🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 میاد کتکم میزنه این بار کلید برمیداره رفتم در پنجره رو باز کردم ارتفاعش زیاد نبود یادمه ب
🍃🍃🍃🌸🍃
به لباسی که جلوی کمدم اویزون شده بود نگاه کردم خندیدم و گفتم هیچوقت نمیپوشمت من ثریا ام هیچکس حریف من نمیشه .فاطمه در زد وبرام ناهار آورد گفتم راضیه کجاست ؟ زیر لب غرغر کرد و گفت چی بگم خانم جان منو دست تنها ول کرده از ظهری رفته بازار ،یهو ته دلم خالی شد ترسیدم از این که طلاها رو برداشته باشه و رفته باشه
داشتم از ضعف میمردم اولین لقمه غذا رو که خوردم حس کردم دل درد شدیدی تو دلم پیچید ولی به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم به غذا خوردن گفتم حالا که بنا به رفتنه بزار فکرم فقط رو رفتن باشه نه مریضی و دوا درمون ،ولی هرلقمه که میخوردم هزار تا فکر توسرم میجویدم این که نکنه راضیه رفته باشه و من امشب از پنجره پرت بشم تو فکر و خیال خودم بودم که راضیه در زد و کلیدو چرخوند یه نفس از سرراحتی کشیدم و گفتم راضیه کجا بودی معلوم هست ؟
راضیه خونسرد بود آرامشی تو نگاهش داشت که درکش نمیکردم گفت هیچی خانم جان رفتم تا پیغام ببرم برای خانوادم از تو حیاط صدای سرو صدا اومد رفتم تا پنجره رو باز کردم دیدم نادر رفت بیرون از حیاط و دیگه چیزی ندیدم نفس عمیق کشیدم و گفت به درک ،رو کردم به راضیه و گفتم قرار امشب که یادت نرفته ؟
راضیه گفت نه خانم جان قرار سرجاشه
گفتم طلاها هارو با خودم میبرم سرکوچه چال میکنم و روش چارتا سنگ نشون میزارم اینجوری خیال جفتمون راحت تره ،راضیه نگام کرد و گفت من خیالم همیشه از بابت شما راحته خانم جان
دل تو دلم نبود مدام دلشوره داشتم همش از خودم میپرسیدم چرا داری میری از این خونه ؟ خانم جان بعد رفتنت چیکار کنه ،کمر بابا میشکنه ولی زندگی شکر مثل فیلم از جلوم رد میشد و با خودم میگفتم ثریا تقدیر تو این نیست که بشی یه شکر دیگه ،به بهونه دست به آب رفتن رفتم پیش خانم جان و نشستم جلو پاش خانم جان خودشو سرگرم کار نشون داد سرمو تکیه دادم به زانوهاشو اشک ریختم میدونستم شاید چند سالی نبینمش،شاید دلم خیلی براش تنگ بشه ولی چاره چی بود ،خانم جان دستشو کشید رو سرم و شروع کرد به لالایی خوندن گفت ثریا بزرگ شدی فردا داری عروس میشی ولی هنوزم دختر بچه ای پاشو گریه نکن منو خون به دل نکن
با اومدن بابا و داداشام از پله ها رفتم بالا و رفتم سمت اتاق شکر ،سهرابو بغل کردم و بو کردم به شکر نگاه کردم که این روزا از برگشتن شوهرش خوشحال بود شکر نگام کرد و گفت ما هیچکدوم خواهر نداریم ثریا ولی تو مثل خواهری برام دلم میخواد زندگیت مثل من نشه دلم میخواد سفید بخت بشی فردا حتما عروس خوشگلی میشی
به روی شکر خندیدم و شونشو فشار دادم و رفتم سمت اتاقم
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
🌼🍃
علم یا ثروت؟
هیچکدوم!
یه دل خوش،یه خیال راحت،یه زندگی ساده(:✨
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🌸🍃
از خدا بخواه
دستان خدا
پر از معجزه است...✨
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🌷🍃
ما قَطَعتُ رجائی مِنکَ
هر جا گفتیم امـید
خــ♡ـدا نور شد تو دلهامون✨🫀❩
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
✨ دعوت به حضور در اعتکاف مسجد جامع گوهرشاد حرم مطهر رضوی ✨
🔹 شروع ثبتنام: ۱۴۰۳/۰۹/۰۵
🔹 پایان مهلت ثبتنام: ۱۴۰۳/۰۹/۱۴ (تا ساعت ۲۳:۵۹)
🔹 ثبتنام پیامکی: ۵۰۰۰۴۸۰۳۰
🔹 ثبتنام اینترنتی: Etekaf.razavi.ir
🌙 در فضای ملکوتی حرم امام رضا (ع)، قلبهایمان را به خالق بیهمتا نزدیکتر کنیم.
🌟 این فرصت معنوی را با دوستانتان به اشتراک بگذارید و استوری کنید.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌼🍃
بهت قول میدم فردا روز خیلی بهتریه،
خبر قشنگه رو میشنوی،
معجزه قشنگه اتفاق میافته،
مشکل بزرگت حل میشه،
خنده ی از ته دلت برميگرده،
اشکی که میریزی صد درصد از شادیه،
خدای روزای سخت، خدای روزای آسون ما هم هست…🌱
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🌸🍃
سپس خداوند به تو نیرویی خواهد داد که تمام
غم هايت را فراموش کنی...✨
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🌷🍃
آرام دلی🥺
مرهم جانی یا رب✨
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
🌱
بیا حال خوبِ امروز رو بخاطر
فردایی که ازش بی خبریم
خراب نکنیم...✨
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@lovely_lifee
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
از هر محصول آرایشی چقدر بزنیم؟🤔
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c