هدایت شده از گره گشایی به رسم اهلبیت علیهم السلام
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🔰 ۳۰ جزء قرآن ویژه ی ماه مبارک رمضان
بمناسبت آغاز ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن، سی جزء کلام الله مجید بصورت فایل صوتی بدون نیاز به دانلود تقدیم می شود.
فقط کافيست روی لینک بزنید :
جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO
جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ
جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF
جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3
جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3
جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs
جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC
جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o
جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu
جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH
جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y
جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby
جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ
جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA
جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM
جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG
جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz
جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc
جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95
جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc
جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO
جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP
جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm
جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5
جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf
جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2
جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno
جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai
جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF
جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
التماس دعا مخصوص درسحرهای رمضان .تنها
🌙 محفل خانوادگی قرآن
یک رمضان متفاوت
🔺با موضوع:
قرآن و زندگی مهدوی
🔹تبیین نکات ناب هر جز قرآن
(بهمراه پخش کلیپ و فیلم کوتاه)
🔹بیان احکام در قالب طنز
🔹حسینیه کودک و جنگ شادی
🔹هر شب کمک هزینه سفر کربلا
(قرعه کشی فقط بین حضار، نه مجازی)
شب های رمضان ساعت: ۲۰الی۲۱:۳۰
آدرس: مشهد، نبش شیرازی۹,
حسینیه آیة الله شیرازی
لوکیشن پارکینگ نزدیک حسینیه
بزن رو لینک👆
پخش زنده فقط از طریق کانال روبیکا👇اینم لینکش
https://rubika.ir/seyyed_kazem_roohbakhsh
#سیدکاظم_روحبخش
https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
هدایت شده از عمران واقفی
18.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از عزیزان گروه خواهشمند ست این کلیپ را برای همه ملت انتشار دهید تا آنهای که ایران عزیزمان را تحقیر میکنند از رو بروند .
یکی از جهاد تببین یعنی همین کلیپ را انتشار دهید
هدایت شده از د.خاتمی« نارون»
کتاب تندتر از عقربهها حرکت کن، شرح حال مهندس نوید نجات بخش است.
این جوان با معدل ۱۳ از دانشگاه صنعتی فارغ التحصیلی میشود.
تصمیم میگیرد تا وسایل بیمارستانی را بسازد. از تعمیرات تخت اورژانس شروع میکند، چراغهای اتاق عمل را بهبود میبخشد و کمکم به فکر ساخت وسایل با تکنولوژی بالا میافتد. دستگاه سی تی اسکن و ام آر آی و شتابدهنده ذرات برای بهبود بیماران سرطانی میسازد که این دستگاه در لبه تکنولوژی دنیا است و فقط یک یا دو کشور امکان ساخت آنرا دارد.
بعد به فکر ایجاد شهرک سلامت در اصفهان میافتد. در انتهای کتاب میگوید که ایشان دنبال جذب سرمایههای خرد برای اینکار است.
الان که این کلیپ را دیدم، فهمیدم که به این آرزو هم رسیده.
اگر اندکی اطلاعات فنی یا پزشکی دارید یا به دنبال انگیزه برای آینده میگردید توصیه میکنم این کتاب را بخوانید.
32.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عشق امام حسن ع
آقاجون تولدتون مبارک❤️❤️❤️
قبول داری اولینها یک مزهی دیگری دارد.
امشب...
یک نوزاد
شیرینترین اولینها را رقم زدهاست
برای لذت بخشترین لقبها
برای محمد پدربزرگ ...
برای علی پدر ...
برای فاطمه مادر ...
و برای خودش کریم بودن را ....
https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
کاش بوی اقاقیا میآمد
نشستهام لب تخت. منگم.سرم گیج میرود.
صدای خر و پف علی نمیگذارد بخوابم. بلند میشوم پایم به زمین نمیگیرد.
حس سبکی دارم.موبایلم زنگ میخورد. اسم راضیه مینشیند روی صفحه.
این راضیه هم عجب پیلهای ایست. صدبار تا حالا بهش گفتهام آشتی نمیکنم. مگر من آدم نیستم، اصلا آشتی کنم که چه بشود؟
هرچند امروز منتظر تماسش بودم، اما جواب نمیدهم. به نظرم بهتر است صبر کنم تا شب.
دوباره زنگ میزند.بعد هم دیلینگدیلینگ پیامهاش میآید.
اقاقیا پشت پنجره آشپزخانه چند تا جوانه زده. اینقدر این راضیه پیله است که نفهمیدم کی آمدم توی آشپزخانه. سوپی که گذاشتهام برای افطار سر رفته روی گاز. مامان عاشق بوی اقاقیاست مثل رعنا، مثل خودم. کاش به جای این بو، بوی اقاقیا میآمد.
چشم میدوزم به درخت. آقا جان خودش کاشته است. چندتا شکوفه چشمک میزند روی شاخههاش.
از توی حیاط آقاجان میروم پیش مهمانها.
خودم هم نفهمیدم چه شد که یکدفعه صدای بهم خوردن در حیاط پیچد توی گوشم.
《اصلا من اگر حرفی زدم به خاطر خود رعنا بود. اینقدر این خواهر من بیزبونه که میذاره اون خواهر شوهرِ، استغفرالله زبون روزه الان یک فحش هم داده بودم، هر چی دلش میخواد بار ما کنه.》
اینها رو به مامان گفتم. راضیه هم بود.
رعنا کنج اتاق آرام اشک میریخت.
آقاجان آمد توی اتاق. فقط گفت:《بار اولیه که حرمت مهمون توی این خونه شکست، چیزی تا افطار نمونده بود》
بلند میشوم. کیفم را از گوشهی اتاق برمیدارم.
《اگر رعنا بلد بود و خودش جواب میداد که من نمیگفتم حلقه و سرویس نقره شانش همون جهاز ایرانیه》
دیگر نمیمانم. هرچقدر راضیه توی حیاط جلویم را میگیرد و اصرار می کند بمانم قبول نمیکنم.
میماندم که چه بشود، که همه کاسه و کوزه ها بشکند سر من؟!
اصلا کسی قبول میکرد که کبریت اول را آنها روشن کردند؟!
باد میپیچد توی شاخههای بیبرگ اقاقیا. چند شاخه تکان میخورد.
چقدر مامان بیچاره اصرار کرد دختر اقلا تکههای بزرگ را خارجی بردار،کو گوش شنوا. هی لبخند زد که مامان این چیزا خوشبختی نمیاره. من چیز دیگهای برام مهمه.
حمایت از کالای ایرانی دیگر چه صیغهای ست. جنس خوب تولید کنن تا همه بخرند.
رعنا با این جهاز بردنش آبروی من را هم پیش جاریهایم برد.
مینشینم لب تخت. اصلا امروز نمیفهمم کی میروم، کی میآیم.
تلفنم دوباره زنگ میخورد. باز هم راضیه است. میدانم میخواهد شب قدر و سال تحویل را با هم بهانه کند.
راستش خودم هم به امشب فکر کرده بودم. همان هفتهی پیش، که توی گالری عکس رعنا را دیدم. پرت شدم به سفری که باهم رفتیم. تازه عقد کرده بود. چقدر سر به سرش گذاشتم. یکبار هم به دل نگرفت. دستم رفت روی اسمش، خواهرگلی. خودم باورم نمیشد نزدیک یک سال است صدایش را نشنیدهام. اما نتوانستم زنگ بزنم. دروغ چرا، یعنی غرورم نگذاشت. با خودم گفتم بگذار یک هفتهی دیگر هم بگذرد تا شب قدر، به بهانه سال تحویل آشتی را قبول میکنم.
دیگر طاقت نمیآورم دست میبرم سمت گوشی. انگار دستم جان ندارد. نمیتوانم برش دارم. باز زنگ میخورد. محکمتر چنگ میاندازم. انگار که استخوانهای انگشتهام توی هوا حل شده. سر برمی گردانم تا علی را بیدار کنم.
خشکم میزند. صدام توی گلو خفه میشود. کنار علی چه آرام خوابیدهام.
🖊شکوهی
https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
چند جرعه با من بخوان
کاش بوی اقاقیا میآمد نشستهام لب تخت. منگم.سرم گیج میرود. صدای خر و پف علی نمیگذارد بخوابم. ب
به استادم هم گفتهام
گاهی بدون فکر مینویسم
بدون پیرنگ
بدون انکه بدانم آخر داستان چه میشود
نوشتم برای خودم تا شاید تلنگری شود
ببخشش و بخشیدن هم رزق است
شاید روزی دیگر نشود
و من هنوز بعضی از بخشیدن ها را بلند نیستم