eitaa logo
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
25 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
304 ویدیو
1 فایل
‹بِسـم‌ِالله‌ِاْلـرَحمـٰن‌ِاْلـرَحیمْـ‌‌❁‍.!› کپی؟ فور خشگل تر هاا سلام به دختران چادری سرزمینم😍♥️ به کانالمون خوش اومدین🙃🌱 آمار .۲۰۰.🕊️......... ۱۰۰ سخنی داشتید بگوشیم😉 https://abzarek.ir/service-p/msg/978317 آیدی مدیر: @Reyhan3074
مشاهده در ایتا
دانلود
خببببب حرفی ندارین برم فعلن یاحق👀🤍🦦
سلام صبحتون بخیر🙂💕
اجر همگیتون با امام باقر🙂🖤 ما چه عضوای فعالی داریماا💕
ازـٰاین‌عڪس‌‌خُـشـگلآ...‌:)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀❤️ ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
¹²⁰تایی بشیم چالش میزارم با جایزه ناب🙂❤️
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت17 با اینکه دوماه مونده بود به عید خیابونا یه کم شلوغ بودن ماشین و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی 💗 قسمت18 دستای هممون پر بود امیر: یعنی خدا به داد اون شوهرای بد بختتون برسه ،یه ماه نشده ورشکستشون میکنین معصومه: مگه چی خریدیم حالا... امیر : هیچی ،یعنی عروس اینقدر خرید نمیکنه که شما دوتا خرید کردین رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه بعد از رسیدن از معصومه و رضا خدا حافظی کردیم و رفتیم سمت خونه امیر به من نگاه میکرد من به امیر - در و باز کن دیگه امیر: با کجام درو باز کنم... - یه نگاه بهش کردم و خندم گرفت دست کردم تو جیب شلوارش کلید خونه رو بیرون آوردمو درو باز کردم وارد خونه شدیم متوجه شدم بی بی رفته خونه عمو مامان از آشپز خونه اومد بیرون مامان: سلام ،مبارکتون باشه امیر : مبارکموووون؟ مبارکش باشه مامان: یعنی واسه خودت خرید نکردی؟ امیر: مگه این دوتا دختر گذاشتن شکلکی واسه امیر درآوردمو رفتم سمت اتاقم امیر: هووووی نکنه میخوای تا اتاقت بیارم این وسیله ها رو ،بیا ببرشون - ععع داداشی ،سر قولت بمون دیگه منم سرقولم هستم... مامان: چه خبره؟ چه قولی ؟ امیر: هیچی مامان جان،قرار شد مثل آدم باشیم با شنیدن این حرفش زدم زیر خنده و رفتم توی اتاقم که امیرم پشت سرم وارد اتاق شد امیر: بفرما ،باز امر دیگه ای نداری؟ - قربون دستت ،نه دیگه برو استراحت کن لباسمو عوض کردمو روی تختم دراز کشیدم اینقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد با صدای مامان بیدار شدم مامان: آیه ،پاشو شام آماده است چشمام از شدت خستگی باز نمیشدن فقط زیر لب گفتم : باشه مامان که رفت توی فکربودم که نماز نخوندم ،سریع از جام بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم نمازمو خوندم و رفتم سمت پذیرایی همه دور میز ناهار خوری نشسته بودن سلام کردم و رفتم کنار امیر نشستم امیر: ساعت خواب، حمالی و من کردم حاج خانم گرفتن خوابیدن اینقدر گرسنه ام بود که حوصله جواب دادن به امیرو نداشتن با دیدن دیس ماکارونی چشمام دو دو میزد و بشقابمو پر از ماکارونی کردم و شروع کردم به خوردن .... مامان:فردا جمعه اس ،هر کسی اتاق خودشو باید تمیز کنه ،دیگه وقتی نمونده تا عید منو امیر به همدیگه نگاه کردیمو چیزی نگفتیم بعد از خوردن شام ظرفا رو شستم و رفتم توی اتاقم با دیدن اتاق دربه داغونم گریه ام گرفت کی میخواد اینجا رو تمیز کنه ،یه روز کمه واسه اتاقم از بچگی یه کم شلخته تشریف داشتم برعکس من امیر خیلی مرتب و با نظم بود https://eitaa.com/chadorihaizehra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی 💗 قسمت18 دستای هممون پر بود امیر: یعنی خدا به داد اون شوهرای بد بختتون
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت19 صبح با صدای جیغ جیغای مامان بیدار شدم مامان: آیه پاشو دیگه ،کی میخوای شروع کنی به تمیز کردن ،اخ اخ اخ ببین اتاقشو کوفه شام شده اینجا یه خمیازه ای کشیدمو گفتم: مگه ساعت چنده؟ مامان: ساعت ۱۰ - واییی چقدر خوابیدم من ،باشه الان بلند میشم با رفتن مامان بلند شدمو دست و صورتمو شستم و رفتم سمت آشپز خونه یه چایی واسه خودم ریختم و شروع کردم به صبحانه خوردن که امیر دستمال به سرش بسته بود یه ماسکم زده بود رو صورتش با دیدنش خندم گرفت - این چه قیافه ایه مگه داری سمپاشی میکنی اتاقت ... امیر: نخیر ،گفتم گرد و خاک نره تو موهامو دهنم - خو یه عینکم میزاشتی که تو چشمت هم نره امیر: عع ،چرا به فکر خودم نرسید ععع پسره دیونه جدی جدی رفت عینک بزنه صبحانه مو خوردمو رفتم سمت اتاقم با نگاه کردن به اتاقم سرگیجه گرفتم ،اصلا نمیدونستم از کجا شروع کنم رفتم سمت اتاق امیر درو که باز کردم چشمام با تمیزی اتاقش میدرخشید نگاه مظلومانه ای به امیر کردم امیر: چیه باز چی میخوای؟ - میشه کمکم کنی اتاقمو مرتب کنم امیر: نوچ ،بزن به چاک - قول میدم اگه کمکم کنی ،فردا با سارا صحبت کنم انگشت کوچیکشو آورد سمت من امیر: قول؟ - قول بعد با هم رفتیم توی اتاق من شروع کردیم به تمیز کردن یعنی تا ۶ غروب کشید تا اتاقم تمیز شه یه تغییر دکوراسیونم به اتاقم دادم که واقعا از تمیزی اتاقم لذت میبردم امیر: آیه تو چه جوری اینجا نفس میکشیدی؟ - به راحتی... امیر: یعنی شلخته تر از تو دختر پیدا نمیشه بعد از تمام شدن کار اتاقم پریدم تو بغلش و بوسش کردم - دستت درد نکنه که کمک کردی امیر: اخ اخ اخ برو پایین کمرم داغونه بعد با هم رفتیم توی پذیرایی امیر روی مبل سه نفره دراز کشید منم روی من دونفره ولو شدم یعنی توی عمرم اینقدر کار نکرده بودم مامان با دیدن سرو وضع منو امیر روی مبل یه جیغی کشید که مثل پادگان سربازی منو امیر بر پا زدیم امیرم بدون هیچ حرفی از کنار مامان رد شد و رفت سمت حمام منم رفتم توی اتاقم روی تختم دراز کشیدمو با گوشیم ور میرفتم تلگراممو باز کردم دیدم یه عالمه پیام از سارا دارم پیامشو خوندم نوشته بود قراره واسه عید بچه ها رو ببریم راهیان نور اسم تو رو هم نوشتم یعنی میخواستم خفش کنم که بدون مشورت با من اسممو نوشته بود چیزی ننوشتم براش و از خستگی زیاد چشمامو بستم با صدای امیر چشمامو باز کردم امیر: یعنی خرس قطبی بیشتر از تو نمیخوابه،پاشو نصف شب شده بلند شدمو اول رفتم حمام یه دوش گرفتم تا مامان دوباره شروع به جیغ زدن نکنه... https://eitaa.com/chadorihaizehra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت19 صبح با صدای جیغ جیغای مامان بیدار شدم مامان: آیه پاشو دیگه ،کی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت20 از حمام که اومدم بیرون ساعت ۱۰ شب بود رفتم توی اتاقم میخواستم موهامو با سشوار خشک کنم که با سکوت خونه پشیمون شدم حوله رو دور موهام پیچیدم که صدای قار و قور شکممو شنیدم واز اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت آشپز خونه بعد از خوردن کمی غذا برگشتم توی اتاقم روی تختم ولو شدم چشمامو بستم که صدای زمزمه ای شنیدم رفتم‌نزدیک پنجره پرده رو یه کم کنار زدم دیدم رضا کنار حوض نشسته و معصومه هم کنارش نشسته بود و تو دستش کتاب بود ای کاش من الان جای معصومه کنارش نشسته بودم و از صدای خوندنش لذت میبرم.... با صدای ساعت زنگ گوشیم بیدار شدم و رفتم دست و صورتمو شستم و برگشتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم چادرمو با کیفم برداشتم و رفتم از اتاقم بیرون همه در حال صبحانه خوردن بودن -سلام به همگی بابا: سلام بابا مامان: سلام صبح بخیر امیر: معلومه که امروز کبکت خروس میخونه یه نیشگون به بازوش گرفتمو کنارش نشستم امیر : آیه زود صبحانه تو بخور میرسونمت - ععع ،آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی.... امیر: هیچی بیا ،،خوبی کردن هم بهت نیومده ، من دارم میرم تا ۵ دقیقه دیگه نیومدی رفتم - باشه الان میام یعنی یه بار آرزو به دل شدم صبحانه امو مثل آدمیزاد بخورم چادرمو سرم گذاشتم ،کیفمو برداشتم از بابا و مامان خداحافظی کردم رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم توی راه امیر هی سفارش میکرد که حتما با سارا صحبت کنم ،منو باش که فکر میکردم به خاطر اینکه هوا سرده منو داره میرسونه نگو که آقا به خاطر معشوقش به من لطف کرده داره منو میرسونه دانشگاه.... بلاخره رسیدیم دانشگاه ،یعنی تا برسیم امیر حرف زد منم چیزی نگفتم خداحافظی کردم پیاده شدم از ماشین امیر شیشه ماشینشو داد پایین : آیه ؟؟ برگشتم نگاهش کردم قبل از اینکه اون چیزی بگه گفتم:بابا کچلم کردی تو ،میدونم باهاش صحبت میکنم،آروم آروم بهش میگم که خدای نکرده از خوشحالی سکته نکنه ،مخشو شست و شو میدم که حتما جواب نهاییش به تو بله باشه ،،بازم چیزی مونده؟؟؟ امیر یه لبخندی زد: نوکرتم... از حرفش خندیدمو گفتم : ما بیشتر ،حالا برو تا بیشتر ضایع نکردی امیر : باشه ،خداحافظ - به سلامت.... https://eitaa.com/chadorihaizehra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام صبحتون بخیر🙂💕
تا ابد با غدیر میمانم ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
سلام بچه ها:))) مشکلی برام پیش اومده شب حتما فعالیت میکنم
ولی گنگ اونی نیست که میگه بای!' گنگ اونی که به جای بای بگه: یازهرا:) ذکر مادرجان عجب حافظته تا ابد! گفتی ذکرشو؟! دیدی بی کسیشو؟! خوندی غریبیشو؟! بگو یا زهرا، مادر تسکین دهنده ی درد قلب بچه هاشه:)🖐🏽💔
"🖤🕊" 🕊⃟¦🖤 - 🍂گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست، حتی گره اخم خدا واشدنی نیست...💔 - •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
- - خیلیـٰا میگین: چـٰادر یعنۍ بۍڪلـاسۍ چـٰادر حجـٰاب‌ برتره‌ ، واجب‌ نیست غـٰافل‌ از اینڪہ‌ شَھیده‌ ڪَمـٰایۍ بـٰا‌ چـٰادرش‌ شھید شده"! - •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
«💛🌻» ‌پوشیدِه‌اَم‌پـٰارچھه‌اۍازجِنس‌ِبِهشت اِنتِخـٰابِ‌زَهرا‌بوده‌اَمシ وهَمین‌اِفتِخـٰاربَس‌اَست‌مَرا...🤎 ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
‹🧡🍂› آمَدم‌دَم‌بزَنم‌یک‌دَمے‌از‌مَبحَث‌عِشق دَم‌مَن‌ּگَرم‌شد‌و‌حَنجرھِ‌ام‌گُفت‌حُسین..! ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
شب ناشناسی میذارم بازم
✅ اعمال_شب_عرفه 📙براى شب عرفه چند عمل وارد شده است: 📜شب نهم ذی الحجه از شبهاى پر برکت و شب مناجات با خدا برآورنده حاجات است و توبه در آن شب پذیرفته و دعا در آن مستجاب است و کسیکه آن شب را به عبادت به سر آورد، اجر صدوهفتاد سال عبادت را دارد، و براى آن شب چند عمل است: 1⃣اوّل: این دعا را که روایت شده هرکه آن را در شب عرفه یا شبهاى جمعه بخواند، خدا او را بیامرزد: قرائت دعایی که با این عبارت آغاز می‎شود:" اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً... " 📖(رجوع به مفاتیح) 📝 كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شب‎هاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد. 2⃣دوّم: هزار مرتبه تسبیحات عشر را که سیّد به نقل کفعمى ذکر فرموده بخواند، و این تسبیحات در اعمال روز عرفه بیاید. 3⃣سوّم: قرائت دعاى " اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ... " كه هم در شب عرفه و هم شب هاى جمعه وارد شده است. 4⃣چهارم: حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام و زمین کربلا را زیارت کند، و تا روز عید قربان در آنجا بماند، تا از شرّ آن سال محفوظ باشد. https://eitaa.com/chadorihaizehra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااام☘ صبحتون ب زیبایی این دختر کوشولو😍💕 بریم ی روز خوب رو بسازیم💪🙂 @chadorihaizehra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"فقط اونجا کـ میگه بِ جای لالایی بوده اسمِ تو ؛تو گوشم حسین! خیلی حقه:) ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم‌قدم‌دلَـــم‌داره‌میزنه‌فریــاد…!💛 باچشم‌گریـون‌جلوی‌پنجره‌فــولاد ♥️|•• ツ ❥︎@chadorihaizehra