eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
456 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
72 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #مذهبی 📝💥 آب‌برات‌آفریدم‌بخور‌ولی‌نه‌از‌جوب😌 👤 استاد رائفی پور😍
‹دنیا هنوز قشنگیاشو داره،مثلا یکیش خودتی..🙊♥️›
‹🌾🌼› ‌ •° زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شوند. چون همنشینی اثر دارد❗️ مراقب دوستی هایمان باشیم⚠️ •°
‹🖇› ‌ •° ٺٰاࢪیخ‌ِٺَۅَݪُـدۅَمُردنِمۅن‌دَسٺ‌ِمَن‌ۅ‌شُما‌نیسٺ... ۅَݪۍ‌ٺٰاࢪیخ‌ِ دَسٺ‌ِخُۅدِمۅنِہ!! ڪِۍ‌میخۅایم‌بِشیم‌هَمۅنۍ‌ڪِہ‌خُدا‌میخۅاد!؟ •°
جملھ‌ى ‹چرا اين اتفاق براىِ من اُفتاد› رو با ‹اين اتفاق چیو بهم یاد داد› عوض کن و ببين زندگيت چطور شروع بھ تغيیر می کنھ !🐿🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••𑁍•• بدونــــــــــ شرح خودٺون ببینین🙂💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❈•• ⸽📹͞↞ #مذهبی بهناز(خادم الزهرا)
•🥀💔• چشم‌من‌خیره‌به‌عکس‌حرمت‌بندشده با‌چه‌حالی‌بنویسم‌که‌دلم‌تنگ‌شده..!
موقع خداحافظی دستی زدم روی شانه‌اش: زود این ستاره‌ها را زیاد کن که سرهنگ بشی گفت: ممد، آدم باید ستاره‌هاش برای خدا زیاد باشه، ستاره‌ی سر شونه میاد و میره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒از شهدا یاد گرفتیم ✋ : از ابراهیم هادی ، پهلوانی را🕊 از حاج همت ، اخلاص را🕊 از باکری ها ، گمنامی را 🕊 از علی خلیلی، امر به معروف را 🕊 از مجید بقایی ، فداکاری را 🕊 از حاجی برونسی ، توسل را 🕊 از مهدی زین الدین ، سادگی را 🕊 از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را🕊 از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را 🕊 بااین همه نمیدانم چرا ، موقع عمل که میرسد ، شرمنده ایم!!....
_ مواظب باشیم که صدایِ خود سازیمون از خودِ خودسازیمون بیشتر نباشه! :) +ادعا ...
قدرلحظات‌جوانی‌خودرابدانید ومواظب‌باشیدهرگزجزبرای‌رضای خداکارنکنید...! -رهبرمعظم‌انقلاب🌿
‌‌بیاین یه سلام به امام حسین بدیم..زیاد وقتتون رو نمیگیره😉 ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يااَباعَبدِالله الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلامُ
هیچوقت‌بادل‌آدماے‌مهربون‌بازی‌نڪنید'! چون نمیتونن انتقام بگیرن.. نہ دلشون میاد،نہ راهشو بلدن.. اونجاست ڪہ خدا،دست‌بہ‌ڪار میشھ روشنایےبہ‌کامッ💔
‹💚🌱› ‌‌ رغبـت‌وتمـٰایل‌بہ‌دنیـٰامـٰایہ‌غـم‌وانـدوه وزهـدوبۍمیـلى‌بہ‌‌دنیـٰاسببِ‌راحتـۍ قلـب‌وبـدن‌اسـت...☝️🏻!' ±ازفرمـٰایشـٰاتِ‌امـٰام‌صـٰادق'؏'💚..! ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
1_1160218309.mp3
21.06M
عـھـد‌ببنـدیـم‌بـاآقـآجـانمـون!؟..🖇🦋(:! ✋🏻💙(:!
سلام لطفا هرکسی میتونه برای اقوامم کرونا گرفتشون حالشون خیلی بده دکترا گفتن فقط دعا کنید براشون اگر میتونید حدیث کساء بخونید 😔😭 تورا به مادرپهلو شکسته براش دعا کنید 😔😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💫یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💫 🌿رمان جذاب و آموزنده 🌿قسمت یک ماه گذشت. یه شب حاج آقا تو سخنرانی درمورد روزی حلال گفت.بعد سخنرانی سوالهای زیادی برای افشین به وجود اومد. تا صبح مطالعه کرد. فردای اون شب هم به مؤسسه رفت و سوال هاشو پرسید. به این نتیجه رسید که.... خونه ای که توش زندگی میکنه، ماشینی که داره، و کلا پولی که پدرش به کارتش میریزه، حلال نیست. خیلی با خودش فکر کرد.خب چکار کنم؟ ... همه چیز رها میکنم ... بعدش چی؟ ... باید کار پیدا کنم ... چه کاری؟ درواقع افشین نه تخصصی داشت و نه تحصیلاتی.افشینی که تو پر قو بزرگ شده بود،حالا باید با سختی زندگی کنه.براش سخت بود. سراغ کمد لباس هاش رفت. همه لباس هاش هم از مال حرام بود.یه دست لباس پیدا کرد که مادربزرگش قبل از فوتش بهش هدیه داده بود.درآمد اونا حلال بود.گرچه از اون لباس خوشش نمیومد و حتی یکبار هم نپوشیده بود،اما چاره ای نبود. لباس پوشید و تو آینه به خودش نگاه کرد.از تیپ جدیدش خنده ش گرفت.با خودش گفت اگه فاطمه منو با این لباس ببینه از تعجب شاخ درمیاره. تلفن همراه شو برداشت. یه کم نگاهش کرد..نه اینم حلال نیست. گذاشت سرجاش.. ساعت؟..نه.. پول؟..نه. کارت های بانکی؟..نه. مدارک شناسایی شو برداشت، با یه دست لباسی که تنش بود،از خونه بیرون رفت. خب حالا چکار کنم؟..باید اول دنبال یه کاری بگردم. به اطراف خوب نگاه میکرد. چند تا آگهی استخدام پشت شیشه چند مغازه دید.هربار با خودش میگفت من برم همچین کاری انجام بدم؟!!.. نه. خیلی گشت. حتی پول نداشت سوار تاکسی بشه.فقط پیاده میرفت.خسته شد.اذان ظهر شد.به مسجد رفت. بعد از نماز دوباره به خیابان رفت، تا زودتر کاری پیدا کنه که پولی به دست بیاره تا شب بتونه بره هتل. ولی هیچ کاری رو در شأن خودش نمیدید. شب شد. هم غذایی نخورده بود و حسابی گرسنه بود،هم خیلی خسته بود.تصمیم گرفت بره خونه استراحت کنه،صبح دوباره دنبال کار بگرده. جلوی در ساختمان بود که با خودش گفت این خونه حلال نیست ... خب توش نماز نمیخونم.فقط یه کم بخوابم ... وقتی حلال نیست،حلال نیست دیگه.باید دیگه نری تو اون خونه،هیچ وقت. چند ساعتی اونجا بود.چند قدم سمت خونه میرفت،باز برمیگشت.خیلی خسته تر شده بود.اونقدر رفت و برگشت که اذان صبح شد. به مسجد رفت..... ادامه دارد... ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱