eitaa logo
🕊چکاوک
7.8هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊چکاوک
🍃🍃🌸🍃 مهزاده هم نمی‌خواد چیزی بگه . سهراب با ناراحتی گفت پاشو وسیله هاتو جمع کن بریم تا باز امشب
🍃🍃🌸🍃 نصف شب بود که رسیدیم تهران . تمام مدت مسیر چشم روهم نداشته بودم ، وقتی رسیدیم سهراب ما رو برد یه آپارتمان کوچیک که مال خودش بود و اونجا زندگی میکرد از شدت کمر درد طاقت نمی‌آوردم و تمام دست و پام گرفته بود ، گفتم سهراب منو ببر بیمارستان سهراب با تعجب نگام کرد و گفت بیمارستانه خونه خانم جان که نیست هر موقع دلت خواست بری اونجا ، با حرص گفتم پس خودم میرم .سهراب گفت یه ساعت دراز بکش تا بریم ، رو زمین نشسته بودم و چشام به خاطر گریه های که کرده بودم باز نمیشد ، سهراب که بی قراری منو دید گفت پاشو آماده شو بریم . تو راه همش صلوات می‌فرستادم ، گفتم سهراب فرامرز زندس؟ سهراب با کلافگی رانندگی میکرد و گفت آره ولی حالش خوب نیست . انگار همین آره یه فرصت دوباره بود برای من که زندگیمو از نو بسازم . گفتم خیلی دست و پاش ضرب دیده ؟ سهراب گفت نه ، فعلا تو اغماس ولی دکترا گفتن حالش خوب میشه امروز صبح نزدیک تهران تصادف کرده و سرش ضرب دیده .با گفتن این حرف یاد دعوای شب قبلمون افتادم ، عذاب وجدان نمیذاشت درست نفس بکشم . رسیدم بیمارستان و رفتم بالا سر فرامرز ، چشاش بسته بوده و صورتش یکم زخمی شده بود و سرش بسته بود . مامانش مدام گریه میکرد و می‌گفت چشاتو باز کن فرامرزم ، هنوز میخواستم خبر بابا شدنتو بهت بدم .سهراب رفت تا با دکترا صحبت کنه و من بالا سر فرامرز بودم ، اشکام راه خودشونو پیدا کرده بودن رفتم کنار صورتش و آهسته گفتم فرامرز غلط کردم ، یه فرصت دوباره برای زندگی به جفتمون بده ولی فرامرز جوابمو نداد و بعد چند دقیقه گفتن از اتاق باید بریم بیرون ، مامان تو راهرو نشسته بود و مدام میزد رو دستشو می‌گفت خدایا این چه بختیه از ما ، چرا دخترمم مثل خودم سیاه بخت شد .صدای مامان و گریه های مادر فرامرز تو گوشم بود ، فرامرزی که رو تخت بیمارستان دراز کشیده بود و صدامو نمیشنید . حالم هر لحظه بدتر و بدتر میشد دستمو به دیوار گرفتم و دیگه چیزی متوجه نشدم . چشامو که باز کردم سهراب با غصه داشت نگام میکرد ، به سرم روی دستم نگاه کردم و گفتم سهراب به نظرت فرامرز خوب میشه ؟ سهراب دستمو فشار داد و گفت آره خوب میشه اگر حال تو بد نشه ، میدونی مهزاده زن باید زندگی رو نگه داره . زن باید شوهرشو مجبور کنه دوباره بیاد سر زندگیش حتی اگر تو کما باشه .آهسته گفت فرامرز حالش خوب میشه ، حتی از صبح خیلی هوشیار تر شده و دکترش گفته نزدیکه که به هوش بیاد ولی تو باید خیلی قوی تر باشی مهزاده ، باید بشی شکل مامانی که تو بچگی ارزشو داشتی ، همون مامانی که گریه نکنه و پای زندگیش وایسته  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
هدایت شده از دنیای عجایب
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 ارزششو داشته باشید..🤌 وقتی یکی هر چند وقت یه بار حالتو میپرسه، وقتی یکی بی دلیل زنگ میزنه، وقتی پیشِت میشینه سر صحبت رو باز میکنه... وقتی سلامش خشک و خالی نیست و پرِ قربون صدقه است، وقتی یکی هواتو داره ، وقتی میگه چائیت سرد نشه، وقتی میگه نبینم غم تو، فدا سرت. اینا یعنی برام ارزش داری مهمی. وقتی برای دیگران ارزش قائل شیم در حقیقت برای خودمون ارزش قائل شدیم، لطفا ارزشش رو داشته باشیم 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ این کار معجزه حاله خوبه مطمئنم بعد از انجام دادنش حالت حسابی خوب میشه🤞    🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 بچه بودیم و چیزی نمی‌فهمیدیم، بچه بودیم و بی‌خیال بودیم، برای خودمان دنیایی ورای این دنیا ساخته‌بودیم و در آن سیر می‌کردیم، شنگول و سرخوشانه تک تک کوچه‌های کودکی را گشت می‌زدیم، چرخ می‌زدیم و برای خودمان خیال‌های جانانه می‌بافتیم. بچه بودیم و همه چیز خوب بود، که خوب نبود، اما ما خوب بودیم، که خوب نبودیم، اما نمی‌فهمیدیم که خوب نیستیم. بچه بودیم و آسمان آبی‌تر بود، زمین سبزتر و آدم‌ها شادتر بودند. بچه بودیم و جهان، خواستنی‌تر بود. بزرگ شدیم و از همه چیزِ دنیا سر در آوردیم، که لبریز شدیم از فکر و دغدغه، که توقعمان بیشتر شد، که جهان را مثل سابق دوست نداشتیم. و فهمیدیم که خوب نیستیم! که ای کاش سر در نمی‌آوردیم، که ای کاش نمی‌فهمیدیم. و اکنون در بن‌بست‌ترین کوچه‌‌های بزرگسالی پناه برده‌ایم به خاطرات روزهای کودکی... از شر حالی که معمولا خوب نیست، از شر ذهنی که بی‌خیالی نمی‌فهمد! ‌‎ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 چقدر خوش ميگذشت زماني كه باكلاس نبوديم! زندگي ها بهتر و صميمي تر بود جمع هاي خانوادگي گرم بود و تفريحات زيباتر بود اين عكس حال و هواي خوبي داره لذت و شادي يعني همين! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 ❣ تلاوت یک صفحه از قرآن کریم هر شب قبل از خواب. 📍 صفحه ۴۴ از ۶٠۴ 🔍 جستجو: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
Page044.mp3
1.04M
🍃🍃🌸🍃 فایل صوتی تلاوت صفحه ۴۴ قرآن کریم. 🎤 قاری: استاد پرهیزگار 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 نه کاکتوسا یه دفعه خشک میشن و نه آدما یه دفعه میرن، فقط چون بهشون توجه نمیکنیم و حواسمون بهشون نیست، فکر میکنیم یه دفعه اتفاق افتادن  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 زندگی دفتری از خاطره هاست... یک نفر همدم خوشبختی ها یک نفر همسفر سختی هاست.... چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد... ما همه همسفر و رهگذریم آنچه،باقیست فقط خوبی هاست  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
تصویری کمیاب از تعمیر سی و سه پل در سال 1345 🌕 @donyaye_ajayeb