دیدار آخر
از مدل زنگ زدنش فهمیدم پسرم مجتبی است. وقتی توی درگاهی که جلویم سبز شد، خوشحال شدم حدسم درست بوده.
در حالیکه دست فاطمهسادات و سیدمحمدصالحش را گرفته بود، با خنده و شوخی وارد خانه شدند.
پنح شنبه بود و باید برای کاری میرفتم بیرون. قبلش نگاهی به مجتبی کردم و به شوخی گفتم:« سید نکنه اومدی که فردا عید غدیر دیگر نیای اینجا؟» نگاهم کرد و با خنده گفت:«نه، گفتم شاید عمرم به دنیا نموند، بیام به بابای خوبم یه سری بزنم.!.»
مجتبی همیشه هوای من و مادرش را داشت،
قبل از شهادتش هم داشت آمادهمان میکرد!
شهید سید مجتبی حسینی نسب
راوی:پدرشهید
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
چمروش🚀
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا
سکو مثل بچه عزیز است
خدا نکند یکی از ما، مریض میشدیم، یک سرماخوردگی ساده مثلا. با آن همه مشغله که داشت، تند تند زنگ میزد:« آب میوه خوردی؟ دارو خوردی؟ حالت چطوره؟»
بابا و مامان قبل از ما بچهای را در هفت سالگی از دست داده بودند. برای همین به ما خیلی وابسته بودند.
وقتی توی کلیپی که ازشان پخش شد دیدم بابا میگوید:«اگر سکویتان خراب است، فکر کنید بچهتان مریض است.» تازه فهمیدم سکوها چهقدر برای بابا عزیز بودند، مثل بچههایش!
شهید محمد جعفری
راوی: دختر شهید
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
چَمروش🚀
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran
هدایت شده از کانال رسمی سردار سرلشکر شهید حاج محمود باقری
510K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨صدای شهید شاهنظری هنگام شلیک موشک به سمت اسرائیل
کانال رسمی سردار سرلشکر شهید محمود باقری
@sardar_shahid_mahmood_bagheri
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا
لیست خریدم با همیشه فرق داشت:«پرچم،پلاستیک،کفن»
برای تشیع شهدا آماده میشدیم. بهترین آدم برای سفارش لیست قاسم بود؛ رفیقم که کارخانهی پارچه داشت. زنگ زدم و با اولین بوق گوشی را برداشت.صدایش مثل همیشه گرم و پرانرژی بود.گفتم پرچم لازم دارم. گفت:«سید اندازه بگو» مکثی کردم و گفتم:«اندازه یک تابوت.» با بغض گفت:«خط تولید رو همین الان تعطیل میکنم تا بیست دقیقه دیگه بیا ببر.» عجله نداشتیم و قرار شد چهار عصر بروم دنبال پرچمها.
عصر که شد، با پرچمهای توی دستش آمد پیشم. بسته را گذاشت روی میز.نگاهم کرد و گفت:« سید من تو این مملکت توی هر اغتششات وسط میدون بودم. نه مثل این بچه مچهها کنار وایسم و شعار بدم، دقیقا وسط میدون بودم. سه بار رفتم زندان. ولی به امام حسین الان جون و مال و زندگیم رو میدم که شما فقط این عوضیهارو بزنید.»
حرفش را زد و رفت و من ماندم و پرچمهای روی میز!
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
چَمروش🚀
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran