eitaa logo
🕊چکاوک
7.8هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴تلنگر ✍اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است،پیش داوری مکن،خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن!! چراکه نوح علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به بود.. ❌ کسی راکه از قومش اخراج کرده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش وبی‌جایگاه است!! چراکه ابراهیم علیه‌السلام را راندند درحالیکه مشهور به بود.. ❌ زندان رفته و زندانی را مسخره مکن!!چراکه يوسف علیه‌السلام سال‌ها زندان بود درحالیکه مشهور به بود.. ❌ ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن!! چراکه ايوب علیه‌السلام بعد ازغنا،مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به بود.. ❌ شغل و حرفه دیگران راتمسخر مکن!!چراکه لقمان علیه‌السلام نجار،خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند درقرآن مجید به بودن او اذعان دارد.‌‌. ❌ کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند و ازاو به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!! ✅ چراکه به حضرت محمد(ص) ساحر، مجنون و دیوانه می‌گفتند درحالیکه خدا بود.. 👌پس دیگران راپیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
💞همینطور که سنمون میره بالا و پیرتر میشیم متوجه میشیم که 💞ساعت مچی‌مون چه صد هزار تومنی باشه و چه ده میلیون تومنی، هر دو یک وقت را نشون میدن 💞کیف پولمون چه هزار تومن ارزش داشته باشه و چه صد هزار تومن، ارزش پولی که داخلش هست فرقی نمی‌کنه 💞خونه‌ای که توش زندگی می‌کنیم، صدمتری یا دو هزار متری، روی تنهایی ما اثری نداره 💞هواپیمایی که باهاش سفر می‌کنیم، چه تو قسمت درجه یک نشسته باشیم، چه تو عادی؛ اگه سقوط کنه همه با هم می‌میریم 💞همین طور که سنمون بالا میره، متوجه میشیم که خوشبختی همیشه هم با دنیای مادی اطرافمون ارتباطی نداره 💞پس اگه سایه پدر و مادر بالای سرتونه، خواهر و برادری دارین، دوستانی دارین که میتونید باهاشون بگین و بخندین؛ از زندگی ‌لذت ببرید! خوشبختی واقعی چیزی جز این نیست 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
┄┄┄┄┄⚘꫶‌ꪳ݊🌹‌⃟  🦋 📚 داستان کوتاه دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ... مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ، 🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت، 🌱ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، 🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ! 🌱دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ. 🌱ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ: دختر خانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم. 🌱ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ! 🌱ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ... ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ... و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..! 🌱کاش سوره ای به نام "مادر" بود که این گونه آغاز میشد: 🌱قسم بر بوی دستانت، که بوی خانه و آشپزخانه میدهد و قسم بر چشمانِ همیشه نگرانت... 🌱قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند 🌱و قسم بر غربتت، که بهشتِ زیر پایت، گوارای وجودت... (زنده باد همه ی مادران در قید حیات و شاد باد روح تمامی مادران عزیز سفر کرده...)    🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها شهری که خانه سالمندان ندارد😍 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 لازمه شاد زیستن، جستجوی زیباییها و خوبیهاست. یکی زیبایی منظره را می بیند، دیگری کثیفی پنجره را. این شما هستید که انتخاب می کنید چه چیز را ببینید و به چه جیز بیندیشید.  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگی که از بهشت آمده 🍃🌺🍃 لذت ببرید از خلقت های خدا💖 سبحان الله    •🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
هدایت شده از تبلیغات دلدار
مادرشوهرم دو کیلو آرد داد دستم گفت: درست کن ☹️☹️ چقدر شکر؟ چقدر آب ؟ چقدر روغن؟ چقدر زعفرون ؟ چقدر........ کم آورده بودما🙄یهو یاد اینجاافتادم😍 با دستورای قدم به قدمش حلوایی پختم که رو سفیدم کرد 😎😋👇 https://eitaa.com/joinchat/4030333607Ca80d328b27 ☝️☝️ با دستوراش عمرا"کم بیاری😋 بیا بیین
هدایت شده از تبلیغات دلدار
لـــــولــــو بـــیا هلـــــو بـــــرو🍑👋 اگه میخوای شوهرت به جز تو به هیچ زنی نگاه نکنه👀 باید باشی!💞 🧨اینجا هر عیب نقصی داشته باشی برطرف میشه حتی ریز ترین جزئیات...🔭 👰‍♀تبدیل میشی به الهه زیبایی و پرنسس همسرت😁👇✨ http://eitaa.com/joinchat/2148794399Cbcad438a26 ژرفای زن بودن ؛ زنانگی گم شده ات اینجاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ۴٧ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیه ٧٠ سوره مبارکه قصص. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍂🍂🍂🍂🌼🌼🌼🍂🍂🌼 زندگی ...
🕊چکاوک
🍃🍃🌸🍃 مهزاده هم نمی‌خواد چیزی بگه . سهراب با ناراحتی گفت پاشو وسیله هاتو جمع کن بریم تا باز امشب
🍃🍃🌸🍃 نصف شب بود که رسیدیم تهران . تمام مدت مسیر چشم روهم نداشته بودم ، وقتی رسیدیم سهراب ما رو برد یه آپارتمان کوچیک که مال خودش بود و اونجا زندگی میکرد از شدت کمر درد طاقت نمی‌آوردم و تمام دست و پام گرفته بود ، گفتم سهراب منو ببر بیمارستان سهراب با تعجب نگام کرد و گفت بیمارستانه خونه خانم جان که نیست هر موقع دلت خواست بری اونجا ، با حرص گفتم پس خودم میرم .سهراب گفت یه ساعت دراز بکش تا بریم ، رو زمین نشسته بودم و چشام به خاطر گریه های که کرده بودم باز نمیشد ، سهراب که بی قراری منو دید گفت پاشو آماده شو بریم . تو راه همش صلوات می‌فرستادم ، گفتم سهراب فرامرز زندس؟ سهراب با کلافگی رانندگی میکرد و گفت آره ولی حالش خوب نیست . انگار همین آره یه فرصت دوباره بود برای من که زندگیمو از نو بسازم . گفتم خیلی دست و پاش ضرب دیده ؟ سهراب گفت نه ، فعلا تو اغماس ولی دکترا گفتن حالش خوب میشه امروز صبح نزدیک تهران تصادف کرده و سرش ضرب دیده .با گفتن این حرف یاد دعوای شب قبلمون افتادم ، عذاب وجدان نمیذاشت درست نفس بکشم . رسیدم بیمارستان و رفتم بالا سر فرامرز ، چشاش بسته بوده و صورتش یکم زخمی شده بود و سرش بسته بود . مامانش مدام گریه میکرد و می‌گفت چشاتو باز کن فرامرزم ، هنوز میخواستم خبر بابا شدنتو بهت بدم .سهراب رفت تا با دکترا صحبت کنه و من بالا سر فرامرز بودم ، اشکام راه خودشونو پیدا کرده بودن رفتم کنار صورتش و آهسته گفتم فرامرز غلط کردم ، یه فرصت دوباره برای زندگی به جفتمون بده ولی فرامرز جوابمو نداد و بعد چند دقیقه گفتن از اتاق باید بریم بیرون ، مامان تو راهرو نشسته بود و مدام میزد رو دستشو می‌گفت خدایا این چه بختیه از ما ، چرا دخترمم مثل خودم سیاه بخت شد .صدای مامان و گریه های مادر فرامرز تو گوشم بود ، فرامرزی که رو تخت بیمارستان دراز کشیده بود و صدامو نمیشنید . حالم هر لحظه بدتر و بدتر میشد دستمو به دیوار گرفتم و دیگه چیزی متوجه نشدم . چشامو که باز کردم سهراب با غصه داشت نگام میکرد ، به سرم روی دستم نگاه کردم و گفتم سهراب به نظرت فرامرز خوب میشه ؟ سهراب دستمو فشار داد و گفت آره خوب میشه اگر حال تو بد نشه ، میدونی مهزاده زن باید زندگی رو نگه داره . زن باید شوهرشو مجبور کنه دوباره بیاد سر زندگیش حتی اگر تو کما باشه .آهسته گفت فرامرز حالش خوب میشه ، حتی از صبح خیلی هوشیار تر شده و دکترش گفته نزدیکه که به هوش بیاد ولی تو باید خیلی قوی تر باشی مهزاده ، باید بشی شکل مامانی که تو بچگی ارزشو داشتی ، همون مامانی که گریه نکنه و پای زندگیش وایسته  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊