوت
با صدای خنده ات بردی دل از ما … چادری می پذیری با حیا ما را برای همسری
چادر مشکی کشیدی مثل کعبه بر سرت بعد از این بر گردنم بانو طوافت واجب است
گل سرخم چرا پژمرده حالی بیا قسمت کنیم دردی که داری بیا قسمت کنیم بیشش به من ده که تو کوچک دلی طاقت نداری...
سکوتت‌راندانستم ، نگاهم‌رانفهمیدی نگفتم‌گفتنی‌هارا ، توهم‌هرگزنپرسیدی .️
تو زخم مى زنى و شيوه ات لطافت نيست بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نيست!
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم نازنینا تو چرا بی‌خبر از ما شده‌ای ..؟
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
ز شوق با تو یکی بودن آن‌چنان مستم که در کنار تو در پیرهن نمی‌گنجم - فاضل نظری
رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو:)
بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی وسطِ صحن ؛ دلم خواست بگویم 'بابا' ( : 🌱 @Shaeraneh80
به اغوشم بیا حتی به شکل گلوله ای❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قهوه می‌ریزم برایت، نیستی آن سوی میز هی شکر می‌ریزم و تلخ‌ست جای خالی‌ات - معصومه صابر
به یک دو حرف، کنم مختصر حکایت را تو را ز یاد نبردم، مکن فراموشم!
دیدم ب آتش بازیت شوق تماشایی ب سر آتش زدم در خود بیا گر ت تماشا میکنی
‌ این چطوره ؟ چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست