😂 ، .یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد.
عصبی میشه و میگه خدایا چرا زنها بخوابن ، ما مثل خر کارکنیم ...!!😳😡
بیا خوبی کن در حق ما و من بشم زن و زنم بشه مرد...!
خلاصه میگذره و یه روز مرده از خواب بیدار میشه میبینه زن شده و زنشم مرد شده!!
😳😳😳😳😳
قند تو دلش آب میشه و به زنه میگه: تو برو سرکار ،کارهای خونه بامن ...😊😊😊😊
از اون به بعد مَرده بچه میبرده مدرسه، شبا تاصب بچه داری ونخوابی ، ظرف میشسته، غذا می پخته، لباس اتو میکرده، دستشویی و حموم رو میشسته ،نمی تونسته هرجا ک دلش میخاد بره ......خلاصه.. 😐
میگه : خدایا غلط کردم میخوام همون مرد باشم، زن بودن خیلی سختره...!
شب میخوابه و صبح بیدار میشه میبینه هنوز زنه ؛ میگه :خدایا من که گفتم غلط کردم چرا هنوز زن هستم...؟؟؟
ندا آمد:حرف نزن ... باید 9 ماه صبر کنی،حامله ای..حامله!!
حقش بود , اخی دلم خنک شد😂
#لطیفه
@chadoraneh113
#بَسیجی
احتِیٰاجبه
محافظه ڪاری ندارد
و به دنبالِازدستدادنِ
چیزۍنیست..👌✅
یك کارت عضویت
در بسیج دارد
که آنهم سند
#شھادتشاست..❗️
#بسیج
"📮♥️"
روانشناسیایالانبهیجارسیده
بچهباسرتوبشقابِغذاروچنگمیزنه
میریزهتوسفرهبعدمامانشباافتخار
نگاشمیکنهمیگه:
قربونشبرمالهی،داره
ارتباطبرقرارمیکنهباغذا😐👌🏻🤦🏻♀️!
•💌• #تبآهیآت
#تباهیات . .
خانمبھظاهرمحجبہاومدهبودتبلیغحجاب
بعدازجذبفالوورکشفحجابکردکھ هیچ . .! الانبہجاییرسیدهڪھ بھ حضرتزهراوشھدا توهینمیڪنھ
چۍشدتوڪھاومدهبودۍتبلیغحجاب:
•
#تلنگر✋🏼
وقتۍمیخـٰواۍیواشڪۍ
یه کـٰارۍکنۍعلاوھبرچپ
وراستبالاهمیھنگاھبندآز !
#أَلمتَعلَمبأَنَّاللّٰهیَرۍ؟↷
🌲با درود و سلام و صبح بخیر🌲
"دیکته زندگیمان"
پر از غلط است ولی
نگران نباشیم...
خودش گفته قبل از
نمره دادن
اگر پشیمان شوی غلطهایت
را پاک میکنم ...
🔴 #تلنگـــــرانه⁉️
مأمونهمشیفتهیامامجواد؏بود
ولــیبهخلافتشیفته تر ...
شیطــانماراباهمانچیزیفریب
میدهدکهازامامزمانمان #بیشتردوستداریم ...!
˼دوستےباخـدابایدبهقدرۍ
زیادباشدکهبراۍرضایتخاطراو
هردشوارۍوناهموارۍبرایمانآسان
وهموارجلوهکند..:)˹
#شهیدمصطفیواجدی
کتاب دورتاب.pdf
2.48M
💌 کتاب دورتاب
🦋 شامل هشت قصه رضوی
یه #کتاب_خوب از حرم
⚠️ روایت یک داستان واقعی!
🎒 چند روز پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
💵 دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
📿 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
📋 بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
🔆 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
⁉️ ما برای امام زمان چه کاری کردیم؟
📎 #تلنگرانه