eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
439 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
77 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
امام‌زمانت‌رایاری‌کن وخودرابه‌گونه‌ای‌آماده‌کن که‌یاری‌کنندهِ‌امام‌زمانت‌باشی!(: - شهیدجهادمغنیه 🌱 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
بسیجی بودن به ریش و چادر و تسبیح و انگشتر نیست رفیق !! به اینکه که چقدر شبیه شهدا رفتار کنی ... در همه ی ابعاد فردی ،اجتماعی،فرهنگی، سیاسی... مخصوصا در خانواده ✋💔 نمازت اوله وقته ؟؟ چقدر شبیه شون هستی !!! 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
-آقاےجمھورےاسلامۍِ جنتلمنِ‌قـد‌بلنـد‌ودوستداشتنۍ چھل‌وپنج‌سالگیت‌مبارڪ..🇮🇷✌🏻 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
ما تا آخر ایستاده ایم✊ 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی مثل همه‌ی مردم داستانی حکایت آموز از پیامبری که هیچ امتیازی برای خود قائل نبود... ✾📚 @Dastan 📚✾
📌لاف عشق در حدود دویست، سیصد سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدمهای بسیار خوب ومقدّس. روزی با خودشان نشستند وگفتند: چرا امام نمی آید؟ در صورتی که ما بیش از سیصد وسیزده نفر که او لازم دارد هستیم. به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند. تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه، خوب ترینشان هست، انتخاب کنند واو را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند واز خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان بفرماید. جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند وقسمت بهتر را باز به دو قسمت وهمچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر ومقدّس تر وزاهدتر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود. او هم رفت وبعد از دو سه روزی برگشت. پرسیدند چه طور شد؟ گفت: راست مطلب این که من وقتی از نجف بیرون رفتم ورو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجّب دیدم شهری بسیار آباد وخرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: این شهر صاحب الزمان است وامام ظهور کرده است. بسیار خوشحال شدم وشتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد وگفتم: به امام بگو فلانی آمده واذن ملاقات می خواهد. او رفت وبرگشت وگفت: آقا می فرمایند: شما فعلا خسته ای، از راه رسیده ای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. ما دختر او را برای شما تزویج کردیم. آنجا باش وهر وقت احضار کردیم، بیا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم وخانه را پیدا کردم. از من خیلی پذیرایی کردند وآن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند. گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام. می فرمایند: بیا! می خواهیم قیام کنیم وشما را به جایی بفرستیم. گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید. گفت: فرموده اند: همین الآن بیا. گفتم: بگو من امشب نمی آیم. تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه ای هست ونه عروسی. من هستم وصحرای نجف. 📚معدن الاسرار، فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحه ٩۵ 📚به نقل از صفیر هدایت، سلسله مباحث معارفی آیت الله سید محمد ضیاء آبادی، شماره ١۶. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
یه جوری میگن چاقا مهربون انگار لاغرا با ساطور وایسادن سرکوچه یکی‌رد بشه حمله کنن بهش! 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
دوستان میگم که.. بیاید ست کنیم🥲😂😎 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
زمانِ زیادی گذشت . اما امشب دوباره معرفی کتاب داریم . با یک بغل ذوق و شوق و درس و بحث و امید اومدم . انگار ابراهیم خیلی نزدیکِ ، خیلی خیلی نزدیک . انگار یجایی همین گوشه ها ، کنجِ مسجد ، وسط گودِ زورخونه‌ ، کنار زمین والیبال شایدم کنار درخت بید مجنون نشسته و به ما نگاه می‌کنه . به حرفهامون ، دغدغه هامون ، رفیقامون .... حواسمون هست ،؟ ابراهیم هست ! همین گوشه‌ها . من مطمئنم - از همین جا، سلام بر ابراهیم :) 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
‌ گریه میکرد بهم میگفت زمانِ انقلاب چادر از سر خانم ها می‌کشیدن به طرز وحشتناکی انقلابیون رو شکنجه میکردن و مردم برای اینکه بخوان یه قدم کوچیک برای اسلام بردارن باید حسابی سختی می‌کشیدن.از پخش اعلامیه و چاپ یواشکیِ اونها گرفته تا تظاهرات و دستگیر شدن و شکنجه های بعدش... می‌گفت یه عده از مادرها عزیز دردونه هاشونو فدا کردن و خیلی‌ها سایه سرشونو از دست دادن‌. میگفت حالا ما توی این وضعیت آروم و امینت هیچکاری برای انقلابمون نمی‌کنیم. بعد هم قطره‌ی اشک رو از گوشه‌ی چشم‌هاش پاک کرد :) 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝
هروقت از درس خوندن خسته شدی، هروقت حس کردی صبح ها بیدار شدن و شب ها خوابیدنت مثل گذشته با هیجان و شور و ذوق نیست و هروقت که تصور کردی توی مسیری که انتخاب کردی تنهایی، برو جلوی آیینه و به خودت لبخند بزن‌. دستهای خودتو بگیر و توی چشمهات زل بزن! تو با تمام استعداد ها و توانایی ها و تخصص هایی که داری، نه تنها متعلق به یک جامعه بلکه متعلق به یک تاریخِ ارزشمند هستی. گذشتگانِ تو، تاریخ ایران رو به طرز عجیبی زیبا رقم زدن و حالا که چرخ گردون چرخیده و چرخیده تا به تو رسیده وقتشه که دست از نا امیدی و خسته شدن برداری و کولاک کنی. اگه هنرمندی با هنرت اگه طلبه ای با کلام و علم و عملت‌ اگه معلمی با گفتن حقایق و اگه وکیلی با دفاع از حق ... هرجایی که هستی توی هر موقعیت اجتماعی یا هر مرتبه ای از زندگی، سعی کن بهترین خودت رو ارائه بدی و بالاترینِ استعداد هاتو به نمایش بزاری . تو باید توی صفحه های کتابِ تاریخ موندگار باشی. تو دستهایی داری که معجزه بلدن. تا میتونی برای رسیدن به اهدافت تلاش کن. همین :) 🥺♥️ ╔════🦋✨🦋════╗ @chadoraneh113 ╚════🦋✨🦋════╝