eitaa logo
چَمروش
415 دنبال‌کننده
43 عکس
11 ویدیو
0 فایل
چَمروش؛ پرنده‌ای اساطیری است که در قله البرز زندگی می‌کند. او مسئول نابودی دشمنان ایران است. این‌جا خرده‌روایت‌های مستندی از قهرمانان هوافضای ایران می‌خوانید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدار آخر از مدل زنگ زدنش فهمیدم پسرم مجتبی است. وقتی توی درگاهی که جلویم سبز شد، خوشحال شدم حدسم‌ درست بوده. در حالیکه دست فاطمه‌سادات و سید‌محمد‌صالحش را گرفته بود، با خنده و شوخی وارد خانه شدند. پنح شنبه بود و باید برای کاری می‌رفتم‌ بیرون. قبلش نگاهی به مجتبی کردم و به شوخی گفتم:« سید نکنه اومدی که فردا عید غدیر دیگر نیای اینجا؟» نگاهم کرد و با خنده گفت:«نه، گفتم شاید عمرم به دنیا نموند، بیام به بابای خوبم یه سری بزنم.!.» مجتبی همیشه هوای من و مادرش را داشت، قبل از شهادتش هم داشت آماده‌مان می‌کرد‌! شهید سید مجتبی حسینی نسب راوی:پدرشهید چمروش🚀 راوی رشادت‌های هوافضا https://ble.ir/chamrosh_iran https://eitaa.com/chamrosh_iran
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا سکو مثل بچه عزیز است خدا نکند یکی از ما، مریض می‌شدیم، یک سرماخوردگی ساده مثلا. با آن همه مشغله که داشت، تند تند زنگ می‌زد:« آب میوه خوردی؟ دارو خوردی؟ حالت چطوره؟» بابا و مامان قبل از ما بچه‌ای را در هفت سالگی از دست داده بودند. برای همین به ما خیلی وابسته بودند‌.  وقتی توی کلیپی که ازشان پخش شد دیدم بابا می‌گوید:«اگر سکویتان خراب است، فکر کنید بچه‌تان مریض است‌.» تازه فهمیدم سکوها چه‌قدر برای بابا عزیز بودند، مثل بچه‌هایش! شهید محمد جعفری راوی: دختر شهید چَمروش🚀 راوی رشادت‌های هوافضا https://ble.ir/chamrosh_iran https://eitaa.com/chamrosh_iran
510K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨صدای شهید شاهنظری هنگام شلیک موشک به سمت اسرائیل کانال رسمی سردار سرلشکر شهید محمود باقری @sardar_shahid_mahmood_bagheri
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا لیست خریدم با همیشه فرق داشت:«پرچم،پلاستیک،کفن» برای تشیع شهدا آماده می‌شدیم. بهترین آدم برای سفارش لیست قاسم بود؛ رفیقم که کارخانه‌ی پارچه داشت. زنگ زدم و با اولین بوق گوشی را برداشت‌.صدایش مثل همیشه گرم و‌ پرانرژی بود.گفتم پرچم لازم دارم. گفت:«سید اندازه بگو» مکثی کردم و گفتم:«اندازه یک تابوت.» با بغض گفت:«خط تولید رو همین الان تعطیل می‌کنم تا بیست دقیقه دیگه بیا ببر.» عجله نداشتیم و قرار شد چهار عصر بروم دنبال‌ پرچم‌ها. عصر‌ که شد، با پرچم‌های توی دستش آمد پیشم. بسته را گذاشت روی میز.نگاهم کرد و گفت:« سید من تو این مملکت تو‌ی هر اغتششات وسط میدون بودم. نه مثل این بچه مچه‌ها کنار وایسم و شعار بدم، دقیقا وسط میدون بودم. سه بار رفتم زندان. ولی به امام حسین الان جون و مال و زندگیم رو میدم که شما فقط این عوضی‌هارو بزنید.» حرفش را زد و رفت و من ماندم و پرچم‌های روی میز‌! چَمروش🚀 راوی رشادت‌های هوافضا https://ble.ir/chamrosh_iran https://eitaa.com/chamrosh_iran