شـٰایدشھـٰادٺآرزوۍخیلیهاباشد! امـٰایقیناًجزمُخلصین؛ ڪسۍبهآننخواهدرسید...💔️
•{﷽}• خوابدیدمکہشدمزائربینالحرمین گفتمبہخودمهرچہصلاحاست...
حسینآرزویحرمتکردهمࢪادیوانہ أنتَمَولاوأنَا…! هرچہصلاحاستحسین♥️
#شهید_محمد_سجادی_زاده️
«بطری وقتی پر است و میخواهی خالیاش کنی، خماش میکنی. هر چه خم شود خالیتر میشود؛ اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریعتر خالی میشود.
دل آدم هم همینطور است؛ گاهی وقتها پر میشود از غم، غصه، از حرفها و طعنههای دیگران. قرآن میفرماید:
«هرگاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت.» این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است.»
شیخ رجبعلی خیاط
پندانـــــــهـــ
بِسمِرَبِّنآمَـــتْڪِھاِعجٰآزمیڪُنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامآمزمآن_عج
💜.•
قرارِهر روزمـوݩ…(:💔🦋
بخونیمدعآیفرجرآ؟✨📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُ
وَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃
https://eitaa.com/chadoraneh113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــنحـن أبنـاء من لم يعـرف المـوت إليهـم طريقـاً..!
#شهید_مغنیه
#شهیدانه
«وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»
و در تمام کارها خود را به#خدا واگذار کن، که او کاملا بر احوالِ بندگان بیناست...🌿! ️
#خدایبــےاندازهمهربونمن
#خداجونم
شما را کجا به بیراهه می برند؟ درحالی که کتاب خدا (قرآن) میان شماست، امور قرآن آشکار است، احکامش درخشان است و نشانه های آن فروزنده.
📚 (از خطبه فدکیه) - بحارالأنوار
#حدیث_روزانهـ
#فاطمہزهراسلاماللّٰہعليها
.
هر لحظه از زندگی
تصویری است که
قبلا هرگز آن را ندیده ایم.
و هرگز دوباره آن را نمی بینیم
پس لذت ببریم
و هر لحظه را زیبا کنیم🌼🙃
سلام..
ممنون میشم جهت تمایل حمایتشون کنید🙏
https://eitaa.com/elbaaaaa
پیام شما 🌱
『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
سلام امشب مهمون شهدای مدافع حرم خانم حضرت زینب(س) بودم در مهمونی به یادتون بودم.🥀🕊
سلام و ادب
امدم امشب افتخار خادمی کنار شهدای مدافع حرم رو براتون شرح بدم.
『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
ورودی حسینیه دیدم
دختر خانم کوچولو با چادرش قشنگش نشسته سر روی زانو گذاشته و اروم اروم گریه می کنه🥺💔
『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
ورودی حسینیه دیدم دختر خانم کوچولو با چادرش قشنگش نشسته سر روی زانو گذاشته و اروم اروم گریه می کنه🥺
خیلی ناراحت شدم رفتم کنارش نشستم
قطره های اشکش تو صورتش مثل بارون روانه میشد.
بهش گفتم عزیزم چرا داری اینجوری گریه می کنی!!؟
دست های کوچلوش سرد سرد بود.
هوا خیلی سرد و بارونی بود
گفتم اینجا چرا نشستی بیا بریم داخل
فقط گریه می کرد💔🥀
نمی دونستم چطوری ارومش کنم.
چی بهش بگم که آروم بشه
خیلی بی قراربود.
یه لحظه با فکری که امدتو ذهنم تو بهت رفتم😭💔
خیلی در برابر این دلتنگی زینب خانم شرمنده بودم
نمی دونم چرا ولی شرمنده بودیم
خجالت می کشیدیم..
خودش گفت دلم برای بابام تنگ شده
تردید داشتم برای اینکه ازش بپرسم
ولی پرسیدم💔
گفتم بابات یکی از این شهداست؟!
فقط گریه می کرد😭
دیگه نمی دونستم چکار کنم
چطوری آرومش کنم
چی بهش بگم!
واقعا چی باید براش می گفتم😭💔