از بین بردنِ یکروزه زگیل و منگوله های پوستی❌👌 بدونِ نخ بستن😱🤕 بدونِ لیزر😩🔥 فقط با طبِ سنتی و راهکار خونگی😉 لامصب راهکارش رد خور نداره شب بزنی صبح خشک شده افتاده تو رختخوابت بیا😍😅👇 https://eitaa.com/joinchat/713163630C613898a95d

✅ ۳خوراکی که از نظر طب سنتی باعث ابتلا به #سرطان میشود و اکثرا اطلاع ندارن ومصرف میکنن 👈⛔️لطفا ازخوردن آنهاخودداری کنید 🤒بخوانید و منتشر کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/713163630C613898a95d

♥️ℒℴνℯ♥️ 📄 پنج چیزی که یک زن را جذب می کند : -متکی به خود بودن -وفادار بودن -از بیان افکارش نمی ترسد -اعتماد به نفس دارد -باهوش است 💞🍃@lovely_lifee💞

آیا عاشق بافتنی هستید؟ 🥰 چرا از هنر خود درآمد کسب نکنید؟ در کانال ما یاد بگیرید👇👇 ❇️چطور با آموزش‌های کاربردی و نکات مفید، هنر خود را به درآمد تبدیل کنید!🤑 http://eitaa.com/joinchat/2735996945Cf7c9089658 💫بهترینها را بهترین جا یاد بگیرید😍

🔮عـلـت مـرگ مـتـولـدیـن هـر مـاه⚰ 💦کـلـیـک کـن روی مـاه تـولـدت🤯📵👇🙏👇 🚷فـــروردیــــن⚰ 🚭اردیبهــشـت⚰ 📵خــــــرداد⚰ 🔞تـــــیــــــر⚰ 🚱مـــــــرداد⚰ 🚳شــهـــریور⚰ 🚷مــهـــــر⚰ 🚭آبـــان⚰ 📵آذر⚰ 🔞دی⚰ 🚱بـهـمـن⚰ 🚳اســفـند⚰ 📛مـن بـا سـرطـان مـی مـیـرم😰☝️👆

🍁 ترجمه دلنشین آیه ۶ سوره مبارکه صف. 🔎 جستجوی سوره: #صف #مصحف‌فارسی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

📖 تلاوت دلنشین آیه ٧٧ سوره مبارکه نحل. 🔎 جستجوی سوره: #نحل #مصحف‌عربی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

❤️‍🔥انرژی مثبت/منفی متولدین ماه ها❤️‍🔥 فروردین☕️ اردیبهشت☕️ خرداد☕️ ‌ تیر☕️ مرداد☕️ ‌ شهریور☕️ مهر☕️ ‌آبان☕️ آذر ☕️ دی☕️ ‌بهمن☕️ اسفند☕️ ❌انرژی من منفی بود😳☝️🏼

‌ ‌کانال آشپزی برای خانوم های با سلیقه و کد بانو اوردم محشره 👇: @Cooking_Mf ‌

🍂🍂🍂🍂🌼🌼🌼🍂🍂🌼 زندگی #ثریا...

🍃🍃🍃🌸🍃 هادی خونسرد نگاهش کرد و گفت آره میدونستم ، محمدحسین گفت پس بی غیرتی؟ هنوز حرف از دهنش کامل در نیومده بود که هادی با سر رفت تو صورتش و تمام صورتش غرق تو خون شد ، ول کنش نبود ، محمدحسین زیر مشت و لگد هادی داشت جون میداد و کسی حریف هادی نبود ، آخرش شکر و عبداله هر جور بود کشیدنش کنار ، خانم جان از ترس داشت سکته میکرد. عبداله دست محمد حسین گرفت و گفت بیا برو بیرون هنوز که جنازه نشدی آخه آدم تنهایی هم میومده دعوا؟ محمدحسین رفت بیرون و هادی نشست لب استخر و صورتشو شست با استرس بهش نگاه میکردم که از در خونه رفت بیرون ، یه لحظه حس کردم قلبم نمیزنه چشمم به در بود که هادی برگشت و وسیله ها دستش بود ، گذاشتشون رو تخت حیاط که خانم جان گفت آقا هادی چرا شما خودتو به زحمت انداختی عبداله بیا کمک اقا هادی کن ، مامان با شرمندگی سرشو انداخت پایین و گفت آقاهادی یه وقت حرفای این دکتر فرنگیه رو باور نکنی ها . به خدا من از روز اول ازش خوشم نمیومد ، پسره فکل فرنگی اومده واسه دختر ما حرف در میاره هادی بی اعتنا به حرفهای مامان گفت اینا رو اسما سادات واسه شب عقد کنون فرستاده ، اگر زحمتی هم نیست شکر صدا کنید امروز صبح داداشم اینا از تهران رسیدن دلتنگ شکر و بچه هاشن شکر‌ که تو ورودی خونه وایستاده بود گفت هادی جان لباس بپوشم اومدم . وقتی هادی رفت مامان شروع کرد به غر زدن و حرف زدن که با این حرفی که این دکتر پدرسوخته زد این زندگی واسه تو زندگی نمیشه ، گریه میکرد و کم مونده بود خودشو کتک بزنه ، مامان ناراحت بود و من تو دلم خوشحال بودم قبل این یه حس عذاب وجدانی داشتم نسبت به محمدحسین ولی بعد این ماجرا هیچی ازش تو دلم نبود تو این یه سالی که از بهم خوردن ازدواجم گذشته بود شبی نبود که به کارم فکر کنم،زودتر از اونچه که فکر کنم شب عقد کنون از راه رسید ، بر خلاف نظر خانم جان که دوست داشت مجلس بدون سرصدایی برگزار بشه ، اسماسادات همه شهر دعوت کرده بود تمام اتاقهای عمارت پر از آدم بود ، انقدی سینی و طبق پیشکش آوردن برام که براشون جا نبود و خانم جان به آسیه گفت ببرشون زیرزمین بزار خطبه عقد که میخوندن باورم نمیشد دارم به میل خودم ازدواج میکنم ، قطره های اشک از رو صورتم سر میخوردن و فقط خودم میدونستم اینا اشک شادیه . بله رو که گفتم همه شروع کردن به دست زدن و کل کشیدن ، اسماسادات اومد جلو و گفت ابنبات بزارین تو دهن هم تا همیشه زندگیتون شیرین باشه نظر یادتون نره عشقا😘😘  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊